تسنیم نوشت :مستند «قصه بولوار» که مدتی است در گروه هنر و تجربه به اکران در آمده، مستندی در مدح و ستایش خدمات خاندان پهلوی است. این مستند که روایتگر داستان ساخت و روند تغییر و تطور بلوار کشاورز در گذر زمان است، داستان خود را در دو فضای سراسر متفاوت و البته متضاد روایت میکند.
نیمه نخست مستند که به شیوه خطی روایت میشود، ترسیم تصویری باشکوه از نحوه احداث و بهرهبرداری مردم از بلوار کشاورز در دوران پهلوی اول و دوم است. در این بخش تصویری سراسر مثبت، غرورآمیز و هویتمند از بلوار کشاورز ارائه میشود و از بلوار کشاورز به عنوان خیابانی لوکس و دلربا یاد میشود که نشان پیشرفت بوده و نظیر آن در کمتر خیابانی در جهان قابل مشاهده بوده است. در این بخش با ارجاعات نوستالژیک و ای بسا حسرتبار به برخی از صحنههای فیلمهای پیش از انقلاب که در لوکیشن بلوار کشاورز ضبط شده است روبه رو هستیم که در آن یک زن و مرد عاشق پیشه با حالتی خرامان و سرخوش قدم زنان در کنار یکدیگر طول بلوار را طی میکنند.
در چندین صحنه دیگر از این بخش، شاهد حضور و رژه زنان دامن پوش و بی حجابی هستیم که با کفش پاشنه بلند آزاد و رها در بلوار قدم میزنند. سپس نوبت به نمایش کلوپ زیرزمینیای میرسد که در دوران حکومت پهلوی در محدوده بلوار برپا بوده و دختران و پسران جوان برای عیاشی و خوشگذرانی در آنجا حضور پیدا میکردند. جالب آنکه صحنههایی از رقص و پایکوبی جوانان در کلوپ مذکور نیز در این قسمت از مستند نمایش داده میشود و فاجعه هنگامی تکمیل میشود که از این قسمت با عنوان «فساد جذاب شهر» یاد میشود!
مستند در بخش نخست خود بارها و بارها به عناصر و اِلمانهای بر جای مانده از دوران پهلوی با نگاهی احترامآمیز و دریغمندانه نگاه میکند. برای مثال در یکی از صحنهها هنگامی که در حال قیاس جمعیت پرشماری که برای دفاع از دولت مصدق به خیابانها ریختند با جمعیتهای پرشمار حاضر در دیگر رخدادهای تاریخی است، عنوان میکند که چنین جمعیتی پیش از این تنها در مراسم تشییع جنازه «خانم مهوش» دیده شده است و بدین ترتیب کارگردان دین خود را به خواننده زن معلوم الحال سالهای پیش از انقلاب نیز ادا میکند. این در حالی است که در بخش دیگری از مستند برای اطلاق فرح پهلوی نیز از عنوان «ملکه فرح» استفاده میشود!
یکی دیگر از گزارههای پرتکراری که درباره کارکرد تاریخی بلوار کشاورز در این مستند مورد تاکید قرار میگیرد، معرفی بلوار به عنوان محلی برای اعتراضهای سیاسی و تجمعات معترضین در بزنگاههای مهم تاریخی است. قیام مردم در جریان کودتای ۲۸ مرداد و حمایت آنها از دولت مصدق از جمله مصادیقی است که در این راستا مطرح میشود و خواستگاه جغرافیایی این اعتراضات بلوار کشاورز معرفی میشود. نکته عجیب آن است که در این بخش اعلام میشود مهمترین مصداق اعتراض مخالفان این بوده که چرا در انتخابات تقلب شده است!
روایت چگونگی راهاندازی نخستین سینما در بلوار کشاورز که پس از راهاندازی «سینما بولوار» نام میگیرد، یکی دیگر از خرده روایتهایی است که در بخش اول مستند دستمایه توصیف قرار میگیرد. در این قسمت ضمن ارائه تصویری درخشان از ثمرات راهاندازی سینما بلوار در دوران پهلوی، عنوان میشود که بلوار کشاورز پس از احداث سینما توانسته هرآنچه خوبان همه دارند را یک جا در خود داشته باشد. بی آنکه به وضعیت فسادآمیز و بی بند و بار سینماهای عصر پهلوی کوچکترین اشارهای داشته باشد.
نیمه دوم مستند اما روایتگر سرنوشت تراژیک بلوار در دوران پس از انقلاب اسلامی است. در این بخش بر خلاف نیمه اول مستند، تصویری سراسر متضاد و مایوسانه از وضعیت بلوار به تصویر کشیده میشود. جالب آن که کارگردان برای آغاز این بخش، از عنوان تامل برانگیز “آتش انقلاب زبانه کشید” استفاده میکند؛ بدین معنا که گویی پیش از انقلاب همه چیز در وضعیت گل و بلبل به سر میبرده و اکنون زبانه کشیدن آتش انقلاب شرایط مطلوب گذشته را به ویرانی کشانده است.
یکی از گزارههای کلیدیای که در این بخش مطرح میشود این است که بلوار، دیگر رویاهای خود را فراموش کرده است. مشخص نیست مقصود کارگردان از رویاهای فراموش شده بلوار چیست؟ آیا منظور کلوپ زیرزمینی شبانهای است که روزگاری جولانگاه بی بند و باری دختران و پسران جوان بوده یا منظور رژه زنان بی حجاب و دامن پوشی است که روزگاری طول بلوار را خرامان خرامان و عشوه گرانه با کفشهای پاشنه بلند طی میکردند.
قصه بولوار در ادامه به دوران آغاز جنگ تحمیلی میرسد. کارگردان مدعی است دوران جنگ، مقطعی است که در آن ترس به جان بلوار میافتد. سپس نوبت به ارائه تصویری باشکوه از سالهای دوره اصلاحات میرسد. کارگردان معتقد است دولت اصلاحات جان تازهای بر کالبد بی جان بلوار دمیده و دوباره آن را زنده کرده است. در ادامه بخشی از سخنرانی مشهور رییس دولت اصلاحات در ستایش آزادی را میشنویم که میگوید: ” اگر دین هم در برابر آزادی قرار بگیرد این دین است که باید محدود شود نه آزادی!”. حال اینکه چرا کارگردان اصرار داشته چنین موضع موهن و باطلی را از رییس دولت اصلاحات منعکس کند خود نکته دیگری است که محل تامل و تعمق بسیار است.
با این وجود، ماجرا به همین جا ختم نمیشود. از این پس شاهد تصاویر تباه و تیرهای هستیم که گویی همه آنها در دوران پس از انقلاب اسلامی بر بلوار عارض شده و تا پیش از وقوع انقلاب، هیچ ریشه و سابقهای نداشته است! نمایش ترافیک، آلودگی، کارتون خوابی، زباله گردی، جولان موشهای خیابانی و… تصاویر سیاهنمایانه دیگری که کارگردان بازنمایی آنها را به خوبی از برخی اسلاف سینماگر خود آموخته است. سپس با سینما بولوار رو به تعطیلیای مواجه میشویم که روزگاری در اوج رونق و رفت و آمد قرار داشته اما حالا دیگر از تک و تا افتاده و دیگر شکوه سابق خود را ندارد. در این قسمت تصویری از یک گرافیتی که خواهان آزادی نسرین ستوده است و بر یکی از دیوارهای بلوار حک شده نیز نشان داده میشود و برای چند ثانیه روی آن زوم میشود؛ بدین ترتیب کارگردان دین خود را به این وکیل معلومالحال و مورد حمایت جریانهای معاند و ضدانقلاب نیز ادا میکند.
مستند در پایان به منتظر بودن بلوار اشاره میکند. کما اینکه در بخشهای دیگری نیز چندین بار به این مفهوم اشاره میکند. با این وجود، مشخص نیست از نگاه کارگردان بلوار انتظار چه چیزی را میکشد. آیا منتظر راهاندازی مجدد کلوپهای شبانه زیرزمینی است یا در انتظار رژه دوباره زنان بی حجاب و دامن پوشی است که روزگاری طول بلوار را خرامان خرامان و عشوه گرانه با کفشهای پاشنه بلند طی میکردند!