سینماسینما، محمدرضا مقدسیان
دنیای «روسی» دنیای تقلا کردن در برزخ عذاب وجدان و نفرین توامان است؛ برزخی که راه فراری جز مرگ ندارد. اگر که مرگ راه گشا باشد، چه که حتی در این برداشت هم قطعیتی وجود ندارد. در این میان دو مولفه پیشبرنده زندگی بشر و البته درام، یعنی عشق و نفرت، به شکلی برجسته باعث و بانی کشمکش های درونی و بیرونی شخصیت ها شده است؛ شخصیت هایی که با خودشان، دیگران اطرافشان و حتی اتمسفر و جغرافیایی که درش زیست میکنند، دست در گریباناند. ماجرا ماجرای تقلای این همه برای تجربه لختی آسایش است با سودای رهایی و آزاد شدن از بند کرده ها، تاوان دادن ها و دنیای طلسمشده محل زیستشان. اما آیا این همه به شکلی دراماتیک در فیلم «روسی» جاری است؟ چه مولفه هایی را می بایست بررسی کرد تا تحقق یا عدم تحقق این مهم را بتوان قضاوت کرد؟ نخستین گام برای رسیدن به تحلیل درستتر طرح این سوال است که آیا مخاطب دنیایی را که امیرحسین ثقفی سعی در ترسیمش داشته، درک کرده، پذیرفته و خودش را در آن رها کرده است؟ ثقفی در «روسی» و پیش از آن در «مرگ کسبوکار من است» نشان داده که بهوضوح شیفته سینمای روسیه مدرن است. سینمایی که شاید بهترین و شناختهشدهترین نمایندهاش آندره زوگیانیتسف است؛ کارگردانی که با نگاهی به ریشههای سینمای روسیه دهههای گذشته و مشخصا سینمای تارکوفسکی و گوشه چشمی به سینمای هالیوود و تلفیق این دو با هم آثاری همچون «بازگشت»، «نهنگ»، «النا» و «بی عشق» را خلق کرده است. ثقفی هم رگههایی از علاقهمندی به سینمای روسیه و توامان توجه ویژه به سینمای وسترن آمریکایی را در آثارش بروز داده است.
«روسی» اما تا حد زیادی در خلق جهان مورد وثوقش موفق بوده است. ثقفی موفق شده با شیوه کارگردانی و به تبع آن هدایت تیم فیلمبرداری، نورپردازی و طراحی صحنه و لباس و چهره آرایی اش، جهان باورپذیر برزخی شخصیت هایش را در منطقه غیرقابل شناسایی و نفرینشده تصویری کند. اما چشم اسفندیار فیلم دو نقیصه مهم است. یکی نخراشیدگی و خامدستی در دیالوگنویسی که طعنه به مستقیمگویی و قوامنیافتگی میزند. این نقیصه تنها در بخشی از سکانسهای فیلم رقم میخورد، اما باعث چندپارگی لحنی میشود. از دیگر سو، همین جنس دیالوگنویسی در سکانسها و مواجهههای کلیدی شخصیتها منجر به فرونشست انرژی و حال صحنه می شود و از بار دراماتیک آن می کاهد. نتیجه اینکه کاشتی که در فلان سکانس باید رقم بخورد و در بهمان سکانس منجر به برداشت دراماتیک، پاسخ به سوالات دراماتیک و گرهگشایی شود، بهدرستی به ثمر نمی نشیند. از دیگر سو، اجرای برخی صحنه ها چنان خام و بی منطق است که برای مخاطب باورپذیر نمیشود. مشخص ترین نمونههای این نوع کارگردانی در دو سه سکانس کلیدی معرفی یوسف به واسطه سراغ گرفتن مرجان از او و بعدتر پرداختن به گذشته ارتباطی آنها در یکی دو سکانس دیگر است. در مجموع باید گفت فیلمنامه متوسط و کارگردانی متوسط «روسی» باعث شده «روسی» اثری متوسط باقی بماند که برای نگاه مخاطب و شمایل بصری کارش احترام زیادی قائل بوده است.
منبع: ماهنامه هنروتجربه