سینماسینما، شهرام اشرف ابیانه ایجاز
در زمانی که سینمای داستانگوی اجتماعی ایران در نبود خلاقیت و سرزندگی ایده درجا میزند، گونهای از فیلم مستند ایرانی بهآهستگی دارد پایههای اعتماد متقابلی را با مخاطب گریزان از سینما پیریزی میکند که سینمای داستانگوی ما از آن غافل مانده. سینمادوستان ایرانی باید خوشحال و مفتخر باشند به اینکه مستندی میبینند که ریتم و روایت جذاب و پیشبرنده دارد. پر از تازگی است. فیلمی است درباره بحرانهای ظاهرا ناپیدای روابط زناشویی در خانوادههای ایرانی. جالب آنکه مستند خوشساخت یاسر خیر یک مستند قصهگو است و برای مخاطب عام هم ساخته شده. از سویههای آوانگاردانه فیلم تجربی پرهیز شده. نیازی هم به آن نبوده. دستمایه اصلی خود زندگی بوده. مستندساز کوشیده نگاهی بیواسطه به این زندگی پرتلاطم داشته باشد. در هدفش هم موفق بوده. بهآهستگی چیزی در فیلم شکل میگیرد که به آن قصهگویی ناب میگوییم. فیلمساز فقط معضلی خانوادگی و اجتماعی را زیر ذرهبین دوربین مکاشفهگرش قرار نداده، بلکه شاید هم ناخواسته دارد مخاطبش را سرگرم میکند.
چطور این اتفاق در فیلم یاسر خیر افتاده و در مستندهای دیگران از آن نشانی نیست؟ دلیل مهمش ایجاز است. رسیدن به روایتی موجز و خلاصه از آنچه در طول دوره مستندسازی با سوژهمان در طول سه سال پشت سر گذاشتهایم، فقط به درایت و تیزبینی مستندساز هنگام گرفتن راش و مواد اولیه محدود نمیشود. این همه تنها دستمایههای خلاقانهای است که هنگام تدوین، خلاقیت نهفته مستندساز
را بیدار میکند. مستند «آهستگی» نشان میدهد تا چه اندازه تدوین در شکل دادن به آنچه در پیاش بودهایم، نقش دارد. تدوین مستند در چنین لحظاتی یک کار خلاقانه غریزی است و طبعا با یاری مستندساز به دست میآید.
فرار از دوربین؛ پسر
نکته دوم تسلط مستندساز نه فقط بر ابزار کارش، که در ایجاد آن حسی است که به آن اعتماد متقابل میگویند. شخصیتهای فیلم، آقای درانی و فرزانه خانم همسرش و دو دخترشان، جلوی دوربین راحتاند. بر حسب اتفاق تنها کسی که از حضور مقابل دوربین طفره میرود، پسر خانواده است. همیشه میتوان فاصلهای بین او و وقایع را مشاهده کرد. مستندساز هم این را فهمیده و این بدبینی یکسویه را در فیلم تصویر کرده: پسر وقت بیدار شدن از خواب در اتاقش وقتی گروه فیلمبرداری را همراه مادر که آمده بیدارش کند، بالای سر خود میبیند. پسر وقت تحویل سال نو وقتی با حولهای پیچیده بر خود از حمام بیرون آمده و شتابان از چشم کنجکاو دوربین فرار میکند. انگار پسر مثل دیگر افراد خانواده علاقهای به عریان شدن روحش مقابل دوربین ندارد. این عدم تمایل در فیلم ثبت شده و مستندساز هم از آن همچون ایدهای خلاقانه برای سر و سامان دادن به روایتش بهره گرفته.
تجربه راحتی با دوربین؛ دختر ازخارجبرگشته
دختر بزرگ ازخارجبرگشته خانواده برعکس با دوربین راحت است، اما او هم هنگام اوجگیری اختلاف میان پدر و مادر در صحنهای که بحث جدایی زن و شوهر طرح میشود، همراه باقی بچهها صحنه منازعه را با حالتی از نارضایتی ترک میکند. او شاید راحتترین شخصیت فیلم در مواجهه با دوربین باشد. بههرحال از غرب آمده. زیاد در پی قیدوبندهای سنتی جامعهاش نیست. تجربه مادر را نمیخواهد تکرار کند؛ اینکه نقش یک قربانی را به دوش بکشد. سگی خانگی با خودش آورده که از دیدِ مادرِ چسبیده به سنت همچون عنصری مزاحم جلوه میکند. رابطهاش با پدر در بهترین حالت خود است. تنها فرد خانواده است که خوشبینی ذاتی دارد. او اتفاقا با راحتیاش مقابل دوربین بیش از همه از عریان شدن روحش جلوی دوربین جلوگیری میکند. دلیل کمحرفیاش هم چیزی جز این نیست.
در میانه شک و دودلی؛ دختر کوچکتر
خواهر دیگر او، دختر کوچک خانواده، در رابطه با دوربین خود را مردد نشان میدهد. او همواره فاصلهاش را با دوربین حفظ میکند. به حضور این عنصر مزاحم مشکوک است و با آن راحت نیست. اما در جریان شکلگیری روایتی که دوربین فیلمساز میخواهد از این خانواده ارائه دهد هم اخلال نمیکند. صحنهای که در ماشین همراه پدر در صندلی جلو نشسته و دوربین از پشت و نیمرخ او را در کادر گرفته، بهخوبی این اعتماد نصف ونیمه با دوربین را نشان میدهد. فیلمساز اما او را هم به بازی دعوت کرده. بهراحتی با وعده پدر برای دادن هدیه عید ذوق و شوق کودکانه نشان میدهد. اعتمادی که فیلمساز در پیاش بوده، اینجا هم موفق عمل کرده.
قهرمان قصه؛ آقای درانی
آقای درانی، پدر خانواده، با دوربین راحت است. چون میداند سوژه اصلی مستند خود اوست. اتفاقا حضور دوربین به او کمک کرده در این منازعه خانوادگی دست بالا را بگیرد و تهاجمیتر رفتار کند. در صحنهای که به دنبال همسر ازسفربرگشته نمیرود، میتوان این برتریجویی را به عینه دید. شخصیت سمپاتی دارد. یک فعال اجتماعی است. با وجود بیماری اماس خوشبینی ذاتیاش را از دست نداده. همین را هم انگار برای دختر بزرگتر به ارث گذاشته.
در جدال بر سر قهرمان اصلی داستان بودن؛ مادر، خانم فرزانه
خانم فرزانه، مادر خانواده، با همه غرغرها و عدم نارضایتی که جابهجا در فیلم بیان میکند، صادقترین و بیپیرایهترین اعترافات را بر زبان میراند. جاهایی که با دوربین تنهاست، او هم راحت حرف میزند. خانم فرزانه از سوی دیگر از حضور دوربین سود جسته و حملاتش را به شریک زندگیاش طرح میکند. همین آدم اما حاضر نیست در حضور آقای درانی حرف بزند. میداند همسر سابق گوی و میدان را از او خواهد ربود. میان او و آقای درانی منازعه پنهان دیگری هم در فیلم جریان دارد؛ اینکه کدام قهرمان این قصه خانوادگی باشند.
دوربینی جستوجوگر در پی شکار لحظهای ناب
اینگونه دوربین یاسر خیر به میدان جنگی شبیه شده که طرفین برای انتقاد یا بیان درددلهای شخصی به آن پناه میبرند. این میسر نمیشود مگر در اصرار مستندساز و روحیه کندوکاوگرش برای ثبت آنچه به آن واقعیت زندگی میگویند. تنها روحیهای جستوجوگر و
صبور میتوانسته به این درام واقعی زندگی خانواده ایرانی جان دهد. مستند خیر را میتوان الگوی مستندسازی برای دیگر نوآمدگان دانست؛ مستندی که با هزینه شخصی فیلمساز تهیه شده و در پی تبلیغ چیزی یا فریب تماشاگر نیست.
اینگونه مستندسازی که بیواسطه با زندگی ارتباط برقرار میکند، روزنی گشوده است به سویههای تاریک زندگی خانواده ایرانی. کابوسهایی را نشانمان میدهد که پنهان مانده. مستند «آهستگی» به ریشه زده و همین به مخاطب شوک میدهد. فیلم روایتگر کابوسی شده که در زندگی هر روزهمان جاری است و با آن زندگی میکنیم. فیلم یک شوک است به جامعهای که به خواب رفته و نمیخواهد زخمهای خود را ببینید.
اماس همچون یک بیماری اجتماعی
جالب است که ابتدای فیلم، بحث اماس آقای درانی، شخصیت اصلی فیلم، طرح میشود. پزشکی او را معاینه میکند و در حضور دیگر انترنها ایستاده بالای سر بیمار از بیماری اماس میگوید؛ بیماریای که سیستم ایمنی بدن به یاختههای عصبی حمله کرده و آن را دچار اختلال میکند. مستند یاسر خیر درباره این حمله سیستم ایمنی به یاختههای عصبی خانواده ایرانی است. برای این است که شخصیتهای فیلم این اندازه تنهایند.
تصویر آقای درانی در حال شنا زیر استخر شاید تنها رویکرد آوانگاردانه فیلم باشد. جایی که شخصیت اصلی را از جامعه جداشده و در محیطی ایزوله نشان میدهد، جنینی را تداعی میکند در شکم مادر در حال دست و پا زدن و تقلا. آنچه به آن زندگی کردن گفته میشود. چیزی که شبیه دور بیحاصلی شده که تنهایی به ارمغان آورده. ایستاده در کنار ساحل دریا در فضایی غروب گرفته، پشت به دوربین. خیره به افقی بیانتها و غروب خورشید. انگار که آدمی غروب زندگیاش را به نظاره نشسته باشد. تنهاییای که انگار با روح و جانمان عجین شده.
منبع: ماهنامه هنروتجربه