نیلوفر ذوالفقاری
از بازی در معروفترین نقش، یعنی مالک اشتر، تا فیلمهای ناخداخورشید، سگکشی و اعتراض، تا کاراکتر تاثیرگذار حشمت فردوس در سریال «ستایش»، داریوش ارجمند در همه دوران بازیگری که از دهه ۴۰ شروع شده، همیشه در نقشهای ماندگار دیده شده است. او شهرت سالهای دور را که با بازی در نقش مالکاشتر در سریال امامعلی(ع) به دست آورده بود، در دهه ۸۰ با بازی در نقش حشمت فردوس سریال ستایش دوباره زنده کرد. شاگرد دکتر شریعتی در دانشگاه فردوسی مشهد وقتی سراغ هنر رفت با هنرمندانی همدوره شد که نامشان اعتبار و آبروی سینما و تئاتر ایران است؛ بازیگرانی مانند عزتالله انتظامی، جمشید مشایخی و علی نصیریان که عکس یادگاری آنها هنوز هم روی میز اتاق کار ارجمند هست. چیزی به پخش سری سوم سریال ستایش باقی نمانده، محرم امسال هم ارجمند با سریال «مرضیه» روی آنتن تلویزیون خواهد رفت. با بازیگری که معتقد است زندگی مادر بازیگری است و هر بازیگر باید قبل از هر چیز زندگی کردن را یاد بگیرد، درباره سالهای فعالیت در این مسیر گفتوگو کردهایم.
خیلی از قدیمیهای بازیگری به شکل تجربی وارد این حرفه شدهاند اما شما تحصیلات مرتبط با بازیگری را در دانشگاهی در پاریس گذراندهاید، چقدر به لزوم داشتن تحصیلات برای بازیگران معتقدید؟
امکان ندارد بدون آموزش کسی بازیگر شود. خودم زمانی این سؤال را مطرح میکردم که مگر چارلیچاپلین کلاس بازیگری رفته؟ اما حالا میگویم استعدادهای ذاتیای در انسان وجود دارد که به پرورش نیاز دارد. انسان موجودی اکتسابی است که برای انجام هرکاری نیاز به شناخت خود و استعدادهایش دارد و باید بداند برای چه امری به دنیا آمده است؟ خداوند در قرآن میفرماید ما هر کسی را برای امری آفریدیم. بزرگترین وظیفه ما در دنیا این است که بدانیم برای چه امری به دنیا آمدهایم و دنبال آن برویم. البته خانواده و جامعه هم در این مسیر سهیم هستند. اما همین که فکر کنیم بازیگری را دوست داشته و در آن استعداد داریم اصلا کافی نیست. بازیگری در این راه، بی در و پیکر است، چون هر علاقهمندی فکر میکند چون بازیگر شبیه خودش حرف میزند، غذا میخورد، دعوا میکند و بقیه کارهای مشابه، پس بازیگری کار سادهای است. بازیگری چشم، دست، صورت، بیان، زبان و حرکات من است که باید آنها را بیاموزم.
آیا این آموزشها مفید و کافی است؛ یعنی اگر فردی در کلاسهای بازیگری حضور یافت و دورهای را گذراند میتواند در این حرفه به خوبی مشغول شود؟
من به آکادمیک بودن بازیگری اعتقاد دارم اما نوعی از این موضوع که بین خیلی از جوانها هم مد شده، اشتباه کردن آموزش آکادمیک بازیگری با غربزدگی است. این افراد میگویند که به بازی زیرپوستی اعتقاد دارند و اصطلاحاتی از تکنیکهای جدید به کار میبرند بدون اینکه توانایی انجام ادعاهایشان را داشته باشند. من معتقدم مادر بازیگری، زندگی است. بازیگر کاری جز نمایش زندگی ندارد و قرار است زندگی را نشان دهد. بازیگر به هر شیوهای که بازی کند، پایه کارش زندگی و واقعیتگرایی است. بازیگر تا زندگی را نشناسد چه چیزی را میخواهد بازی کند؟ بازیگری یک مشت ادا و اصول نیست. سینمای دنیا هم همین را اثبات کرده است. بنابراین شناخت زندگی که همان شناخت انسان به اضافه طبیعت است، لازمه کار بازیگر است. خودشناسی ریشه در عرفان ما دارد.
پس به نظر شما هر آموزشی هم آکادمیک و اصولی نیست؟
همه آموزشها وقتی در چهارچوب قرار میگیرند و قواعد پیدا میکنند آکادمیک میشوند. اما من معتقدم قواعد و فرمولهای آموزشی برای همه موقعیتها کافی نیست چرا که هنر، با علمی که میشناسیم متفاوت است. بازیگری فرمول ثابت شبیه ریاضی و شیمی ندارد.
چرا با وجود این همه آموزشگاه بازیگری، باز هم تعداد بازیگران تحصیلکرده و دانشآموخته در این هنر زیاد نیست؟
به نظر شما ما چه مدت است که آموزشگاه یا اصلا دانشکده هنر داریم؟ این موضوع مهمی است. در اروپا تاریخ نمایش بیش از ۳۰۰سال است. ما نمیتوانیم سریع به همهچیز برسیم. مدرسههای بازیگری مثل قارچ روییدهاند اما چه چیزی یاد میدهند؟ قرار نیست هنرجوی بازیگری به جای یاد گرفتن، فیلم تماشا کند و ادای بازیگران مطرح را دربیاورد. پس این کلاسها به چه دردی میخورد؟ این کار را که با تقلید هم میتوان انجام داد، به همین دلیل هم هست که بازیگران آموزشدیده کمی رشد میکنند. اما باز هم میدان خالی از همهچیز نیست. از همین کلاسها هنرپیشههای خوبی هم به تئاتر و سینما معرفی شدهاند.
شما که نیم قرن است در این عرصه حضور جدی و فعال دارید فکر میکنید بازیگری در سینما و تئاتر ما رو به پیشرفت و بهبود است؟
در روزگار ما، همه چیز هم به فعالیت خودمان بستگی ندارد. خیلیها در حال پاک کردن حافظه تاریخی ما هستند و قصد دارند ما را بیهویت کنند. این کار را هم با چندین روش انجام میدهند که یکی از آنها این است که چیزهایی را وارد حافظه ما کنند که داشتههای ما را پس بزند. ما در کشورمان در دورهای که هنرمندان مطرحی مانند حمید سمندریان، علی نصیریان، عزتالله انتظامی و جمشید مشایخی فعالیت میکردند، تئاتر را به جایگاه بالا و باشرافتی رسانده بودیم. چه شد که به اینجا رسیدیم؟ ما حیات بعضی هنرها را قطع کردهایم. تئاتری که به جایگاه خوبی رسیده بود، مثل سینمای ارزشمند ما کمکم از بین رفت. علی حاتمی به رحمت خدا رفت اما ما با بقیه چه کردیم؟ بهرام بیضایی، ناصر تقوایی، عباس کیارستمی و امثال آنها چه سرنوشتی پیدا کردند؟ پس میتوان به این نتیجه رسید که نباید خیلی عجله کنیم. فرهنگ پدیده خلقالساعه نیست و زمان زیادی موردنیاز است تا به نتیجه مطلوب برسد. سینما انسان میسازد و برای ساختن انسان، زمان زیادی لازم است. ۷۰۰سال از مرگ سعدی میگذرد، چرا سعدی دیگری به دنیا نیامده؟ چرا دیگر حافظ نداشتهایم؟
خب، دلیل این کمبودها در دنیای هنر از نظر شما چیست؟
به نظر من مشکل عمده ما در عرصه هنر، غربزدگی ما در همه رشتههاست. گاهی در فیلمهایی که ساخته میشود میبینم که دیالوگهای فیلمهای خارجی به آنها راه پیدا کرده. دیگر کسی مانند علی حاتمی، ناصر تقوایی، مسعود کیمیایی، داوود میرباقری و عباس کیارستمی دیالوگ نمینویسد. در موسیقی هم همین وضعیت است. جز هنرمندانی که ریشه در فرهنگ و داشتههای ارزشمند تاریخمان دارند، بقیه چه نقشی دارند؟ همه اینها از نادانی است. تئاترهای تکراری میسازند که قبلا چندین فیلم و سریال از آن قصه ساخته شده. مگر چه خلاقیتی را قرار است به آن اضافه کنند؟ جز اینکه لباس پرزرق و برق تن بازیگران کنند، ارکستر موسیقی بیاورند و نمایش را در یک هتل لوکس اجرا کنند اتفاق تازهای قرار نیست بیفتد. چرا تماشاگر باید به تماشای چنین آثاری بنشیند؟ بنابراین مشکلات ما ریشهای است.
پس چشمانداز بازیگری را در ایران خیلی امیدوارکننده نمیدانید؟
نه اتفاقا بسیار امیدوارکننده است چرا که عدهای به ویران کردن بازیگری مشغول هستند و من به حرف امیرالمومنین(ع) ایمان دارم که اگر چیزی را ویران میکنند، برای آبادانی است. کفهای روی دریا از بین میروند، همین افرادی که به جایزههای قلابی جشنوارهها مینازند باید بروند و میروند. هنرمندان واقعی رنج بردهاند تا به موفقیت رسیدهاند اما الان دیگر کسی حاضر نیست رنج ببرد. این حرف مطلق نیست اما آن را در مقایسه با زمانی میگویم که هر تئاتر سنگلج دستکم ۴ماه بیننده داشت و دیگر کسی به سینمای فیلمفارسی اعتنا نمیکرد. آن روزها روی صحنه حرف حساب میزدند اما من معتقدم الان این موضوع با خودنمایی همسان شده است. سواد در حیطه هنر رخت بربسته است. ما فکر میکنیم دزدی فقط در بانک اتفاق میافتد. فقط از بانک ما پول نمیدزدند که به کانادا ببرند، خیلیها هم از کانادا فرهنگ غربی میدزدند و به اینجا میآورند تا به اسم هنر به ما غالب کنند.
چرا سلیقه جمعی همچنان به تماشای آثاری که به نظر شما ارزشمند نیست تمایل دارد؟
چون انسان از هرچیزی منع شود، بیشتر به آن مشتاق میشود. زمانی بود که ویدیو را ممنوع کرده بودند، مثل ماهواره. اما دیدیم که این ممنوعیتها اثر نداشت. کار باید از جای دیگری درست میشد. وقتی ویروسی وارد میشود، باید در برابر آن واکسینه شویم. به نظر من بعضی امواج ماهواره شبیه همین ویروسها هستند و ما باید به فکر پیشگیری باشیم. این موضوع نیازمند نظام تربیتی است. با گردنکلفتی و زور و فشار به نتیجه نمیرسیم. خوشبختانه حالا به این نتیجه رسیدهاند که اگر به فکر تربیت هستند باید از مدرسه شروع کنند. خانواده باید تقویت شود، پدر و مادر خانواده نباید مجبور باشد ۳شیفت کار کند و فرزند خود را نبیند که بتواند تربیتش کند. فشار اقتصادی تربیت را نابود میکند، وقتی کسی نباشد خوب و بد را به بچه نشان دهد معلوم است که او حرف هر کسی را میپذیرد. ما داشتههای معتبر خودمان را بیارزش میکنیم. با همه این حرفها من آدم ناامیدی نیستم. همین کلاسهایی که در آموزشگاهم برگزار میکنم با هزاران امید اداره میشوند.
چرا تصمیم به راهاندازی آموزشگاه و مدرسه سینمایی گرفتید؟
هنرجویانی دارم که جوان و فوقالعاده بینظیر و بااستعداد هستند. همه آنها میدانند که رسیدن به شهرت آسان نیست و شرایط استخوانشکنی دارد. گاهی حتی مسیر به طرفی پیش میرود که ناچار میشوند عطای کار را به لقایش ببخشند. با این حال فکر میکنم همین کلاسهای نیمبند غنیمت است چون چند جوان ساعتهای ارزشمند خود را جای خوبی سپری میکنند. چنین مراکزی باید تقویت شود. این بستگی به آموزشگران هم دارد. پدر و مادرها میپرسند چه کسی صاحب اخلاق است که فرزندمان را به دستش بسپاریم؟
بعد از این همه سال فعالیت در دنیای هنر، وقتی به پشت سرتان نگاه میاندازید بزرگترین دستاوردی که به آن افتخار میکنید چیست؟
به اینکه پیش از آنکه به هنرجویانم یاد دهم بازیگری چیست، به آنها یاد میدهم که زندگی چیست؟ آنها را ترغیب میکنم زندگی، انسانها، فرهنگ و تاریخ خود را بشناسند. آنها قرار نیست نقش یک خرس را بازی کنند، قرار است بازیگر نقش یک انسان باشند پس باید انسان را بشناسند. انسان تاریخ، هنر، فلسفه، دین، علم، اخلاق و سیاست دارد و بازیگر باید همه اینها را بداند که بتواند نقش را بازی کند. در ادبیات نمایشی و سناریوهای سینمایی شاهد این مشکل هستیم که بازیگر نمیداند نقش چه کسی را بازی میکند.
شما به هدف و رؤیایی که موقع شروع بازیگری برای خودتان تعریف کردید، رسیدهاید؟
بله رسیدهام. پاداش آن را از مردم و بزرگان کشورم گرفتهام.
هرگز به خودتان گفتهاید ای کاش این راه را انتخاب نمیکردم؟
هرگز این حرف را نزدهام. هنرمندی که چنین حرفی بزند راه را اشتباه آمده و باید از همانجا برگردد. این راه بدون رنج نیست. دکتر شریعتی، استاد من در دانشگاه میگفت: خدایا به هنرمندان ما درد عطا کن. شاید این واژهها معانی خود را بر اثر استفاده نادرست از دست داده باشد.
در فهرست کارهایی که دوست داشتید انجام دهید، چه کاری تیکنخورده باقی مانده است؟
در ذهنم کارهایی بوده که دوست داشتم تجربه کنم. خیلی دلم میخواست قبل از اینکه از سنم بگذرد، در یک اثر تاریخی نقش حضرت عباس(ع) را بازی کنم. زمانی بود که دوست داشتم نقش رستم را بازی کنم و به آنچه میخواستم رسیدم. شوقی را که برای بازی کردن در نقش رستم داشتم در آن کار از وجودم بیرون ریختم. نقش دیگری که دوست داشتم، امیرکبیر بود. با وجود اینکه قبل از من هم آن را بازی کرده بودند اما تقدیر مرا برای این کار دنبال خود کشاند. دوست داشتم در جوانی یک بار هملت بازی کنم، یا در میانسالی مکبث، اینها از دستم رفت. اما در عوض مالکاشتر بازی کردم، عبدالعظیم حسنی، ناخدا خورشید و «امیرعلی» اعتراض را بازی کردم. من به خاطر هنرم چیزی بدهکار خودم نیستم. آرزوهای غیرقابل دسترس نداشتهام. سهم من از دنیای هنر، تحصیل و زندگی همین بوده که خدا به من داده است. شاکر و خوشحالم. خدا مرا دوست داشته که این راه را رفتهام، در رشته مورد علاقهام تحصیل کردهام، در زندگی شخصی با عشق با همسرم ازدواج کردهام و همچنان با عشق با او زندگی میکنم. ۳فرزند دارم که همگی موفق هستند. من در این جهان نه به خودم و نه به هیچکس دیگری بدهکار نیستم.
به عنوان کسی که احساس رضایت و خوشحالی دارید، فکر میکنید چطور میتوان دیگران را خوشحال کرد؟
خوشحال کردن دیگران در چیزهایی که ما امروزه باب کردهایم نیست. استندآپ کمدی کردن و ساختن برنامههایی که میخواهند خنده بیدلیل ایجاد کنند، خوشحالی نیستند. خوشحالی پدیدهای درونی است. حال خوش به رضایت درونی بستگی دارد. خوشحالی واقعی را در یک لحظه غیرقابل نگهداری، در یک نماز، دعا، نگاه، لحظه خاصی در جمع دوستانه یا امثال اینها حس میکنیم. فرّار است و نمیتوانیم آن را حفظ کنیم. فقط میتوانیم بعدها با خاطره آن لحظه همیشه خوشحال باشیم. البته هستند کسانی که از چیدن سکهها و پولهایشان روی میز خوشحال میشوند. از اینکه سلطان سکه یا سلطان ساخت سریال شوند و دستمزد میلیاردی بدهند خوشحال میشوند. اما این چیزها هیچوقت هنرمند را راضی نمیکند.
بازیگری با تجربه و جایگاه شما، آیا حاضر است در فیلم یک کارگردان فیلماولی بازی کند؟
من در اولین کارهای بهترین کارگردانان این کشور بازی کردهام. فیلم «صفر عشق» حسینعلی لیالستانی، «کشتی آنجلیکا»ی محمد بزرگنیا، «هبوط» احمدرضا معتمدی، «آدمبرفی» داوود میرباقری و « ازدواج به سبک ایرانی» حسن فتحی نمونههایی از این فیلمها هستند.
هنوز هم همینطور فکر میکنید؟
بله، بستگی به فیلمنامهای دارد که از کار میخوانم. کار اولی بودن یا نبودن متر و معیار من نیست. گاهی حتی اگر کارگردانی ۱۰کار ساخته باشد حاضر نیستم در فیلمش بازی کنم. هنوز هم اگر بهرام بیضایی برای بازی در ۸دقیقه از فیلمی مثل «سگکشی» دعوتم کند، با اشتیاق میروم. اما در عین حال برای کارگردانی که فیلم کوتاه در مشهد ساخت هم بازی کردهام.
حشمت فردوس سریال ستایش چه ویژگیای داشت که به عنوان یک نقش تلویزیونی تا این اندازه تاثیرگذار و ماندگار شد؟
برای اینکه ایرانی است و قلب مردم را تسخیر کرده است. فکر میکنید چند نفر در شهر به من گفتهاند با این نقش ما را یاد پدربزرگم انداختید؟ این ویژگیها را مدیون متن و دیالوگهای سعید مطلبی هستیم. واکنشهای مردم نشان میدهد که چقدر این نقش را دوست داشتهاند. حشمت فردوس یک مرد ایرانی است که همه ما آن را میشناسیم و درک میکنیم، همانطور که خودم هم آن را درک کردم. یکی از مدیران میدانهای ترهبار زنگ زده بود و اعتراض داشت که تو با این نقش آبروی ما را بردهای؟ من هم با همان لحن به او گفتم که اتفاقا آبروی همه شما را خریدهام! هیچ کار زشت و زنندهای از این نقش سر نمیزند و اهل هیچ خلافی نیست. ضعف تاریخی او در دوست داشتن فرزند پسر را به حساب بد بودن او نگذارید. او فقط به فکر ادامه نسل خود است.
به عنوان هنرمندی که به ارتباط با مردم علاقه دارید، از فضای مجازی هم برای این ارتباط استفاده میکنید؟
من با مردم رابطه عینی و چشم در چشم دارم. من اصلا در فضای مجازی حضور ندارم و هیچ علاقهای هم به این فضا ندارم. به نظر من این فضا «مزاجی» است. داوریهای نادرستی که درباره دیگران در این فضا انجام میشود باعث میشود بیشتر از قبل از این فضا بدم بیاید.
من معتقدم مادر بازیگری، زندگی است. بازیگر کاری جز نمایش زندگی ندارد و قرار است زندگی را نشان دهد
فروش فیلم، معیار خوب و بد آن نیست
ارجمند نسبت به وضعیت فعلی سینمای ایران اعتراض دارد. او هم مثل خیلی از بازیگران معتقد است که برخی از فیلمها فقط برای پول درآوردن ساخته میشوند و هیچ ارزش دیگری ندارند؛ «برخی فیلمها واقعا خجالتآور هستند. فیلمنامههایی به دستم میرسد که اصلا آدم خجالت میکشد آنها را ببیند، البته وقتی فیلم را میسازند خیلی خوب هم از آنها استقبال میشود و فروش فوقالعاده میکند. معیار ما هم همین مسائل شده است. خوبی و بدی همه چیز متاسفانه بر اساس پول سنجیده میشود. خیلی جالب است، اگر فیلمی میلیاردی بفروشد خوب است و اگر نه، فیلم بدی است. فیلم هم که میسازیم باید شوخیهای جنسی در آن بگذاریم، پول و بی اخلاقی همه سینما را فراگرفته است.» داریوش ارجمند میگوید که به هیچ وجه حاضر نیست در چنین فیلمهایی بازی کند؛«من برای اینکه داریوش ارجمند شوم خیلی زحمت کشیدهام و حاضر نیستم این آبرو را به راحتی از دست بدهم. من که دنبال ماشین چند میلیاردی و ویلای کنار دریا در شمال و لواسان نیستم.»
حشمت فردوس یک نقش منفی نیست
داریوش ارجمند بهزودی در نقش حشمت فردوس و برای سومین بار در قاب تلویزیون قرار میگیرد. او معتقد است که «ستایش ۳» بیشتر از فصلهای قبلی این سریال در جذب مخاطبان موفق خواهد بود. خیلیها در زمان پخش ۲ فصل قبلی این سریال گلایه میکردند که کاراکتر حشمت فردوس به نوعی ترویج دهنده بد بودن فرزند دختر نسبت به فرزند پسر است. ارجمند درباره این نقش ماندگارش میگوید: «حشمت فردوس با دخترها بد نیست. در واقع حشمت یک فرهنگ خاص دارد. او خانوادهاش را دوست دارد و میخواهد از آنها مراقبت کند و آنها هم از او پیروی کنند. او یک تربیت خاص سنتی دارد که آن تربیت را میخواهد به خانواده خودش اعمال کند. میخواهم بگویم که حشمت فردوس مرد درستی است». ارجمند حتی معتقد است که کاراکتر او در سریال ستایش یک شخصیت منفی هم نیست؛ «خیلیها به من گلایه میکردند که کاش نقش منفی بازی نمیکردی. به نظرم حشمت فردوس شخصیتی منفی نداشت. این مرد هر کاری که میکند همه شما در اعماق دلتان میدانید که کار درستی است.»
همشهری