محمد تاجیک :فیلم سینمایی «شیدا» به کارگردانی کمال تبریزی، جمعه ۴ خرداد ساعت ۱۰ به روی آنتن شبکه سه سیما میرود.
به گزارش سینماسینما ، داستان فیلم شیدا درباره رزمندهای به نام فرهاد است که در جنگ مجروح شده و موقتا بیناییاش را از دست داده و برای همین به بیمارستانی صحرایی منتقل میشود که در آن پرستاری به نام شیدا از مشاهده مقاومت فرهاد در تحمل درد شگفت زده میشود و بتدریج میفهمد که میتواند با تلاوت قرآن، التیام بخش او باشد. مراقبت شیدا از فرهاد به مرور پیوندی عاطفی بین آنها ایجاد میکند که مرخص شدن ناگهانی فرهاد از بیمارستان، منجر به جداییشان میشود. فرهاد در جستجوی شیدا به جبهه برمیگردد، ولی با پذیرش قطعنامه ۵۹۸ جنگ تمام میشود و کار جستجو را برای فرهاد دشوار می کند. فرهاد بارها در پی صدایی که شبیه به صدای شیدا باشد میگردد اما کمتر مییابد و سرانجام به اصرار پدر و مادرش با دختری از خانوادهای مرفه و ثروتمند عقد میکند که فکر مهاجرت از ایران را در سر دارد. وقتی که معلوم می شود ترکش سمیای که زمانی از سینه فرهاد بیرون آمده، برای سلامت او عوارض وخیم دارد، نامزد فرهاد او را ترک میکند و به خارج از کشور میرود. فرهاد در بیمارستانی که شیدا در آنجا پرستار است بستری میشود، ولی شیدا خود را از چشم فرهاد پنهان میکند، اما به اصرار مادر فرهاد یک بار دیگر شیدا با خواندن قرآن و به مدد نیروی عشق موفق میشود زندگی را به فرهاد بازگرداند.
شیدا در هفدهمین دوره جشنواره فیلم فجر شرکت کرد و در ۳ رشته چهرهپردازی ( فرید کشنفلاح)، طراحی صحنه (محمدعلی نجفی) و نقش اول زن (لیلا حاتمی) نامزد شد که البته به مرحله دریافت جوایز و سیمرغها نرسید. جدا از این و برخی دیگر از جشنوارههای داخلی، این فیلم در برخی از محافل خارجی نیز شرکت کرد که از آن جمله میتوان به جشنواره بینالمللی فیلمهای ایرانی در موزه هنرهای زیبای هیوستن (آمریکا)، جشنواره بینالمللی فیلمهای ایرانی در مرکز فیلم شیکاگو دوره دهم (آمریکا)، جشنواره هفته فیلم ایران در کاخ فرهنگی شارجه (امارات)، جشنواره هفته فیلم ایران در دمشق (سوریه)، و جشنواره بینالمللی فیلم بنگلادش دوره دوم اشاره کرد.
قرار بود سیف الله داد این فیلم را ببیند
رضا مقصودی فیلمنامه نویس فیلم شیدا در گفتگویی با روزنامه هفت صبح گفته است: یک شب سیف ا.. داد به من زنگ زد و گفت فیلمنامه “شیدا” را شما نوشته اید؟ گفتم بله. گفت میخواهی چکارش کنی. گفتم خب دوست دارم ساخته شود شما میخواهی بسازی؟گفت دوست دارم بسازم کس دیگری مدنظرت نبوده؟ گفتم صحبتهایی با حوزه هنری کرده ایم و محمدعلی نجفی قرارشده بسازد. گفتند پس اگر قرار است آقای نجفی بسازد من دیگر پیگیر نیستم.
این نویسنده ادامه داده است: شخصا دنبال این بودم که نجفی نسازد و سیف ا.. داد کارگردان “شیدا” شود که خب مرحوم داد کنار کشید. از طرفی چون نجفی در سبحان فیلم کار می کرد و با تبریزی همکار بود وقتی حوزه حاضر نشد با نجفی هم کار کند تبریزی جلو آمد.
تمام شهر را گشتم به دنبال صدای تو….
مهرزاد دانش منتقد سینما در یادداشتی در سال ۸۷درباره شیدا نوشته :شیدا مضمونی لطیف دارد. جدا از موضوع عشق، نفس این که از طریق صدا این بحث را تعقیب کرد جذابیت فراوان دارد. از این حیث فیلم شیدا تداعیکننده آن غزل یوسفعلی میرشکاک است که با این مطلع آغاز میشود: <تمام شهر را گشتم به دنبال صدای تو….> بدین ترتیب عشقی که شکل میگیرد فارغ از جنبههای مادی و صوری است و معصومیت و پاکی آن را دو چندان میسازد. این ویژگی زمانی که با تلاوت آیات قرآن کریم همراه میشود شکل معنوی مضاعفی به خود میگیرد و مخصوصا باتوجه به معنای آیات قرائت شده (یا ایها المزمل، قم اللیل الا قلیلا، نصفه او انقص منه قلیلا، اوزد علیه ورتل القرآن ترتیلا، انا سنلقی علیک قولا ثقیلا) که هم مفهوم امر به برخاستن و هم عنایت به آیات گرانقدر الهی را در بر دارد، این حس عاطفی انسانی، زمینههای آسمانی پررنگی پیدا میکند. تبریزی زمینه شکلگیری این پیوند را با لطافت خاصی خلق میکند و با قرائنی مانند اشاره به المان بهارنارنج تقویتش میسازد. البته شیدا زمینههای دیگری را هم دنبال میکند ؛ مثل نوع واکنش رزمندگان به شنیدن اخبار پذیرش آتشبس (واکنش فرهاد نیز مانند بقیه نوعی بهت معطوف به ناراحتی است؛ اما با توجه به اینکه میدانیم او در هم حاشیه جنگ در پی معشوق است، حس سرخوردگی او باورپذیرتر و زیباتر نمود یافته است) و یا نفی استفاده ابزاری از سوابق جبهههای رزمندگان که از قضا همینها تا حد زیادی انسجام متن را مخدوش کرده است و خصوصا لودگیهای مربوط به همرزم چاق فرهاد (با بازی محمدرضا شریفینیا) که فیلم را از مسیر اصلیاش دور نگه میدارد.
یکی از امتیازهای اصلی فیلم شیدا، بازی لیلا حاتمی است
یکی از امتیازهای اصلی فیلم شیدا، بازی لیلا حاتمی است.حاتمی تا قبل از آن (اگر نقش فرعیاش در دلشدگان را نادیده بگیریم)، فقط در فیلم لیلا (داریوش مهرجویی) نقشی محوری را ایفا کرده بود و حالا قرار بود در دومین کارش نقش شیدا را بازی کند. برخی معتقد بودند شباهت زیادی بین دو شخصیت لیلا و شیدا در فیلمهای مهرجویی و تبریزی وجود دارد و همین باعث شده است که حاتمی روندی تکراری را در فیلم دوم رقم بزند. اما واقعیت چنین نیست.
لیلا حاتمی :انفعال لیلا و شیدا از یک جنس نیست
به نوشته مهرزاد دانش :خود حاتمی در مصاحبهای هنگام اکران شیدا گفته بود: <انفعال لیلا و شیدا از یک جنس نیست. انفعال لیلا از جنس حرص درآور است و به قول روزنامهها در مظلوم نماییاش است. خیلی وقتها زنها چیزی را که دوست دارند به شوهرشان بگویند مستقیم نمیگویند و انتظار دارند او بفهمد و میخواهند آنقدر جلو برود تا او خجالت بکشد. ولی مساله شیدا کاملا متفاوت است. عشقی که بین دو تا آدم به وجود میآید اصلا مادی نیست. کسی خواستگاری میکند و بعد غیبش میزند. اینجا انفعالش از جنس انفعال لیلا نیست. لیلا میخواست حرص آن آدم را دربیاورد تا او را پشیمان کند. ولی شیدا اولا فاقد بدجنسیهای زنانه و مادی لیلا است و ثانیا همه چیز را به خدا واگذار کرده… لیلا مظلوم بود و شیدا معصوم> بازی حاتمی در شیدا بخوبی این تمایز را نشان میدهد. بیشترین تاکید حاتمی برای انتقال حس درونی شخصیت شیدا به مخاطب، با دو عنصر نگاه و صدا صورت گرفته است. مثلا لرزش صدا که شکلی آگاهانه دارد، البته موقع تلاوت آیات قرآن یا نوع نگاه محجوبانهای که به یک پسرجوان نابینا دارد. حاتمی که امسال جایزه بهترین بازیگر زن را گرفت، جدا از بحث بازی خوبش در فیلم بیپولی، به نوعی سینمادوستان را یاد فعالیتهایی انداخت که در طول این ده دوازده سال داشته است؛ راهی که با لیلا و شیدا آغاز شد و با آثاری از قبیل سالاد فصل تداوم پیدا کرد و امسال به هرشب تنهایی و بیپولی رسیده است؛ مسیری با حداقل نقص و ضعف.(این یادداشت مهرزاد دانش در سال ۸۷ منتشر شده است )
بهار نارنج نارس
ناصر صفاریان منتقد سینما دریادداشتی درباره این فیلم می نویسد :
« شیدا » از آن فیلمهایی ست که تماشاگر به خاطر خوب در نیامدن آن حسرت میخورد. چون کارگردانی خوبی دارد، و میتوانسته با تکیه بر بازی خوب لیلا حاتمی و خلق فضاهای زیبای عاشقانهای که دارد، فیلم خوبی باشد. مهمترین چیزی که باعث شده « شیدا » فیلم خوبی نباشد، فیلمنامه ضعیف آن است که دو پاره جلوه میکند. نیمه اول قابل تأمل و دیدنی ست، چون هم فیلمنامه مسیر قابل قبولی را طی میکند و هم آشنایی فرهاد و شیدا و شکلگیری عشق میان آن دو خوب از کار در آمده، طوری که میتوان صحنههای گفت و گو میان این دو و قرآن خواندن شیدا و یادداشت نوشتن فرهاد بر حاشیه قرآن را یکی از بهترین نمونههای فضاسازی حسی در سینمای این سالهای ایران دانست. اما در نیمه دوم، همه چیز به دست حادثه و اتفاق سپرده میشود و چیزی که داستان را پیش میبرد، خلق تصادفهای پیاپی است.
فیلم از زمان حال شروع میشود، و بعد به گذشته بر میگردیم تا قصه را از ابتدا بشنویم. اما مسأله این جاست که مدخل ورود به گذشته، انتخاب خوبی نیست و شیدا نمیتواند راوی صحنههایی باشد که خودش در آنها حضور نداشته. ضمن این که مشخص نیست نمای اول فیلم که فرهاد را در جبهه سوار بر موتور میبینیم، بر مبنای چه منطقی پیش از صحنه ورود شیدا و مادرش به مجلس عروسی قرار گرفته است.
« شیدا » فیلم عاشقانهای ست درباره رسیدن یا نرسیدن دو نفر به یکدیگر. در همان نخستین صحنهها، با ورود شیدا به مجلس عروسی فرهاد، میفهمیم که عاشق و معشوق به هم نمیرسند. پس فیلمساز به دنبال استفاده از این موضوع برای ایجاد تعلیق نبوده، و حالا تماشاگر باید به دنبال دلیل این نرسیدن باشد. بیماری فرهاد بر اثر ترکش شیمیایی هم گرهی ست که همان ابتدا گشوده میشود. در حالی که اگر این گره با نشان دادن سینه زخمی فرهاد و حرفهای دکتر درباره شیمیایی شدن او باز نمیشد، عشق تصویر شده در فیلم معنای والاتری مییافت و میشد درد فرهاد را درد عشق دانست. چرا که او به دنبال شیداست و وقتی میفهمد وصالی در کار نیست، بیماری به سراغش میآید. ضمن این که با نبودن این اطلاعات، مرگ فرهاد میتوانست یک ضربه تأثیرگذار باشد. وقتی میبینیم فیلمساز به فکر استفاده از چنین تعلیقهایی نیست، بیشتر به فیلم امید میبندیم و بنا را بر این میگذاریم که قرار است تعلیقهای درونی اثر، ماجرا را پیش ببرد. اما ناگهان، تصادفهای غیرقابل باور و اتفاقی، پشت سر هم ردیف میشو د و یکدستی کار را به هم میز ند.
« شیدا » میخواهد حکایت عاشق خستهای باشد که از دو سو وامانده است. نه ارزشهایی که دنبالش بوده، حاصلی برای او داشته (نگاه کنید به دو فصل گزینش و اعلام نتایج)، و نه میتواند به گذشتهاش برگردد، چون تغییر باور داده (نگاه کنید به صحنهای که پدر زنش، درباره عوض شدن او حرف میزند). اما این واماندگی با بازی اغراقآمیز پارسا پیروزفر که بیشتر وجه بیرونی دارد تا درونی، خوب از کار در نیامده. شاید مورد اول را نتوان توضیح داد، ولی این را که چرا میان او و گذشته و خانوادهاش شکاف ایجاد شده هم نمیفهمیم.
در « شیدا » ، روی صدا تأکید خاصی میشود و ارتباط فرهاد با عشق، از طریق صداست نه تصویر. این مسأله میتوانست نماد بسیار زیبایی از عشقی والا و تعبیری باشد که قدما از آن داشتهاند: «گوش پیش از چشم عاشق میشود.» فرهاد که باید تمام وجودش عشق باشد و به صدای شیدا خو گرفته باشد، از صدای پرستاری که چشمش را پانسمان میکند نمیفهمد که او شیدا نیست و از خودش میپرسد ، اما در چند صحنه بعد، از صدای پای پرستاری که به سویش میآید، متوجه میشود که آن شخص، شیدا نیست.
گذشته از ایجاد موقعیتهای مورد علاقه تماشاگر عام در فیلمنامه، ساختار فیلم هم در خدمت جذب همین تماشاگر است؛ و این برای فیلمی که کارگردانی بدی ندارد، موجب حسرت میشود. « شیدا » در فصلهای مربوط به جنگ و در بیمارستانی که جزئی از جبهه است، آن قدر سعی در شیک بودن دارد که واقعنمایی فیلم را خدشهدار میکند. طراحی صحنه محمدعلی نجفی و آرایش در و دیوار بیمارستان آن قدر ظریف و زیباست که اصلاً نمیتوان تصوری از جنگ و موقعیت مکانی آن جا داشت.
و جالب است که همین بیمارستان که هیچ نشانی -حتی اندک- از گلوله و ترکش بر خود ندارد، چندی بعد که فرهاد به سراغش میآید، به ویرانه بدل شده.
ظرافتهایی مانند تأکید بر «بهار نارنج» و جمله شیدا که میگوید «تا چشمات رو باز کنی، بهار نارنج همین جا میمونه»، و قاشق سوپی که هم در دهان عاشق فرو میرود و هم در دهان معشوق ، زیباست. اما به کارگیری نور آبی و صدای رعد و برق و باد شدید و تکان خوردن درختها برای نشان دادن التهاب و نگرانی، کلیشههایی ست که برای خوشایند تماشاگر در دل فیلم قرار گرفته.
« شیدا » بیش از آن که جنگی باشد، عاشقانه است. در واقع، فیلمی ست که قصه عاشقانهاش را بر بستر جنگ تعریف میکند. گوشه و کنایه به شرایط پس از جنگ که از زبان امانی (شریفی نیا) میشنویم، اشاره گذرایی ست که بیشتر در حکم ناخنک زدن است تا بررسی و تحلیل و حتی تعریف. ضمن این که بیمارستان فیلم هم میتواند در هر جایی باشد و ربطی به فضای جنگ ندارد.
با این همه، همان صحنه بسیار کوتاه قبول قطعنامه از سوی ایران، زیبا و دلنشین از کار در آمده. عشق فرهاد در زمان جنگ شکل میگیرد و با شنیدن خبر صلح، دیگر جایی برای وصال وجود ندارد. این نکته زیبا میتوانست به شکلی مطرح شود که شیدا نمادی از همان عشق و عطوفتی باشد که رزمندگان در جبهه به دست آوردند و احساس میکنند دیگر نیست.
اما پایان خوش تحمیلی فیلم، همه رشتهها را پنبه میکند. از همه مهمتر این که پرداخت نامناسب باعث شده وجه شفابخشی عشق و دلبستگی عاشق به معشوق یگانه، به سرانجام درستی نرسد و معنای خود را از دست بدهد. امانی به شیدا میگوید: «دوای درد رفیق ما اینه که باید زیر گوشش قرآن خوند.» یعنی هر کسی این کار را بکند، او به آرامش میرسد. وقتی هر کسی میتواند به او آرامش ببخشد، چرا به سراغ دیگران نمیرود؟ زمانی که شیدا میخواهد به مرخصی برود، ابتدا قصد دارد وضعیت فرهاد را به پرستار جایگزین خود بگوید، و اشاره میکند: «چارهی دردش اینه که…» اما بقیهاش را نمیگوید چون میخواهد دوای درد او تنها در نزد خودش باشد. او میخواهد عاشق، عشق شفابخش را فقط در وجود او بیاید. ولی همه این ها در شرایطی معنا مییابد که امانی آن توضیح را نداده بود. نه در توضیح امانی، و نه در هیچ جای دیگر، اشاره نمیشود که کدام سوره قرآن باید خوانده شود، اما همیشه یک سوره تکرار میشود. اگر انتخاب شیدا باشد، دلیلش را نمیدانیم، و اگر دلیل خاصی نداشته باشد هم باید آن را به تصادفها و اتفاقهای فیلم اضافه کنیم. وقتی فیلم تمام میشود، حسرتی باقی میماند که چرا صحنههای زیبای عاشقانه « شیدا » در دل تصادفهای بیمنطق جای گرفته و هدر رفته .کاش این بهار نارنج، نارس نبود.ماهنامه فیلم– آذر ۱۳۷۸
تعادل
نگاه شاهپور عظیمی به «شیدا» اثر کمال تبریزی
شاهپور عظیمی در یادداشتی در سایت ماهنامه فیلم می نویسد :
بر خلاف پارهای مخالفتها با مدیریت دولتی سینمای ایران در سالهای ابتدایی پیروزی انقلاب و تا یک دهه پس از آن، برخی از نویسندگان و منتقدان سینمایی به لحاظ ساختاری با این نوع مدیریت مشکل داشتند و دیگرانی هم به هر حال مترصد بودند مدیریت آن سالها را از آن خودشان و همفکرانشان کنند که هرگز موفق نشدند. جای خوشحالی و خوشوقتی دارد که سینمای ایران در آن سالها هرگز زیر سیطرهی نگاههای تندی قرار نگرفت که میخواستند سینما را به مسیری دیگر بکشانند. در تمام آن سالها و حتی پس از آن همواره این پرسش وجود داشت و هنوز هم وجود دارد که سینمای آرمانی کدام است؟ آیا سینمایی که در آن (مثلاً) شرعیات به شکل مستقیم به نمایش درآید، سینمای مورد نظر برخی از جریانهای مخالف سینمای ایران در همان دههی شصت نبود؟ آیا قرار بود سینمای مورد پسند جریانها – گاه افراطی – سینمایی باشد که حداقلها در نمایش روابط شخصیتها نیز رعایت نشود؟ آیا سینمای مورد پسند این بود که انقلاب و دین در درجهی اول اهمیت قرار داشته باشد؟
اینها پرسشهایی است که هیچگاه به شکل دقیقی در ردههای بالای مدیریتی سینمای ایران در دهههای مختلف مورد بررسی و تحقیق قطعی قرار نگرفت و هر بار با رفتن مجموعهای از مدیران فرهنگی و آمدن مدیران دیگر، بنا را بر این گذاشتند که همه چیز از ابتدا باید دوباره تعریف شود و هر مدیر تازهای حامل نگاه خودش به مجموعهی مدیریتی تحت امرش بود. در چنین فضایی سینمای ایران بهدشواری توانست خودش را با سلیقههای مدیران سینمایی وفق دهد و آثاری خلق کند که بتواند به مذاق موافقان و مخالفان سینمای ایران خوش بیاید. در این میان در طول دهههای گذشته تلاشهایی صورت گرفت که گرچه نتوانستند به الگویی ماندگار برای کسانی تبدیل شوند که در مورد سینمای ایران دغدغههای ایدئولوژیک داشتند اما در واقع همین قدر باید گفت که اگر گذشت زمان را بتوانیم محمل مناسبی برای ماندگاری یا عدم ماندگاری آثار سینمایی قلمداد کنیم، در تاریخ سینمای خودمان هستند فیلمهایی که با وجود گذشت زمان همچنان نگاه ما به عنوان منتقد و نویسندهی سینمایی را به سوی خود جلب میکنند. یکی از این آثار سینمایی شیدا (۱۳۷۷) ساختهی کمال تبریزی بر اساس فیلمنامهی رضا مقصودی است.
پرستاری به نام شیدا فاطمی (لیلا حاتمی) از فرهاد هرندی (پارسا پیروزفر) که سرباز است و از ناحیهی چشم و سر و سینه مجروح شده پرستاری میکند. فرهاد بهشدت درد میکشد و شیدا برای تسکین درد او به سفارش مجروحی دیگر برای فرهاد آیاتی از سورهی مزمل را میخواند. درد فرهاد تسکین مییابد و انگار بهتدریج رنج دیگری وجود او را در بر میگیرد که دلبستگی او به شیدا است. فرهاد هرگز نمیتواند شیدا را ببیند. هر بار که قرار است این اتفاق بیفتد، چیزی مانع دیدار میشود. سرانجام فرهاد بر اثر عوارض مجروح شدن در جنگ بستری میشود. شیدا این بار نیز بر بالین او حاضر میشود و همچنان آیاتی از سورهی مزمل را برای فرهاد میخواند.
تبریزی با ریتمی آرام و بدون تنش روایت زندگی فرهاد را روایت میکند. بیش از هر چیز دیگری این نکته به چشم میآید که انتخاب سرباز بودن برای فرهاد برای پرهیز از هر گونه پیشداوری در مورد کسی است که جبههای بوده اما عاشق میشود. بنابراین فرهاد به پسر خانوادهای متمول بدل شده است که بر خلاف میل پدر و مادر به خدمت سربازی و سرانجام به جبهه میرود. فیلمنامه و سپس کارگردانی به گونهای است که رویدادها و شخصیتهای فرعی بتوانند به پیشبرد داستان فرهاد کمک کنند. توجه کنید به شخصیت فرعی رضا امانی (محمدرضا شریفینیا که بعدها بهوفور نقشهایی شوخ و شبیه به شخصیت رضا امانی را در آثار دیگر تکرار کرد) که نقلونبات این داستان (در ظاهر) بسیار تلخ است.
جستوجوی فرهاد با تشبیهاتی که از ادبیات گذشتهمان سراغ داریم، مابهازای جستوجویی معنوی است. هیچ شکی در معنادار بودن عشق فرهاد به شیدا وجود ندارد. از همان ابتدا مهمترین وجه در صورت پذیرفتن عشق زمینی (چشم و دیدن) غایب است. پس باب این شائبه که عشق در شیدا طنینی تنانه دارد، از همان ابتدا بسته شده است. فرهاد «ندید» شیدای شیدا شده است. صدای شیدا به دستگذاری آیات قرآن باعث میشود که فرهاد درد زمینی را فراموش کند. از سوی دیگر بستر رویدادها که دوران جنگ است و سرانجام به لحظهی اعلام پذیرش قطعنامه میرسد، برای پر کردن فضای فیلم ایجاد نشده و تحمیلی نیست. باید جنگی در کار میبود که فرهاد در آن مجروح شود و چشمش جراحت پیدا کند تا چشم درونیاش باز شود. فرهاد پس از جنگ باید برای خودش کاری دستوپا کند. او نمیخواهد سابقهاش در جبهه برای او امتیازی محسوب شود. این در شخصیت او هست. نگاه کنیم به زمانی که پدرش پس از رفتن او به سربازی همچنان مترصد است مانعش شود اما فرهاد امتناع میکند. اگرچه تأویلهایی از این دست را باید با احتیاط ارائه کرد اما در فیلم نکتههایی هست که ما را به چنین نگاهی برساند. فرهاد انگار از همان ابتدا و با انکار دنیا به دنبال چیزی فراتر از آن است که به او داده میشود اما هیچوقت زندگی بر وقف مراد ما عمل نمیکند و همیشه بر اساس قانون خودش حرکت میکند.
فرهاد بهتدریج فاصلهی عین تا ذهن را طی میکند. او به سیما (کمند امیرسلیمانی) میگوید که ازدواجشان از همان ابتدا منطق درستی نداشته است و او را تشویق میکند که بهتنهایی به خارج برود. فرهاد کمکم انگار از زمین کنده میشود و همچنان این «حضور» شیدا است که این را در او شکل میدهد. شیدا با اینکه گاهی در زندگی فرهاد حضور فیزیکی ندارد اما همه جا با اوست. شیدا با تعادل هرچه تمامتر از معبر عشق زمینی به عشق معنوی عبور میکند، کاری که خیلیها با بودجههای فراوان و امکانات وسیع هم موفق به انجام آن نشدند. شیدا نشان داد که به تصویر کشیدن حرکت بشری با شیبی کند به سوی معنا و معنویت نیاز چندانی به بودجه و سرمایه ندارد. فیلمنامهی هوشمندانه به همراه کارگردانی اثرگذار، میتوانند از یک فیلم سینمایی اثر ماندگاری بسازند که در خاطرهی تماشاگران باقی بماند. سینمای امروز ما که این روزها مورد هجمههای گوناگونی قرار گرفته، دارای چنین ظرفیتهایی بوده که از آنها استفاده نشده است. با این همه آثاری مانند شیدا ماندگار ماندهاند.