تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۰/۲۴ - ۱۵:۱۳ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 39985

پوریا ذوالفقاریسینماسینما، پوریا ذوالفقاری:

اول) بین فیلم هایی که با ظهورشان پیکر رخوت زده سینمای ایران در دهه ۴۰ را تکانی دادند و بر ادامه راهش تاثیری انکارناشدنی گذاشتند، «گاو» قصه ای جداگانه دارد. از نخستین نمایش فیلم، توافقی عمومی و ناگفته بر سر کیفیت و جذابیت این فیلم بین نخبگان و عموم سینمادوستان برقرار شد که تا امروز هم ادامه داشته است. «گاو» نه به اندازه «قیصر» از سوی عموم سینمادوستان تایید و از طرف گروهی از نخبگان طرد شد و نه مثل «آرامش در حضور دیگران» سرنوشتی معکوس با «قیصر» یافت. «گاو» نقطه میانه است. شاید نقطه عطف و پیونددهنده فیلم های جریان موسوم به  موج نو. یک مرکز ثقل. همان قدر که مخاطبی عادی با تماشای نخستین دقایق فیلم «گاو» درگیر وضعیت زندگی روستاییان و رابطه مش حسن و گاوش شده و برای پی بردن به سرانجام این ماجرا تا انتها فیلم را رها نکرده (یا فیلم او را رها نکرده!)، مخاطبان نخبه اعم از فیلسوفان و روان‌کاوان و نقدنویسان با عمیق شدن در لایه های زیرین متن و یافتن المان ها و سخن های نهان و اشاره های هوشمندانه دست به تاویل و تفسیرهای بسیار زده اند. برای آن‌ها تغییر هویت مش حسن (مسخ)، جامعه ای اسیر توهم وجود دشمنانی ازلی و ناشناخته (بلوری ها)، فقدان حریم خصوصی (سرک کشیدن دائم آدم ها از درها و پشت‌بام ها و پنجره ها)، تصویر جامعه ای که هنوز فردیت در آن معنا نیافته، ناامیدی فیلم ساز و نویسنده از نخبگان و فرنگ رفته ها (که در استیصال دائم کدخدا و نیز شکل زندگی و شوخی های پسرک شهررفته ای که تنها پوششی متفاوت از سایر روستاییان دارد، جلوه گر می شود)، معنای گاو و برداشت هایی که می توان از وضعیت و نسبت او با مش حسن کرد (ازخودباختگی تا غارت شدگی) و انبوهی تفسیر و راه و نشانه دیگر در فیلم وجود دارد که باعث می شود برخلاف برخی از فیلم های هم دوره، «گاو» هم چنان محل بحث و نقد باشد. از این نظر «گاو» را باید کنار «آرامش در حضور دیگران» و «خشت و آینه» نشاند و البته از یاد نبرد که این فیلم به دلایلی روشن از هردوی آن ها مشهورتر است.

دوم) در مستند موج نو (احمد طالبی نژاد) که این روزها روی پرده است، اصغر فرهادی خطاب به داریوش مهرجویی می گوید اگر «گاو» نبود، شاید ما امروز اصلا سینما نداشتیم. اگر حضرت امام آن فیلم را ندیده بود و آن جمله را نگفته بود… سرنوشت متفاوت «گاو» و مشهورتر و اثرگذارتر شدنش در تاریخ سینمای این دیار از همین جا رقم خورد. برای آن ها که در ذهنشان سینما معنایی جز کاباره و رقص و روابط افلاطونی و غیرافلاطونی نداشت، «گاو» یک مثال نقض بود و اگر رهبر بزرگ ترین انقلاب قرن بیستم جهت نگاه آن گروه از بدبینان به سینما را به سمت این فیلم بازنمی گرداند، نه ممکن که بسیار محتمل بود امروز سینمایی نمی داشتیم. درواقع ارزش «گاو» برای نخبگان چیزهایی  است که دارد و حرف هایی ا ست که می زند و برای مخالفان سینما در دورانی که هنوز تکلیف خیلی چیزها روشن نبود، اهمیتش در نداشته هایش بود. شاید این سخن که «گاو» هیچ‌یک از مولفه های دوران ساختش را ندارد و بی زمان و بی مکان جلوه می کند، در این بحث کارکردی مشخص یعنی کمک به دوام سینمای ایران داشته باشد، ولی اتفاقا از نظر اهمیت هنری هم باید روی همین ویژگی دست گذاشت. جسارت مهرجویی و ساعدی در پشت پا زدن به همه معیارهای دوران و از اساس طرحی دیگرگونه درانداختن و از نظر فرم و ساختار قدم در راهی کاملا متفاوت نهادن، کار بزرگ سازندگان «گاو» است.

سوم) هرگاه سخن از بحث هویت و مسخ در «گاو» پیش می آید، ذهن ها متوجه مش حسن می شود. سکانس های بستن او با ریسمان و کشیدنش از همه  سو و راهی کردنش به ذهن می آید. اما در آن سکانس پایانی که بزرگان ده مش حسن را زیر باران راهی می کنند، تصویری فراموش نشدنی از مش اسلام (علی نصیریان) می بینیم که مش حسن را حیوان خطاب می کند و کتکش می زند. همان صحنه مشهوری که در ادامه با نگاه عمیق و یکه جمشید مشایخی که آمیزه ای از سرزنش و بهت و اندوه است، به اوجی دست نیافتنی می رسد. قصه مسخ فیلم «گاو» این جا کامل می شود. ورود مش اسلام به این بازی، باور کردن گاو شدن مش حسن، پیشه کردن رفتاری متفاوت با او و به ضربه نواختنش دایره قصه مسخ را کامل می کند. اگر به یاد بیاوریم مش اسلام همان کسی  است که از ابتدای فیلم همه برای حل هر مشکلی به اندیشه او امید می بندند، اگر موافق باشیم با این تعبیر که مش اسلام جایگاه نخبه ای در آن سرزمین را دارد که  کلاف سردرگم گرفتاری ها منتظر سرانگشت تدبیر اوست، شاید تکان دهندگی این نما را تا حدی درک کنیم. قصه «گاو» چه در عرصه نقد و چه در واقعیت سرزمین ما هنوز تمام نشده است.

ماهنامه هنر و تجربه

 

 

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها