دنیا چهرازی : روز گذشته، در پرسهزنیهای اینترنتیام به آخرین پست اینستاگرامی وحید وکیلیفر، کارگردان خلاق و خوشقریحه سینما رسیدم که بیاندازه احساساتم را جریحهدار کرد. پستی که محتوایش به جای خبر رسانی از آخرین فعالیتهای هنریاش، خبر از اعلام آمادگی برای فروش یکی از کلیههایش به دلیل وضع معیشتی نامناسبش میداد.
خبری که بینهایت وحشتناک و غمانگیز است.
اما چیزی که نباید فراموش شود این است که اساساً تفاوتی میان یک کارگر متقاضی فروش کلیه با یک فیلمساز و یا هر شغل دیگری وجود ندارد. مسئله بر سر کرامت انسان است که با بهانههای مختلف لگدمال میشود.
بها دادن بیاندازه و بدون سیاستگذاری و پشتوانهی عقلی و منطقی به سیستم عرضه و تقاضا، در همه حال چنان ما را به بیراهه کشانده است که هر یک از ما شوربختانه به بخشی از چرخ دندههای پروژهی عظیم ۱<۱ بدل شدهایم.
ارزش گذاریهای موهومی که بر مبنای عدد و کمیت بنا شده است نه کیفیت.
نتیجه اینکه همه باید یک جور سلیقهمند شویم، یک جور ببینیم، یک جور بشنویم، یک جور تحلیل کنیم.
جماعتی ترسو شویم که از بیمِ کوفتگی، در مقابل هیچ موجی توان ایستادگی نداشته باشیم.
یادمان باشد که هر کدام از ما، در زمینهای ممکن است همان (۱) بزرگتر باشیم، برای همین انگشت اتهامی که به سوی آن (۱) بزرگتر نشانه میرویم اشتباه دلخواستهی گردانندگان اصلی این ساز و کار است.
ولی انگشت اتهام من به سمت سیستمی نشانه میرود که به نیابت از ۸۵ میلیون نفر اولویت تعیین میکند. همان سیستمی که اجازه داده تمام زیر مجموعههای نظارتی و مدیریتیاش نیز به تبعیت از این رویه، به سلیقهی خودشان اولویت تعیین و تحمیل کنند.
من اما به سهم خودم در مقابل این اولویتبندیها و موجها میایستم. حتی اگر غرق شوم، دوست نداشتنی به نظر برسم، افکارم خریدار نداشته باشد، تنها و حوصله سر بر به نظر برسم،… برایم هیچ اهمیتی ندارد. من به اندازهی خودم تلاش میکنم که (۱) بار دیگر برابر (۱) شود. من تا جایی که در توانم باشد اولویتهایم را خودم تعیین میکنم.
در هر شرایطی یادم نمیرود من انسانم و عقل، سلیقه، شعور و تحلیل دارم و علاقمندی به دانستن و یادگیری را از خاطر نمیبرم.
میدانم که اگر شما هم در حد توانتان ایستادگی کنید، من و شما، بار دیگر #گشر ، #یونس و #تابور خواهیم دید. باز سرمست از سرگیجهی دلچسب پس از دیدن «ماهی و گربه» خواهیم شد. در کافهها از «بزم رزم» و «پرویز» با شگفتی خواهیم گفت. «یک قناری، یک کلاغ» را با صدای زیبای هنگامه قاضیانی به یاد ماندگار اصغر عبدالهی تماشا خواهیم کرد و سراغ عبد آبست را خواهیم گرفت که باز هم برایمان «تمارض» بسازد. حتی با اندکی دلخوری سراغ محسن امیریوسفی میرویم که مبادا فراموش کرده باشد باز هم برایمان «خواب تلخ» بسازد. دلم میسوزد و فکر میکنم که اگر زودتر (۱) برابر (۱) میشد، شاید اکنون سازندهی شریف «ائو (خانه)» جایی در کنارمان نفس میکشید.
توضیح کوتاه؛ گشر، یونس و تابور از ساختههای وحید وکیلیفر هستند.