سینماسینما، علی فرهمند:
«نقطه؛ سر سطر» اثری است مقبول و در لحظاتی تحسینبرانگیز، و دارای جذابیت؛ جذابیتی امّا غیر فیلمیک؛ یعنی مؤلفههای سینماتیک، هنری و بیانی موجب لذتش نیست بلکه برتری این اثر نسبت به سایر آثار دربارۀ «ابراهیم گلستان»، معلول وجوهی از سوژه است که تازگی دارد: تا پیش از تماشای مستند «محمد عبدی»، ندیده بودم «گلستان» سرحال به نظر برسد و بشاش باشد، و مانند هر انسان دیگری بخندد و شوخی کند. مدام در کتابهای مصاحبهاش و مستندهایی که دربارهاش دیده بودم، یا فحش میداد و یا عصبیت کلامش مصاحبه کننده را -و مرا حتّی- میترساند. یک جایی یادم هست «مسعود بهنود» (در مستند بیبیسی) به «گلستان» گفت اگر دعوام نمیکنید، سؤالی بپرسم، و یا «پرویز جاهد» در «نوشتن با دوربین» گاهی با ترس و لرز مباحثش را مطرح میکرد که مبادا حرفهاش کلیشه بنماید یا به لحاظ تاریخی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اشتباه از آب درآید. هرچند که آن کتاب، کتابی است دو پهلو؛ انگار یک جاهایی سؤالی مطرح میشود کاملاً تخصصی -و مهم- و «گلستان» هم با جدیت پاسخ میدهد، و بعضی جاهاش گویی مصاحبهکننده شخص دیگری است و سؤالاتی میپرسد کلیشهای و دمدستی که با پاسخهای تندِ «گلستان» همراه میشود؛ امّا مستند «ابراهیم گلستان: نقطه؛ سر سطر»، از هر نظر متفاوت است؛ زاویهای است تازه از زندگی این نویسنده/ فیلمساز پیرِ در غربت. چرا؟
«نقطه؛ سر سطر» دو برگ برنده نسبت به سایر پرترههای «گلستان» دارد. نخست ضبط تصاویر در طول چند سال است. بر خلاف دیگر مستندها (مثلاً دو مستند بیبیسی) که در یک یا چند روزِ بهخصوص ضبط شده، این اثر در طیِ دَه سال تصویربرداری شده است و همین امر باعث میشود که با تغییرات روحی و جسمی «گلستان» مواجه شویم؛ یعنی یک روز سرحال است و روزی عصبی، یکبار پاهاش درد میکند و بار دیگر راه میرود، ماشین سواری میکند و در عمارتش قدم میزند. از دلِ این ایده است که روزمرّگی پدید میآید: روزمرّگیِ یک شخصیت مشهور و تأثیرگذار تاریخ معاصر ایران، و یعنی این اثر، تنها پرترهای است از «گلستان» که ساحت اسطورهایِ او را از طریق نمایش روزمرِگیهاش میزُداید و ما را با یک «آدم» -یک انسان- مواجه میکند، نه یک اسطورۀ مغرورِ متفرعن. در این اثر، «گلستان» غذا میخورد، تلویزیون میبیند، موسیقی کلاسیک میشنود، دربارۀ ریشهای سفیدش، دربارۀ وضعیت جسمیاش حرف میزند، با همسرش شوخی میکند و مثل هر کسی به وقت دلتنگی میگوید: آخی… . مضحک است؟ شاید؛ امّا باور کنید در یک اثر تصویری -که تمهیدات بصری تولید کنندۀ حس نیست و همهچیز معطوف سوژه است- نمیشود به درونیات یک آدم -یک شخصیت- ورود پیدا کرد؛ بدون تماشا و درک وجوهِ «آدم بودن»اش. با شمایل یک اسطوره که نمیتوان همذاتپنداری کرد! حال آنکه در مستند «نقطه، سر سطر»، «ابراهیم گلستان» یک «آدم» ِ مؤثرِ تاریخی است و نه یک اسطورۀ دستنایافتی. دومین عامل جذابیت این مستند ساده، خودِ مصاحبه کننده است: «عبدی»؛ کسی که مانند طفلکیها -«جاهد» و «کریمی»- مفتون و فریفتۀ «گلستان» نیست که به وقت باز شدنِ دهان «گلستان» یا چشم غره رفتنهاش، مصاحبهکنندگان ماستهایشان کیسه شود و حرفشان را پس بگیرند، و نه آنقدر متنفذ و پیشکسوت است مثل «بهنود» که مدام با «گلستان» کلنجار برود و سرِ یک میز محاکمه، با سؤالات بسیار و متوالیاش، موجب پاسخهای نصفه و نیمۀ «گلستان» شود. «محمد عبدی» -فارغ از جایگاهی که در عرصۀ نقد و پژوهش سینمایی دارد- در این مستند یک «دوست» مینماید؛ اگر حرفی بیمنطق از جانب «گلستان» شنیده شود، پاسخش را دوستانه میدهد، و مانند یک همراه -و نه کارمند یک خبرگزاری یا یک دانشجو- برای دریافت پاسخهاش عجله ندارد؛ میتواند سالها صبر کند، میتواند حتّی در طول چند سال، یک سؤال را چند بار بپرسد که مواجه شویم با تأثیرات زمان و تغییرات نظر، و مهمتر: در لحظه، مجال میدهد به «گلستان»، میگذارد فکر کند و سکوت جاری شود میانشان. در «نقطه؛ سر سطر» عجلهای در کار نیست، و هراسی نیست مصاحبهکننده را نسبت به مرگ سوژهاش؛ اثری ژورنالیستی نیست که تُندتُند و داغداغ، سؤالات سطحی و میانمایه پرسیده شود. «نقطه؛ سر سطر» اثری است که اصلِ نفوذ به شخصیت را حوصله به خرج دادن میداند. ایرادی امّا در کار است و آن هم کمی محافظهکاری است. در فیلم بسیار «جامپ کات» دیده میشود، و یعنی لحظاتی بوده که حذف شده؛ انگار این چرخۀ سانسور حرفهای «گلستان» از طرف دوستدارانش همیشه ادامه دارد و کاریش هم نمیشود کرد، و بعید است روزی با خودِ واقعیِ تمام و کمالش در قالب یک مستند پرتره مواجه شویم، ضمن اینکه «جامپ کات»ها در لحظاتی به ریتم خدشه وارد میکند. مثلاً «گلستان» دارد دربارۀ یک میهمانی صحبت میکند که در آن دعوای «جلال» و دار و دستهاش با «فروغ» شکل میگیرد؛ امّا در فیلم تنها همین گزاره را میبینیم و میشنویم. پیشترش (علّت برپایی میهمانی) حذف شده و توضیحات «گلستان» بعد از این جمله نیز. از این دست ایرادات کم نیستند که حول سانسور حرفهای «گلستان» میگردند. مثلاً حذف شدن موضعگیریهاش و توضیحاتش دربارۀ «امیر نادری»، «شاملو» و «جلال» فیلم را خیلی محافظهکار جلوه داده. اگر «شاملو» ادعا کرده که در سن شانزده سالگی دستگیر شده، چه هراسی است مصاحبهکننده را که حرفهای تُند «گلستان» را حذف کرده؟ یا چرا مخاطب صلاحیتِ ورود به قضیۀ دعوای «جلال» و «براهنی» با «فروغ» را ندارد؟ «گلستان» که -به گفتۀ خودش- دوبار توضیح میدهد امّا چرا حرفهاش هربار دستخوش حذف میشود؟ پس اصلاً چرا این لحظات وجود دارد؟ و جذابتر از اینها موضعگیریِ «گلستان» نسبت به «امیر نادری» است که این هم با «جامپ»های تدوین به یک گزاره تبدیل شده امّا لااقل مانند قبلیها، سر و ته دارد؛ سر و تهی احتیاطکارانه؛ امّا با تمام این ایرادات، «نقطه؛ سر سطر» نزدیکترین پرتره به «گلستان» است و لحظاتی دارد تحسینبرانگیز، و انتظاری هم از فیلم ندارم که چرا نورپردازیاش خراب است، دوربین اینقدر لَق میزند و آداب و ترتیبی را نمیجوید، و قابها گاهی کج و کولهاند؛ که در واقع صمیمیتِ فضای اثر، حاصل فقر امکانات فیلمبرداری است؛ همین که مردی با دوربین دستیاش راهی خانۀ «گلستان» شده و دوربینش -مثل خودش و صداش و رفتارهای دوستانهاش- ساده و صمیمی در رفت و آمد است، موجب راحتی و اعتماد «گلستان» شده و به نمایش روزمرّگیاش در مقابل دوربین تن داده، بنابراین؛ در مواجهه با «ابراهیم گلستان»، نمیشود هم خدا را خواست و هم خرما؛ قابهای شیکِ بیاحساس مال «بیبیسی» و سادگیِ حسبرانگیز از آن این اثر؛ «نقطه؛ سر سطر»، یک تحقیق مصور است که حس تولید میکند.
اگر میخواهید تحسین من نسبت به این اثر را بر حساب شیفتگی بگذارید، در تأیید رویکردتان این را بگویم که «گلستان» برای من همواره جذاب بوده؛ هم شخصیتش -درونیات، خلقیات و نگاهش به جهان، دلبستگیهاش و کافر شدنهاش به آنچه پیشتر بوده؛ صراحتش و اینکه از گذشت زمان و تغییر مواضعاش هراس ندارد، و بینقاب و بی واسطه بیانش میکند، و هم نوشتههاش، آثار ادبیاش؛ آنجا که در «مَد و مِه» میگوید: «در عکس، من با خواهرانم در میان چند گلدانیم، در پیش چشماندازی از باغی که نقشِ روی پرده است…»، نمیدانم چندبار خواندمش امّا صدها بار در ذهن مرورش کردهام. «گلستان» یکی از مهمترین، و بهترین -باز هم در دامِ «ترین»ها اُفتادم- قصهنویسهای ایران است، و نوشتههاش را دوست میدارم. سینماش را نیز. داستانهاش به آرامش غزلیات استادِ سخن میماند، و تأثیر هم پذیرفته است از «گلستان»، «گلستان»؛ سبک موزون ادبیاش را مدیون آن شاعر است؛ بنابراین؛ جذاب است اگر در اثری ببینمش که هم گریزی بزند به آثاری که بر جای گذاشته و هم به مدد نمایش روزمرّگیهاش به درونیاتش پهلو بزند. تماشای «گلستان» از این روی جذاب است که او از معدود افرادی است نشسته بر سرِ اسرار گنج چون نقطه به کنجی…