سینماسینما، مازیار معاونی
با فرم متفاوتی از مستند روبهرو هستیم؛ فرمی که اگرچه در کلیت با دیگر انواع این گونه ساختاری قرابتهای بسیاری دارد، اما در عین حال خود گونهای متمایز و منحصربهفرد به حساب میآید. برای چندین دهه متمادی تعریفمان از مستند عبارت بود از روایت یک سوژه بدون همکاری مستقیم و بیواسطه خودش (مثل مستندهای روایتکننده معضلات اجتماعی، مستندات حوزه طبیعت و حیات وحش و آثار مستند ثبتکننده یک واقعه مهم تاریخی) تا اینکه گونه جدیدی از مستند تحت عنوان مستند پرتره که بر اساس زندگی افراد موفق حوزههای مختلف فرهنگی، هنری، ورزشی و… ساخته میشود، از راه رسید و دهها شیوه و فرم متنوع و خلاقانه روایت در زیرمجموعهاش تعریف شدند تا نوبت برسد به مستندهای مدرن و باز هم متفاوتی مثل همین «در جستوجوی فریده» که در میانه آن دو فرم شناختهشده قبلی روایت میشوند؛ فرمی که نه ساختارِ با کمترین میزان دخل و تصرف گونه مستند سنتی در آن دیده میشود و نه به سیاق مستند پرترههای امروزی دخالت فیلمساز و حضور او در پس کار تا حد زیادی خود را به رخ میکشد. شاید بهترین مصداق این مدعا، واکنشهای گاه و بیگاه فریده به دوربین (مخصوصا لبخند زدنهایش) باشد که اگرچه بر نوعی فاصلهگذاری نمایشی تاکید دارند، اما آن اندازه بر آنها تاکید نمیشود که فیلم کاملا به سوی یک مستند زندگینامهای (پرتره) همه چیز از قبل تعیینشده پیش برود.
فصل اول فیلم که در هلند میگذرد، با ایجازی حسابشده و ضرباهنگی متناسب، تماشاگر را با قهرمان فیلم، فریده، و دغدغههایش آَشنا میکند. نریشنهایی که از زبان قهرمان روایت میشوند، در قالب جملاتی کوتاه و با هدف انتقال اطلاعاتی که از تماشای تصاویر حاصل نمیشوند، یا دستکم خوب و کامل دریافت نمیشوند، در نظر گرفته شدهاند و با معضل آشنای توضیح واضحات روبهرو نیستیم.
پرده دوم فیلم یعنی سفر فریده به ایران، مورد استقبال قرار گرفتن از طرف دوست ایرانی اینترنتیاش که حکم مترجم او در این سفر سرنوشتساز را هم بازی میکند و اقامت کوتاه او در تهران پیش از عزیمت به شهر تعیینکننده این درام مبتنی بر واقعیت، یعنی شهر مشهد، متناسب با هیجان و غلیان روحی قهرمان و حتی تماشاگرانی که میدانند هنور اتفاقهای مهمتر و حساستری در راه است، از یک سو و با توجه به نقش اتصالدهنده این پرده از سوی دیگر، با ضرباهنگی تندتر روایت شده است. تصاویر عکسهای مربوط به دوران قدیم و مقطع قبول سرپرستی فریده هم به تناوب در این پرده گنجانیده شدهاند که هم به کار رعایت تنوع بصری فیلم میآیند و هم در مسیر آمادهسازی ذهن بیننده و کامل کردن شناخت او از کلیت موضوع پیش از فصل تعیینکننده فیلم.
اما پرده سوم فیلم یعنی سفر فریده به ایران و مواجههاش با سه خانوادهای که هر کدامشان میتوانند خانواده او باشند، فصل درخشان فیلم و فصل فراز و فرودهای دراماتیکی است که البته بیشک بر پایه مقدماتی بنا شده که در دو پرده قبلی شاهد آنها بودهایم. در این فصل همانقدر که از احتمال تعلق فریده به یکی از این سه خانواده دچار هیجان میشویم و به قول معروف دل توی دلمان نیست که بالاخره چه میشود و آزمایشگاه تعیین هویت به نفع کدام فامیل رأی خواهد داد، به همان اندازه هم از عاقبت کار یعنی مشخص شدن والدین فریده دچار تشویش میشویم؛ تشویشی که احتمالا هر بیننده فیلم با نزدیک شدن روایت به این نقطه سرنوشتساز آن را درون خود حس کرده و شاید هم بیشتر از همه خود فریده. اینکه گذشته از اشتراکات ریشهای و نهادی و به قول همکار منتقدمان سیدرضا صائمی «ژن فرهنگی» که در وجود تمام متولدین یک مرز و بوم نهادینه شده و مهاجرت و رشد یافتن در سرزمینی دیگر نمی تواند آن را بزداید یا کمرنگ کند، اما بههرحال بین باورها و نوع نگاه به زندگیِ یک بزرگشده اروپایی با تمام همخونهایی که در یک کشور شرقی بزرگ شده و پرورش یافتهاند، تفاوتهای اساسی وجود دارد که بعد از گذر از هیجانات و شادیهای اولیه موفقیت احتمالی در یافتن خانواده، بالاخره خودشان را نشان خواهند داد و چه بسا که منشأ اختلافاتی گردند، چه رسد به اینکه هر سه خانواده فرزند گمکرده از طبقات پایین جامعه به لحاظ میزان فرهیختگی (با در نظر گرفتن کرامت انسانی برابر همه انسانها) طبقهبندی میشوند که از نظر سطح پرستیژ اجتماعی و آداب و رسوم جاری در مناسبات و… تفاوتهایشان با قهرمان فیلم آن چنان شگرف و آشکار است که این نگرانی تا لحظه مراجعه به آزمایشگاه و تعیین تکلیف نهایی هویت فریده، در پس ذهنمان حضور دارد و راحتمان نمی گذارد. شاید به همین دلیل است که جواب منفی آزمایشگاه به فریده و سه خانواده احتمالیاش آنقدر که برای آنها منفی و تلخ و ناخوشایند است، برای فریده ناگوار نمینماید و حتی قهرمان در آن لحظات دشوار به دلداری دادن آنها هم مشغول میشود تا بعدتر و در خلوت، گریه ناراحتیاش را سر دهد. اما مونولوگهای حاکی از رضایت فریده در واپسین سکانس فیلم، بیننده همراه او در این سفرِ پرماجرا را به آرامش و رضایتی لذتبخش میرساند و چه چیز بهتر از این؟
منبع: ماهنامه هنروتجربه