سینماسینما، عباس اقلامی
ویلیام سی. پامِرلو در کتاب «سینمای اگزیستانسیالیستی» می نویسد: «فیلم هایی که رگه هایی از واقع گرایی در خود دارند، به این خاطر واقع گرایانه خوانده نمی شوند که جهان را آن گونه که واقعا هست، بازمی نمایند، بلکه واقع گرا خوانده می شوند، چون جهان را همانگونه که ما تجربه اش می کنیم، بازمی نمایانند.» این فیلم ها چیزهایی واقعی درباره تجربه های زیسته معاصر ما نمایش می دهند. نمایشی واقع گرا از نحوه رویارویی ما با زندگی در بزنگاه های تصمیم گیری.
لحظه تصمیم در زندگی را پوریا کاکاوند در نخستین تجربه بلند سینمایی خود «گلدن تایم» در ساختاری اپیزودیک و در ۱۲ بخش به نام های ۱۲ ماه سال مقابل دوربین برده است. در «گلدن تایمِ» کاکاوند شخصیت های داستان های ۱۲گانه در موقعیت هایی خواسته و ناخواسته قرار می گیرند که تصمیم گیری یک ضرورتِ در لحظه است، هرچند فرد گاه ناتوان باشد از اتخاذ تصمیم، خواه تصمیم درست باشد و خواه نادرست.
فیلمساز اپیزودهای مختلف را مانند قطعات کوچک یک پازل کنار هم می چیند تا از جزء به کلی که منظورش است، برسد. داستان های متفاوتی که در عین مجزا بودن وجوه اشتراک و عامل پیوستگی در سوژه دارند. بازگو کردن روایت انسان هایی که در دچار استیصال اخلاقی و بی معنا شدن مفاهیم انسانی در زندگی شان شبیه هم هستند. معناباختگی و تمایل به امرِ شر مشخصه بارزشان است. این میلِ به شر چنان صریح و سرراست از شخصیت ها سر می زند که گویی اصرار دارند این هولناکی عریان را در کمال خونسردی فاش گویی کنند.
اتومبیل به عنوان عنصر مشترک در تمام اپیزودهای «گلدن تایم» مکانی ا ست برای این فاش گویی و بازگو کردن ناگفته ها، افشا کردن اسرار یا رونمایی از جنایت و خیانتی در سال ها قبل یا حتی روزهای بعد. عباس کیارستمی جایی می گوید: «من از ایده ماشین خوشم می آید، چون مردم توی ماشین راحت تر حرف می زنند.» راحت حرف زدن در ماشین را شخصیت های پوریا کاکاوند در اپیزودهای ۱۲گانه فیلم همگی دارند. از اپیزود فروردین که دختر، بیرون ماشین با تمام اصرارها، به پسری که در فکر نارو زدن به همسر خود است، نمی گوید چه نقشه ای برای او کشیده، اما وارد ماشین که می شود، خبر از تصمیمی که دارد می دهد، تا اپیزود اردیبهشت و اقرار دوست قدیمی در داخل ماشین در گفتوگوی بین دو دوست. این اتفاق در ماه های دیگر هم در موقعیت هایی مشابه روی می دهد. در آمبولانس و گفتن از راز نهفته زنی در اهدای عضو شوهرش. پشت وانت و آن خواستگاری غیرمنتظره برای فرار از دست پدرِ آزارگر و در ماشین عروسی که شاید تلخ ترین فاجعه در همین ماشین رونمایی می شود.
شاید برای تماشاگران مختلف داستان های ۱۲گانه فیلم از یک میزان جذابیت و استحکام در قصه گویی و اجرای سینمایی برخوردار نباشند، اما این به هیچ روی ایرادی غیرقابل چشم پوشی نیست وقتی به کلیت مقبول اثر نگاه می کنیم. شاید درخشان ترین اپیزود که عنصر ماشین کارکرد ویژه تری در مقایسه با سایر اپیزودها دارد، اپیزود آبان باشد که بیشتر دیالوگ ها خارج از ماشین شکل می گیرد، درحالیکه دوربین داخل اتاق ماشین را نشان می دهد و تماشاگر همزمان صدای گفتوگویی را بیرون کادر می شنود و باید از قوه تخیل هم استفاده کند برای دریافت کامل صحنه، و اجرای این قسمت آنقدر خوب از کار درآمده که این غیاب بازیگران بههیچوجه جنبه کاستی در فیلم به خود نمی گیرد.
فیلم یک جای دیگر نیز به ایده های فیلمسازی عباس کیارستمی نزدیک می شود و آن اپیزود گفتوگوی دختر و مادر است که به اصرارِ دختر با هم وارد یک بازی می شوند که درنهایت نزدیک می شود به جدال کلامیِ پسر و مادر در فیلم «دَه» عباس کیارستمی. فیلمی که «گلدن تایم» در فرم و اجرا و عناصری از جمله بازی گرفتن از نابازیگران یادآور آن است.
فیلم ورای روایت کردن از جلوه های فردیِ پلیدی، در مقیاس کلان خبر از گسست های روزافزون اخلاقی، فرهنگی و اختلالات شخصیتی در لایه های زیرین پوسته جامعه می دهد. وقتی یک خصوصیت فردی در افراد بسیاری تکثیر و تکرار می شود، دیگر می شود یک خصوصیت دستهجمعی که فیلمساز در این فیلم با بیانی سینمایی در قالبی زیبایی شناسانه به نمایش اپیدمیِ شر در جامعه اقدام می کند تا شاخک های حسی وجدان جمعی را نسبت به جلوه های بیرونی پلیدی حساس کند.
«گلدن تایم» بدون اینکه هیچ سفیدی را سیاه نشان دهد، تماشاگر را تا مرز دلهره و تاسف عمیق می برد نسبت به حال جامعه ای که برادرکشی، شوهرکشی، همسرآزاری، تجاوز، خیانت، دروغ و تنهایی در آن مرز هشدار را رد کرده. این کلیت جامعه است که سرنشین یک ماشین شده و در مسیری بن بست با سرعت رو به دیوارِ تباهی می رود و پوریا کاکاوند همانطور که از یک فیلمساز با دغدغه های اجتماعی انتظار می رود، سعی دارد با بازنمایی مشاهدات و دانسته هایش از پلشتی جاری در روابط اجتماعی ما را
نسبت به حالِ بدِ جمعی جامعه آگاه کند. فیلم نه به دنبال راه حل است و نه قضاوت می کند. مسئله فیلم، یافتن مقصر نیست. مسئله فیلم، مسئله تقصیر جمعی است. یکی از ویژگی های فیلمی با تعدد داستان ها که هر کدام بیان یک نابههنجاری ا ست، این است که شاید بین هر داستان تماشاگر تنها به اندازه یک فِید، فرصت مکث روی یک ماجرا داشته باشد، اما درنهایت پس از پایان فیلم واداشته می شود به آنچه ایده اصلی و مرکزی فیلم در پی به تصویر کشیدن آن است، فکر کند.
پوریا کاکاوند در «گلدن تایم» در تجربه تازه ای در ساختن فیلم اجتماعی در سینمای ایران- که از جنبه ها ی مختلف سینمایی، فیلمنامه و داستان گویی یک تجربه موفق از گونه ای از سینماست که با واقع گرایی به قصد نمایش حقیقت، اتفاق را آنگونه که هست، به تماشاگر نشان می دهد- فیلمی ساخته است برای پرداختن به تجربههای جاری زندگی افرادی در جامعه که اقدام به امرِ شر در کمال خونسردی، امر روزمره زندگی شان شده و در بدنه جامعه در حال تکثیرند. فیلمی که شایسته است دیده و به آنچه مطرح می کند، اندیشه شود.
منبع: ماهنامه هنروتجربه