سینماسینما، فرزانه متین
رضا زهتابچیان با ساخت فیلم «دیدن این فیلم،جرم است» با نامی کاملا بی ربط برای جلب توجه مخاطب ،اثری عامه پسند و به زعم برخی دوستان سیاسی ترین فیلم دهه نود را ساخته که بعد از دو سال بلاتکلیفی در بدترین شرایط با اکرانش موافقت شده است.
داستان فیلم در مورد یک جوانی مومن و بسیجی است به نام امیر که همسر محجبهاش، ریحانه به خاطر چادری بودن مورد ضرب و شتم یک شهروند قرار میگیرد. این شهروند توسط پایگاه بسیجی که امیر فرماندهی آن را تازه به عهده گرفته دستگیر میشود و امیر متوجه میشود که جنین داخل شکم ریحانه به خاطر حملات این فرد سقط شده است. در همین گیر و دار نامهای از نیروی انتظامی به پایگاه میرسد مبنی بر اینکه شهروند دستگیر شده باید سریعا آزاد شود و پلیس میگوید که این دستور از بالا آمده است.
حالا ماجرای فیلم شروع می شود این بالایی ها چه کسانی هستند؟ بسیج یک تنه می خواهد با وزارت اطلاعات، دولت، مجلس و… در بیفتد آن هم با شعارهای کلیشه ای. کارگردان تا توانسته از فیلم های ماندگار ابراهیم حاتمی کیا شعار قرض کرده از آژانس شیشه ای تا از کرخه تا راین از چ تا خروج.
امیر اگر مرد بسیج است پس چرا دائما در پاسخ سوال همرزمانش درباره این که چه کار باید کرد، می گوید، نمی دانم و تنها به اسلحه اش تکیه می کند؟
بازیگران نتوانسته اند کاراکترهای قابل قبولی از خود نشان دهند و مخاطب هم منتظر یک قهرمان است چرا که امیر نتوانسته نقش یک قهرمان را در آورد. سرانجام قهرمان، عمو با بازی امیر آقایی از راه می رسد و زهتابچیان هم بهترین پایان را برای فیلمش با عمو در نظر می گیرد، رو در رو شدن عمو با شهروند مجرم و دری که با بستنش، مخاطب عام را از تماشای آن راضی نگه می دارد.
در جایی خواندم این فیلم درست مانند تفاسیر سیاسی شکل گرفته در یک تاکسی است که مسافر را از مبدا به مقصد می رساند و تمامی ارگان ها و دستگاه های دولتی و حاکمیتی را به زیر انتقاد می برد.