حسین ناصری- روانشناس پیشگیری
شهرزاد قصهگو با این امید به کاخ پادشاه قدم میگذارد که بتواند تغییری ایجاد کند. شهرزاد سعادت درمییابد که شهرزاد قصهگو معرف دختری بوده که بهغایت خردمند و اهل نزاکت بوده است. شاید آشنایی شهرزاد سعادت با پیشینه اسم خود موجب شده باشد که او مسیر زندگی خود را انتخاب کند. طی آشنایی با ادبیات کهن، شهرزاد با بسیاری از مفاهیم انسانی مأنوس شده و ارزشهای زندگی او شکل گرفته یا مستحکمتر میشود. قطبنمای او در زندگی همواره سمت درستکاری را به او نشان میدهد. داشتن تحصیلات عالی آنهم در جامعه آن روز که آمار بیسوادی بسیار بالا بوده است، عشق به فرهاد دماوندی به علت اینکه او را سمبل شعر و ادبیات میداند، نجاتدادن جان فرهاد با تندادن به ازدواج با قباد، در کنار خانواده ماندن و حس مادریِ بیچونوچرایش در رابطه با فرزندش همگی مابازاهایی دارند که پیشتر با درک عمیق از پیشینه اسمی خود، آنها را نصبالعین خود قرار میدهد. او بهواسطه آشنایی با سرگذشت شهرزاد قصهگو و نقشی که در زندگی شهریار آسیبدیده داشته است، این باور ذهنی را کشف میکند که همواره در سختترین شرایط زندگی، کورسویی از امید وجود دارد.همین ذهنیت موجب میشود که او علاوه بر پایداری بر ارزشهای خود، بدون اینکه نقش آموزگار را بر عهده بگیرد، زمینههای تغییر را در دیگران فراهم کند. شهرزاد سعادت هیچگاه پایبندی خود را به ارزشهای انسانی، به دیگران تحمیل نمیکرد، شعار نمیداد، ارجاع به خود نمیکرد؛ بلکه فقط و فقط تلاش میکرد براساس ارزشهایی که به درستی آنها ایمان داشت، زندگی کند. سرنوشت شرایطی را برای او رقم زد که بهراحتی، واکنشها و رفتارهای خودتخریبی اعم از افسردگی و خودکشی را در او توجیه میکرد، ولی از آنجا که مهمترین عامل پیشبینیکننده رفتار افراد در موقعیتهای دشوار، ارزشهای مستحکم آنهاست، شهرزاد تصمیمهایی گرفت که کاملا اخلاقی بودند؛ چراکه تصمیمهای اخذشده براساس ارزشهای انسانی، قطعا تصمیمهای اخلاقی خواهند بود. شهرزادی که برخلاف سلف خود بالاجبار به قلمرو دیوانسالاران وارد شده بود، توانست علاوهبر اینکه «امید» را به آن عمارت وارد کند، به قباد کمک کند که معنای عشق را دریابد. اینگونه بود که او زمینه تغییر اساسی را در میراثدار «بزرگآقا»یی ایجاد کرد که مبتنی بر زدوبند، رانت، رشوه و ایجاد رعب و وحشت، قلمرو وسیعی را به چنگ آورده بود. او در فرازونشیبهای متعددی قباد را یاری داد به این ذهنیت برسد که اگر مصمم است با عشق، بر حس تنفر ناشی از گذشته سراسر ناخوشایندش فائق آید، هیچ راهی بهجز آزادکردن عشق خود از حبس ندارد و درنهایت قباد دیوانسالار عزم جزم میکند که با رهاکردن شهرزاد سعادت، خود را فدای «امید» کند؛ «امیدی» که درنهایت، رستگاری او را به ارمغان آورد.
شرق