سینماسینما، سحر عصرآزاد
«کتاب آشپزی» یک فیلم تجربی با سوژهای عجیب و ظاهرا برگرفته از داستانی واقعی است که تلاش میکند آن را دراماتیزه و با چاشنی طنز ملموس کند.
سیاوش افشار در اولین تجربه کارگردانی فیلم بلند سراغ یک خطی متداول و آشنایی رفته که محور فیلمهای مختلفی بوده؛ روزمرگی یک راننده آژانس، که البته به ثبت یک روز خاص و مواجههای خاص در زندگی او منجر میشود.
این خاص بودن فقط در آن روز خاص که اتفاقا چهارشنبه سوری است و آن مسافر خاص (کیا) که از پرواز شانگهای- قاهره به علت مشاهده شیئی ناشناخته در آسمان تهران فرود آمده، خلاصه نمیشود، بلکه راننده آژانس، کیو (ابراهیم عزیزی)، هم کاراکتری منحصربهفرد است. او یک کتاب آشپزی و در واقع راهنمای پخت انواع کبابها را به نگارش درآورده که نتوانسته بفروشد و هیچ ناشری حاضر به چاپ آن نیست. او مردی است که برای خلاصی از دنداندرد به مطب دندانپزشک نمیرود، بلکه سراغ دوست دندانپزشکش میرود تا در خانه دندانش را بکشد.
این شیوه طراحی برای خاص کردن کاراکترها، مضمون و قصه، بر بستری واقعی و معمول را میتوان به عنوان ترفند نویسنده- فیلمساز در نظر گرفت که تبدیل به چالش او برای طرح مضامین خاصتر و عجیبی همچون طرح موضوع بشقاب پرنده، آدم فضاییها، انجمن مخفی ارتباط با جهان ارواح و حتی پرداختن به یک خودکشی شده است.
به این ترتیب، بازدارندگی پذیرش این سوژههای نامتعارف با جاری شدن بر بستر رئالیسم متداول تا حدی تعدیل شده و مخاطب به جای پس زدن، آن را پیگیری میکند، هرچند نتواند آن را به عنوان تجربهای واقعی بپذیرد، اما با جهان فیلم ارتباط برقرار میکند. در این میان فیلمساز تلاش کرده با طرح و توطئههایی این کاراکترها، سوژهها و خطوط چه بسا پراکنده و نامرتبط را به هم پیوند دهد و ارتباط دراماتیک جاری بین اجزای قصه را تا جای ممکن برقرار کند.
مصداق این نکته را میتوان در مابهازاسازی ناشر انتهای فیلم، کیانوش (علیرضا کاوه)، با کیا دانست که معلوم نیست چگونه از کتاب آشپزی کیو باخبر شده و تصمیم به نشر آن گرفته است. مردی که مانند کیا، تتوی سعدی را روی دست دارد، همان کلاهگیس مسخره را در کیفش دارد، مسافر پروازی در راه است و طی مناسباتی مرموز با کیو ملاقات میکند.
شاید مهمترین خدشهای را که به روند خطی داستان وارد میشود، بتوان به رها شدن کیو بعد از رفتن بیخبر کیا از ماشین او دانست که یک ۱۰۰ دلاری برایش گذاشته است. از این لحظه قرار ابتدایی فیلم با مخاطب که همراهی با این راننده آژانس و روزمرگیاش بوده، شکسته و خط داستانی کیا پیگیری میشود. همانطور که از صحنه قربانی کردن انجمن مخفی در وسط بیابان نیز جوان تارزن (شهرام) محوریت مییابد و روزمرگی او با شکستن روند خطی زمان به تصویر درمیآید. کارکرد موسیقی استاد مرتضی حنانه در «فرار از تله» بر صحنههایی از فیلم را هم میتوان از همان موارد استفاده از مولفههای آشنا برای ملموس کردن و چه بسا دراماتیزه کردن موقعیتهای نامتعارف فیلم دانست، که میتوانست به قوام و تاثیرگذاری بیشتری بینجامد.
منبع: ماهنامه هنروتجربه