سیدعبدالجواد موسوی
الان که قصد کرده ام این یادداشت را بنویسم اخباری از حال و روز استاد شجریان به گوش می رسد که اصلا خوش آیند نیست؛
تا زمان انتشار این یادداشت معلوم نیست چه اتفاقی خواهد افتاد. دست و دلم به نوشتن نمی رود اما هر اتفاقی بیفتد و دست تقدیر هر سرنوشتی را برای آن صدای آسمانی رقم بزند در جایگاه و پایگاه او تغییری حاصل نخواهد شد.
چه از میان آن همه تیر دعایی که برای سلامتی او روانه آسمان شده یکی کارگر شود و چه پیمانه عمر عزیزش به سر آمده باشد بازهم شجریان، شجریان است و نام و یادش مادامی که کاخ بلند زبان فارسی برجای مانده باشد زنده خواهد ماند. چنین مرتبتی برای هرکسی که دل در گرو فرهنگ و هنر این سرزمین دارد رشک برانگیز است. یادش بخیر. استاد علی جهاندار که در زمره شاگردان ممتاز و زبده استاد بود سال ها پیش آلبومی روانه بازار کرد با آهنگسازی زنده یاد پرویز مشکاتیان.
آلبومی که اگرچه نخستین اثر رسمی علی جهاندار به شمار می رود در شمار بهترین آثار اوست و از پس این همه سال هنوز شنیدنی است. در آن آلبوم به رسم ادب و احترام آقای جهاندار نامه ای را که استادش خطاب به او نوشته بود و در حکم اجازه نامه رسمی استاد برای آغاز فعالیت هنری شاگرد محسوب می شد منتشر کرد. نامه ای که در آن نکات خواندنی فراوان بود اما از میان آن همه چند جمله طنین و بانگ دیگری داشت و می توانست و هنوز هم می تواند سرمشقی برای اهل هنر باشد.
استاد شاگردش را به سخت گیری دعوت می کرد و به او یادآور می شد که از میان انبوه شاعران این سرزمین تنها چهار پنج تن آوازه ای دیگرگونه یافتند و از همین نکته نتیجه می گرفت که مردم این سرزمین معیارهای سختگیرانه ای برای رد و قبول یک اثر هنری دارند و اندکی سهل انگاری می تواند تو را در شمار هزاران هزار هنرمندی بنشاند که تنها نامی از آن ها در دانشنامه ها و تواریخ ثبت شده.
استاد به شاگردش متذکر می شد که اگر قرار باشد در شمار سرآمدان فرهنگ و هنر این سرزمین قرار بگیری و به جزوی از خاطره فردی و جمعی مردم این سرزمین بدل شوی بیش از همه باید به خودت سخت بگیری. استاد اگرچه این نامه را خطاب به دیگری نوشته بود اما از آن جایی که هیچ وقت عالم بی عمل نبود خود بیش از هرکس دیگری به آن نصایح گوش سپرد و تا جایی که در توانش بود بر خودش سخت گرفت تا بشود آن چه باید بشود.
حالا مدت هاست که شجریان زنده تر از آدم هایی است که در ظاهر زنده اند اما حیات و مماتشان هیچ فرقی به حال هیچ کس ندارد. به قول محمد علی بهمنی: زنده تر از تو کسی نیست چرا گریه کنیم؟ اگر کسی سزاوار سوگ باشد بسیاری از ماییم که عمر به بی حاصلی و بوالهوسی گذرانده ایم وگرنه آن که خلوت عاشقانه کثیری از مردم این سرزمین را رقم زده است و رنگ رخ خوب او گواهی است بر آن که در حرم لطف خدا بوده است چه جای سوگ و مصیبت دارد؟
شمع وجود عاشقان شعله ور است تا ابد رنگ عدم گرفته را مرگ اثر نمی کند
* منتشر شده در روزنامه شهرآرا . ۱۵ مهر ۱۳۹۹