زندگی به وقت دل‌مردگی / نگاهی به فیلم “گلدن تایم”

سینماسینما، سیدرضا صائمی:

«گلدن تایم» فارغ از نقاط ضعف و قوتش به مثابه یک فیلم، از حیث اجتماعی و تاریخی، فرزند زمان خود است و تولید این فیلم خود مصداقی از درک و دریافت زمان طلایی است که یک فیلم‌ساز به عنوان قشر نخبه و دغدغه‌مند جامعه می‌تواند به سراغش برود. از همین‌روست که وقتی فیلم را می‌بینید، انگار آینه‌ای از جامعه امروز در برابرتان قرار گرفته که می‌توانید پلشتی‌ها و زشتی‌ها را در آن ردیابی کنید. این‌که زیبایی‌ها در این قاب کمتر به چشم می‌خورد، از غبارآلود بودن آینه نیست، آن‌چه به عنوان امر واقع در حال رخ دادن است، تلخ و گزنده است. به عبارتی دیگر، تاریکی را نه در نگاه سوژه که در کالبد ابژه باید جست‌وجو کرد و پوریا کاکاوند تنها به کالبدشکافی این ابژه پرداخته است. آن‌چه در «گلدن تایم» می‌بینیم، اگزجره شدن روایت یا اغراق در بازنمایی واقعیت نیست، افسردگی و برافروختگی آدم‌های قصه روایتی است از آن‌چه هر روز در زندگی روزمره و حتی در خودمان شاهد هستیم. بی‌اخلاقی‌ها و بداخلاقی‌ها و صدها آسیب رفتاری و اجتماعی که آدم‌ها را تا مرز سقوط و جنون انسانی کشانده و بلاتکلیفی و بی‌سروسامانی را به یک اپیدمی بدل کرده. از دروغ و تهمت و کینه‌ورزی و قضاوت کردن یکدیگر گرفته تا نفرت‌پراکنی و تحمیق دیگران و برادرکشی و تجاوز. «گلدن تایم» روایت شر است؛ شری که دچار ویروس اجتماعی شده و دامن همه را گرفته است. پوریا کاکاوند تلاش کرده برای بازنمایی این شر ساختاری اپیزودیک را انتخاب کند تا بتواند این همه تنوع و تعدد ناهجاری‌ها را  در درون فیلم صورت‌بندی کند و به تصویر بکشد. حاصل این بازنمایی فضایی ابزورد است که می‌توان در هر ۱۲ اپیزود فیلم ردیابی کرد. آن‌چه در «گلدن تایم» با آن مواجه می‌شویم، نه صرفا یک استیصال فردی، که انفعالی اجتماعی است که فرسودگی‌های فردی را دامن می‌زند و بسط و تعمیم می‌دهد. انگار بحران اجتماعی در استیصال‌های فردی تجلی کرده و فردیت و جمعیت را به یک درد مشترک مبتلا می‌کند؛ دردی که عمق آن را می‌توان در فرومایگی و ناجوانمردی‌ها جست‌وجو کرد. فیلم اپیزود‌های خود را بر اساس نام ماه‌های سال انتخاب کرده؛ از فروردین آغاز شده و به اسفند ختم می‌شود. در این رهگذر فصلی آن‌چه به عنوان خط مشترک و متصل‌کننده آدم‌ها و قصه‌هایشان قابل درک است، از حیث مضمونی تجربه نوعی زوال و استیصال اخلاقی-اجتماعی است و از حیث فرم بیرونی اتومبیل و خودرویی است که در هر اپیزود به یک شکل خاص با قصه نسبت دراماتیک برقرار می‌کند. اتومبیل شاید تنها حوزه خصوصی در یک بستر و فضای اجتماعی باشد. نقطه کانونی هر اپیزود نیز در درون اتومبیل رخ می‌دهد. یک جا در یک تاکسی، جایی در یک وانت، یک جا در یک ون و جایی دیگر در یک مینی‌بوس. در اغلب اپیزودها نیز دیالوگ‌ها و دیالکتیک‌های آدم‌ها در یک خودروی خاموش و ساکن رخ می‌دهد. اتومبیل‌ها نیز نمادی از آدم‌های درون آن هستند که دچار سکون و انفعال‌اند و چه‌بسا سیالی آن‌ها به سرگردانی و سردرگمی آدم‌هایش گره خورده است تا درنهایت جهان به‌ظاهر پرشتاب اما فاقد رشد و کمال آدم‌های گوناگون قصه را نشانه‌شناسی کند. البته همه این ۱۲ اپیزود در یک سطح کیفی و کمی نیستند و قطعا برخی از اپیزودها قوی‌ترند و بیشتر در ذهن می‌مانند. در اپیزود اول با قصه بازیگر جوانی مواجه می‌شویم که خودش نیز به بازی گرفته می‌شود و خارج از نقش در دام نقشه‌ای می‌افتد که علیه او کشیده‌اند. در اپیزود اردیبهشت شاید بیش از هر چیز بازی هوشنگ گلمکانی، منتقد سینما و سردبیر مجله فیلم، به چشم بیاید که برای اولین بار او را در کسوت یک بازیگر می‌بینیم و البته کیومرث پوراحمد، کارگردان سینما را. هم‌بازی شدن این دو رفیق قدیمی که حالا در این موقعیت که حالشان خوب نیست، می‌تواند روایتی از کل آدم‌های این فیلم باشد که حال هیچ‌کدامشان خوب نیست. در اپیزود خرداد با ماجرای راننده سرویس مدرسه‌ای مواجه می‌شویم که دچار کودک‌آزاری به عنوان تکان‌دهنده‌ترین ناهنجاری اخلاقی در جامعه است. در اپیزود تیر اقرار یک راننده خاطی، در اپیزود مرداد گریز دختر از پدر سخت‌گیر و به نوعی خواستگاری‌اش از یک مرد برای ازدواج صوری و مهاجرت از کشور، در اپیزود شهریور مسئله فحشا، در اپیزود مهر رابطه نامشروع استاد و شاگرد، در اپیزود آبان تنهایی‌های یک زن، در اپیزود آذر مسئله اعتیاد، در اپیزود دی مسئله اهدای عضو و اخلاق، در اپیزود بهمن و اسفند نیز استیصال و بحران‌های معنایی، همه را که در کنار هم قرار می‌دهیم، از ترکیب این اپیزودها، پازل و پیرنگ کلی فیلم ترسیم می‌شود که هر مخاطبی می‌تواند بخشی از تجربه‌های تلخ زیسته خود را در این زمانه بی‌سامان در آن‌ها پیدا کرده و هم‌ذات‌پنداری کند. کاکاوند تلاش کرده تا روایت‌های مختلفی را به شکل کوتاه و فشرده در کنار هم بچیند و درنهایت تصویری کامل و پر از اجزا و رنگ از جامعه آشفته امروز ارائه دهد. «گلدن تایم» البته یک فیلم گزارشی است و فیلم‌ساز تلاش کرده تا از راه‌حل ارائه دادن پرهیز کند و با فاصله‌گذاری اخلاقی خود در مقام مولف با اثر تالیفی‌اش تلاش کند تا از ظرفیت سینما برای بازنمایی جامعه بهره ببرد. از این‌رو می‌توان رگه‌هایی از فیلم مستند را هم در آن تشخیص داد که به واسطه برجستگی رئالیته فیلم، عمق یافته و به یک مستند داستانی اجتماعی شبیه می‌شود. «گلدن تایم» روایت‌گر حال‌وقال آدم‌های امروز است و تصویری است از زندگی پرتنش و پرتشتتی که در وقت‌های طلایی آن آدم‌ها تنها و بی‌پناه‌اند

 

منبع: ماهنامه هنروتجربه

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 103763 و در روز چهارشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۷ ساعت 18:30:52
2024 copyright.