سینماسینما، حمیدرضا گرشاسبی
الف) «رزمآرا؛ یک دوسیه مسکوت» برای آنهایی که تاریخ را دنبال میکنند و روند وقایع، چگونگی رخدادها و دلیلِ واقع شدنشان را در بستر تاریخ پیگیری میکنند و علاقهمندند بدانند مردم یک سرزمین از زمانی به زمانی دیگر چگونه دستخوش تغییرات میشوند، یک خوراکِ گرم و مطبوع است و بهراحتی میتوان از تماشایش لذت برد. اما دستاورد فیلم برای ما نه فقط لذت، که پر شدن از اطلاعاتی قیمتی است که هم آینهای است بازتابنده تصاویری از یک دوره ملتهب و هم شناسنامهای است از فردی که وجودش میتوانسته مسیر کشوری را تعیین کند و تغییر دهد. (گیرم که چیزهایی از ذهنیت او برای کودتا علیه محمدرضا پهلوی درست باشد. به این ترتیب، عملی کردن این ذهنیت ختم به تغییر شکل در حکومت و درنتیجه، رفتن کشور به سمتی دیگر بوده است.) یا اینکه عدم وجودش ـ آنچنانکه ترور میشود و به نیستی میرسد ـ پچپچههای زیادی تولید میکند که از آن میتوان به ماهیت وجودی افرادی پی برد که در آن سالها زیست میکردهاند و برای کشور به دنبال خطمشیهایی با سلیقه و افکار خود بودهاند. از این نظر «رزمآرا؛ یک دوسیه مسکوت» نهتنها فیلمی است درباره حاج علی رزمآرا ـ نخستوزیر نظامی آن دوره ـ بلکه ترازی را مشخص میکند از شخصیت دیگر شخصیتهای موجود و همعصرِ با او. آن هم در عصری که نقاط پراکنده زیادی دارد از التهاب و تشویش. از تصمیمهایی ملی و میهنی و سرنوشتساز برای یک ملت.
ب) دوسیه را در فارسی معنی میکنیم به «پرونده»، و پرونده نیز رابطهای مستقیم دارد با مسائل حقوقی و قضایی. هر گاه حرف در زمینه قضایی باشد، حکم دادن و حل مسئله کردن خودش را عیان میکند. درنتیجه سروکله پلیس و مفتش نیز پیدا میشود، چراکه قرار است رازهایی باز شود و همگان به جوابی برسند برای چیزهایی که مخفی بودهاند. «رزمآرا؛ یک دوسیه مسکوت» بر مدار قتل و ترور میچرخد. هر جا قتلی باشد، لاجرم معمایی مطرح است. بنابراین فیلم را باید در مختصات یک فیلم معمایی به ارزیابی نشست. فیلم یک شخصیت مرکزی دارد و عدهای شخصیت فرعی که هر کدام میتوانند در این ترور نقشی بازی کرده باشند. اما فیلم یک کارآگاه مشخص را در خود موجود ندارد. این پرونده یک شاکی خصوصی ندارد که در پی آن شکایت، دوسیهای تشکیل شده باشد برای رسیدگی به حق و حقوق اولیای دم. اما ما مسیر و حرکت این کارآگاه را در طول فیلم میبینیم. دست و پایی نامرئی دارند یک به یک سرنخها را کنار هم میگذارند و آنها را با هم جمع میزنند تا پرونده به جریان بیفتد و راز قتل برملا شود. اینجا کارگردان روی این صندلی نشسته است؛ صندلیِ کارآگاهی که میخواهد سر دربیاورد از اینکه بالاخره تیر را چه کسی شلیک کرده است. میگویم بالاخره چون که این ترور مال امروز و دیروز نیست، ۷۰ سال از آن میگذرد و از آنجا که کسی نتوانسته به حکمی قطعی برسد، مسکوت شده. حالا او دوباره دارد آن را باز میکند. برای جذابیت بخشیدن به آن نیز همه اصول ژانر را مراعات میکند. یک معرفی جزئی میدهد از زندگی شخصیت اصلی و اعتقاداتش و بعد به نقاط عطف میرسد و بعدتر به اوج. ج) کارگردان درست مثل یک کارآگاه، آدمی بیطرف است. او فقط سرنخها را آشکار میکند و بقیهاش را میسپارد به ما. اینکه ما فقط صدای مطلعین را میشنویم، در راستای همین بیطرفی درست عمل میکند و چه بهتر میبود برخی دیگر از آگاهان، در برابر دوربین قرار نمیگرفتند. صرفِ صدا رازآلودگی ماجرا را بالا میبرد.
منبع: ماهنامه هنروتجربه