سینماسینما، ساقی سلیمانی:
در هفته فیلم سهراب شهیدثالث که اتفاق نادری در سال های اخیر هنر و تجربه بود، فیلم «هانس جوانی از آلمان» که از فیلم های آلمانی شهیدثالث محسوب می شود، به نمایش درآمد. این فیلم سیاه و سفید که بی شک از بهترین فیلم هایی است که در حاشیه داستان جنگ جهانی ساخته شده، مشخصه بارزِ دیگری هم دارد که قصد من اشاره به آن منظر است.
در بین رئالیست ها در سینما اتفاق ساده ای که رخ می دهد، این است که سینماگران این بخش که هنرِ خوب دیدن دارند، حتما و صرفا به سراغ تخیل برای روایت داستانشان نمی روند، بلکه دنیای اطراف خود را به خوبی می بینند و به سبک خود و با زبان و لحن و حتی همچون نادری به لهجه خود روایت می کنند. در این میان فرصت بیشتری برای آنها به وجود می آید که منِ درونی خود را روایت کنند. چیز دیگری که در بین این سینماگران مشترک است، نزدیک شدنِ میزانسن ها به عکس و حتی در اکثر اوقات عکاس بودن آنهاست که دلیل بر مدعای من هم هست؛ هنرِ خوب دیدن، ثبت لحظه های صامت زندگی شخصی خودشان و دیگران. اگر بخواهم نام ببرم، گلستان، تقوایی، نادری، کیارستمی، شهیدثالث، حاتمی و حتی در معاصرین جوان تر برزگر این مشخصه را دارا بودند. خود را مجاب به تخیل و فانتزی نمی کنند و هنرِ خوب دیدن و خوب نشان دادن دارند، به اصطلاح خوش تعریف هستند. صاحب سبک هستند و امضای شخصی هر کدامشان را بر هر برش از نگاتیو اثرشان میتوان دید.
سهراب در این فیلم بیش از باقی آثارش من درونی اش را بروز داده؛ جوانی جسور و البته خسته از رفتارهای غلط مرسوم، جوانی گستاخ و نترس در مواجهه با کژی های خطرآفرین، پسری با دل مشغولی کاراکترِ مادر. سهراب شهیدثالث به روایتِ مستندی با نام «سفر سهراب» که این روزها در هنر و تجربه در حال اکران است، در کودکی به این حقیقت پی برد که زنی را که به عنوان مادر می شناخت، نامادری است و پس از آن در پی شناخت و دیدار با مادر واقعی هم دچار سرخوردگی می شود. البته در همان فیلم اشاره شده به اینکه نامادری سهراب زن شریفی بود که در راه اهداف شهیدثالث مادرانه او را همراهی کرد. در شخصیت پردازی هانس و مادرش ما با تناقضاتِ درونیِ سهراب در تصویر دوگانه مادر رو به رو می شویم. هم پردازش شخصیت های این فیلم، هم جامعه ای که در فیلم به تصویر کشیده شده و هم سیر اتفاقات داستان، سلوکی از درونیات شهیدثالث است به عالم سینما. دغدغه های او در تمام فیلم هایش مشهود است، اما اگر شخصی ترین فیلم شهید ثالث را بخواهم انتخاب کنم، بی شک «هانس جوانی از آلمان» برایم انتخاب اول است.
در فیلم های شهیدثالث قوت غالب سوپ است. این تنها فریادِ فقر و اندیشه های حاکم چپ روشنفکری نبود، این تنها تاثیر و سیطره فضای الیور توییستی بر داستان ها نبود، بلکه باز هم دنیای شخصی شهیدثالث و سختی های در غربت در ابتدای استقلالش و سختی های دوران بیماری اش را میتوان دید. این روزها هر جا که میزانسن ها به عکس نزدیک می شود و فضای نمور و مه گرفته ای را می بینم، برایم صدای اعتراض انزوای اندیشمندی منتقد است که نه خودخواسته، بلکه به اجبارهای جغرافیایی، اجتماعی، فرهنگی و هر آنچه ناگفته خواندنی است، به انزوا رانده شده است.
در ادبیات داستانی بی شک هدایت پرچم دار این منش و روش زندگی و تلفیق آن با داستان است و در سینما برای من شبیه ترین نگاه این چنینی را شهیدثالث دارد. تفاوت عمده روایت شهیدثالث از شخصیتش به زعمِ من این است که اگر در فیلم هایی چون «درخت بید»، شهیدثالث سازنده داستانی بود که در عین حال ایده آل های اخلاقی اش را هم بلند و شعاری می گفت، اما در «هانس …»، تنها خودش را بی هیچ شعار و بزرگنمایی، بی هیچ استعاره دور و بعید، به قول گلستان بی هیچ گفت و گویی روایت کرد.
سیاه و سفید بودن این فیلم انگار جدایی ناپذیرترین اتفاقی بود که باید می افتاد و این نوع بایدها را به قدری از ابتدای «یک اتفاق ساده» تا آخرین آثارش رعایت کرد که گاهی مخاطبش شگفت زده می شود از اینکه در فضایی سنت زده چطور می شود این چنین مدرن و پیشرو اندیشید! کشمکش شخصیت مادربزرگ با بیماری و مرگ هم بخشی از زندگی و شخصیت فیلمساز است. دوران سخت بیماری و نامه های به جامانده از شهیدثالث که به عمویش می نوشت، حاکی از این است که حتی خبر بیمارانی را که در زمان بستری اش می دید از دنیا می رفتند، با دلهره ای تلخ برای عمویش می نوشت.
در تمام فیلم های شهیدثالث شخصیت هایی وجود دارند که حتی مخاطب هم از حضور بختک وارشان آزار می بیند؛ آدم هایی با فرهنگ شرقی و مخصوصا بخش های تلخی از فرهنگ ایرانی، آدم هایی که شهیدثالث از زخم زبانشان گریخته است و این در شخصیت همسایه های هانس و خانواده اش به اوج خود می رسد و یادآور صحنه هایی از «مالنا»، اثر فراموش نشدنی سینمای جهان، است. حتی این شخصیت ها در فیلم «اتوپیا» هم با تصویر یک پیرمرد و پیرزن با شمایل مهاجران شرقی خودشان را نشان دادند و مشخصه آنها کنجکاوی زیاد است و قضاوت.
این شباهت ها در جوامع و داستان ها، در جوامع جنگ زده یا در گیرودار انقلاب ها عجیب نیست. تاثیر عجیب ادبیات داستانی بعد از جنبش های قرن هجدهم در فرانسه بر ادبیات جهان و ایرانِ بعد از انقلاب مشروطه تاثیراتی عظیم و پیامدش آثار ادبی و هنری با مشخصه های مشترک است که شخصیت ها تجربه های شبیه به هم بسیاری دارند. «هانس جوانی از آلمان» متعلق به این ادبیات است و سهراب شهیدثالث از ایران متعلق به این دوره و ماندگار در تمام دوران.
منبع: ماهنامه هنروتجربه