🖋احسان شریعتی
🔸 فیلم سینمایی زیبای «بمب؛ یک عاشقانه»، به نویسندگی و کارگردانی پیمان معادی، امروز به ابتکار «مؤسسهٔ سیاووشان»، در پردیس سینمایی کوروش تهران، مورد تحلیل چند تن از صاحبنظران روانپژوه و جامعهشناس و هنرمندان دست اندرکار فیلم قرار گرفت، و از همه جوانب بهویژه روانشناختی و جامعهشناختی و فرهنگی مورد نقد و بررسی واقع شد. ما نیز به دعوت مؤسسه در این جلسه حضور داشتیم، و در اینجا از مبتکران این نشست تحلیلی غنی تشکر میکنیم.
🔸در یکی دو صحنهٔ این فیلم به دکتر شریعتی نیز اشاره میشود: پسر دانشآموزی که نوار موزیکش را «نوار شریعتی» پدرش معرفی میکند، و در صحنهٔ دیگری که صدای نیایش شریعتی پخش میشود و از معنای «مرگ و زندگی»، و ضرورت گفتن «حقیقت» برغم همهٔ «مصلحت«ها، سخن میگوید.
تفسیر یکی از دوستان تحلیلگر (دکتر علی نیکجو) این بود که نام و کلام شریعتی در اینجا به تاثیرات گفتمانی آموزههای او بر نسل انقلاب اشاره دارد که نسل و عصرِ حقیقت و ارزش و ایدئولوژی و انقلاب و ایثار و فداکاری عاشقانه است؛ بهخلاف فضای کنونی که سرمشق دورانی منفعت، خودمحوری، محاسبهگری عاقلانه حاکم شده است؛ و هردو سویهٔ این افراط و تفریط منفی است.
🔹از نظر من، نفس حضور «یاد» شریعتی در فضای هنری کشور و بویژه در دنیای سینما و از جمله در این فیلم مثبت است (چنانکه صدای زندهیاد فرهاد خواننده که حال و هوای زمان انقلاب را تداعی میکند). اما این اشارات جسته گریخته به شریعتی درعینحال از نوعی نابهنگامی زمانی و جابهجاییهای تاریخی نیز رنج میبرد. زیرا نباید فراموش کرد (و نسل جوان ممکن است چنین اشتباهی کند) که نقش و گفتار شریعتی گفتمان غالب بر دههٔ پنجاه است (آستانهٔ انقلاب)، و اما در فضای گفتمانی و تبلیغاتی دههٔ شصت شریعتی اساسا غایب است (حتی نامش را نمیشد مطرح کرد، آثارش نایاب و برخی ممنوع بودند، بسیاری از رهروانش در حبس و هجرت و..، بسر میبردند، و..)؛ و تنها از نیمهٔ دههٔ هفتاد (با رشد جنبش اصلاحی و گشایش نسبی فضا) است که بار دیگر شریعتی (مانند سایر نواندیشان پیشا-انقلاب)، با برگزاری یادمانها و انتشار مجموعه کامل آثار، به صحنهٔ اجتماعی و فرهنگی کشور باز میگردد.
🔹بنابراین، کلیشهای را که برخی از نظریهپردازان نوگرای دینی پسا-انقلابی از دکتر شریعتی بهعنوان «ایدئولوگ انقلابی رادیکالی» میسازند که آموزههایش در تقویت جوّ خشونت انقلابی پیش از انقلاب و «شهادت»طلبی دوران جنگ، نقش محرّک و مؤثری داشته را باید شکست، به دلایل متعدد و از همه مهمتر، محذوف بودن نام و آثار و آموزههای او از ادبیات رسمی این دهه، از صدا و سیما گرفته تا آموزش و پرورش!
و اما دلیل محتوایی دیگر، متناقضنما (پارادکسیکال) بودن تمامی مفاهیمی است که به شریعتی نسبت داده شده و میشود :
🔸انقلاب؟ آری، اما بیشتر فکری و درونی و بلندمدت؛ ایدئولوژی؟ آری، اما فقط بهمثابهٔ نظریهٔ انتقادی؛ ارزش؟ آری، اما بهمعنای دگردیسی و بازآفرینی همهٔ ارزشهای موجود؛ حقیقت؟ آری، اما همچون داوّ و آماجِ جنگ میانِ تقسیرها؛ شهادت؟ آری، اما نه جنگ و مرگ، که گواهی-و-آگاهیبخشیِ زندگی: نیکی، راستی، و زیبایی؛ و از همه مهمتر، مذهب؟ آری، اما عرفان، اخلاق و معنویتی استعلایی و الهیاتی سلبی علیه مذهبِ نهادین و شریعت و فقاهتِ روحانیتِ همهٔ ادیان، و …
🔹این شاخصهٔ ناسازگار، چندساحتی، یا ناسازوارنمای آموزههای شریعتی (یا همان «التقاطی» بودن بهزعمِ منتقدانش)، موجب شده که شریعتی برغم بقای نامش بر در و دیوار خیابانها و مؤسسات و ..، و حضور گاه و بیگاه در آثار هنری و فرهنگی، شومبختانه یا خوشبختانه، بهشکل غیررسمی همچنان «غریبی آشنا» در جامعه، و در گفتمان رسمی نامی «مسکوت» بماند !