سینماسینما، سحر عصرآزاد
مستند «شهسوار» با فرمی گزارشگونه تلاشی است برای تصویر کردن زوایایی از زندگی ورزشی، سیاسی، فرهنگی و خانوادگی قهرمان ملی اسطورهای ایران؛ غلامرضا تختی.
علی شاهمحمدی با رفتن سراغ سوژهای که مخاطب نسبت به آن پیشزمینه و در عین حال عرق و تعصب ملی دارد، بهخصوص اینکه با محوریت این شخصیت فیلمهای متعددی هم ساخته شده است، وارد چالشی شده که امتیاز اولیه و بالقوه کار محسوب میشود.
فیلمساز با انتخاب ساختار گزارشی به نوعی شناختهشدهترین تمهید روایی را با مولفههای آشنا برای مستند خود انتخاب کرده است. از تصاویر ماشین تایپ قدیمی که گویی در روند تهیه گزارش (کلیت فیلم به مثابه گزارشی از زندگی تختی) قرار دارد تا نریشن که به عنوان تمهید شنیداری مکمل آن شده است. در این میان انتخاب صدای شناسنامهدار و شناختهشده پرویز پرستویی، بازیگر چهره سینما، تلویزیون و تئاتر، برای نریشن از جمله تمهیداتی است که در عین اجتنابناپذیر بودن تکرار این شیوه، توانسته حالوهوای کار را گرمتر و جذابتر کند.
در ادامه روند کلی فیلم به گونهای پیش میرود که در مصاحبههایی به شیوه مالوف، یعنی قرار دادن دوربین مقابل مصاحبهشونده و ثبت خاطرات وی در خصوص سوژه، قرار است قطعات پازل شخصیتی غلامرضا تختی بهتدریج تکمیل شوند.
گفتوگو با طیف گستردهای از ورزشکاران، دوستان، دوستداران، رقبا و همدورهایهای غلامرضا تختی که هر یک روایت خاص خود را از کاراکترِ در سایه وی و نقاط اوج و فرود زندگی ورزشی، خانوادگی و سیاسی او دارند، این امتیاز را به کار داده که از تجمیع این نظرات میتوان به تصویر روشنتری از سوژه رسید.
هرچند ابهام ذاتی کاراکتر این قهرمان ملی و روند زندگی تختی، از جمله وجوهی است که باعث شده نه فقط این مستند، بلکه هر اثری که درباره او یا گوشههایی از زندگیاش ساخته شده، متکی بر خوانش فیلمساز از رویدادهای زندگی پرفرازونشیب او باشد.
همانند فیلم نیمهتمام زندهیاد علی حاتمی (که فیلمنامهای مکتوب و صحنههایی ناتمام از آن باقی مانده)، فیلم بهروز افخمی و فیلم بهرام توکلی نیز واجد زاویه نگاه خاصی هستند که سازندگانشان برای نگرش به داستان زندگی این قهرمان انتخاب کردهاند.
در این میان فیلم شاهمحمدی به واسطه ذات واقعگرای کار مستند و امکانی که برای بهرهبرداری از تمهیدات مختلف در اختیار داشته، با خوانشی که ذهن مخاطب را به پرسشگری و جستوجوی پاسخهای دقیقتر و درستتر وادارد، نزدیکتر است. بهخصوص از این جهت که اجبار و اصراری به ارائه پاسخی محتوم به پرسشهای متعددی که در زندگی تختی وجود داشته، ندارد و به شیوهای سیال و رها با طرح پاسخهایی که در هم تداخل میکنند، مخاطب را به جستوجوگری شخصی وامیدارد.
در کنار دوستان، رقبا و همدورهایهای غلامرضا تختی، حضور هنرمندی همچون ایرج راد که به عنوان یک دوستدار تختی، خاطراتش را همچون فردی عادی و بیرون از حلقه نزدیکان روایت میکند، این مصاحبهها را زندهتر و کاربردیتر کرده و باعث شده کاراکتر تختی جلوه چندوجهیای را که در زندگی واقعی داشته، در روند کار نیز به دست آورد.
استفاده از عکسها، صوتها و فیلمهای آرشیوی و قدیمی و ناب، هرچند شیوهای کلاسیک و تکراری در روند چنین مستندهایی است، اما با تکیه بر اهمیت تصاویر و نشانهگذاریهایی که به واسطه مصاحبهها و نریشن روی آنها میشود، از کارکرد کلیشهای خود فاصله گرفته و جذابیتی در عین ارائه اطلاعات مستند وارد کار کرده است.
هرچند در این میان سکانسهای بازسازی که با حضور بازیگر و صحنهآرایی و… قرار است بهتنهایی و تکافتادگی و بحران روحی این کاراکتر شکننده بپردازد، همچون قطعات ناهمخوانی عمل میکنند که بهاجبار به این پازل سنجاق شدهاند؛ قطعاتی که نمیتوانند ابعاد جدیدی ورای آنچه از شخصیت تختی در مصاحبهها نقل شده، به شمایل این قهرمان ملی بیفزایند.
اتفاقا همین وجه کار است که این سوال را ایجاد میکند که فیلمساز ضمن در اختیار داشتن گستره امکانات وسیعی که دستمایههای یک اثر مستند در اختیارش قرار داده، چرا باید وارد بازی امتحان پسداده بازی و نمایش و بازسازی و… شود؟ آیا از اهمیت و تاثیرگذاری دستمایههایی که در اختیار داشته، مطمئن نبوده، یا این رویکرد حاصل وسوسه بازسازی و گوشهچشمی به دنیای دروغین نمایش و بازی است؟
همانطور که اشاره شد، آنقدر که شکنندگی و روح حساس و آسیبپذیر تختی از ورای خاطراتی که برخی مصاحبهشوندگان از طردشدگی و به نوعی بایکوت او از سوی دوستان، مربیان و مسئولان وقت روایت میکنند، ملموس و باورپذیر است، سکانسهای نمایشی و بازسازیشده حتی نمیتواند همان حس را تشدید یا موکد کند.
سویه سیاسی کاراکتر و زندگی غلامرضا تختی هم از جمله وجوهی است که در این مستند با تکیه بر خاطرات افراد مختلف به شیوهای بیواسطه ترسیم شده و به همین دلیل هم گارد بسته مخاطب را نسبت به غرضورزی عمومی جاری در تحریف تاریخ معاصر باز میکند و زمینهای ایجاد میکند تا به دور از قضاوت و دیدگاه سیاسی، بحران روحی یک قهرمان ملی و فروپاشی تدریجی او را در ذهن تداعی کند.
اینچنین است که پازل شخصیتی غلامرضا تختی در طول فیلم به شیوهای ظریف همچنانکه در حال تکمیل و وضوح است، از سویی دیگر، در حال نزدیک شدن به نقطه صفر فروپاشی روحی قهرمانی است که در مبارزه کشتی نهایی بین خود و درون زخمخوردهاش، به خودش میبازد.
این همان تصویر دراماتیک و شاعرانهای است که زندهیاد علی حاتمی سکانس پایانی فیلمنامهاش را به آن مزین کرده، هرچند هیچوقت این سکانس معنادار به تصویر درنیامده باشد. برای شخص من پایان این مستند با فاصله گرفتن از یک پایان محتوم و سرخورده کردن مخاطب، تداعیکننده این حس با تکیه بر خاطرات شخصی از قهرمانی است که در ذهن داشته است.
منبع: ماهنامه هنروتجربه