تاریخ انتشار:۱۴۰۰/۰۶/۲۹ - ۱۳:۳۶ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 161648

سینماسینما، مینو خانی

سراسر تاریخ جهان پر است از روایت جنگ‌ها. در قرن بیستم فقط سه روز بدون جنگ ثبت شده و حتما قرن بیست‌ویکم همین سه روز بدون جنگ را هم نخواهد داشت!

جنگ‌ها همه مثل همند، گرچه ممکن است بهانه‌های مختلفی داشته باشند، مثل کشورگشایی و کسب قدرت بیشتر یا مبارزه سیاسی علیه یک نظام. اما همه بهانه‌اند، بهانه‌ زیاده‌طلبی، بهانه زیست ظالمانه عده‌ای اندک و مورد  ظلم قرار گرفتن خیلی‌ها.

جنگ‌ها همه مثل همند، در همه آنها مردانی هستند که برای حمله به کشوری یا برای دفاع از کشور خود به خط مقدم می‌روند، کشته (یا شهید) می‌شوند، یا مجروح و اگر سالم برگردند سال‌ها با خاطرات آن روزگار سختی که جلوی چشم‌شان عده‌ای بر زمین افتادند، سپری می‌کنند و روح و روان‌شان درگیر است.

جنگ‌ها همه مثل همند، در همه آنها زنانی هستند که یا در فراق مردشان روزگار می‌گذرانند و هر لحظه منتظر خبر یا پیغامی هستند یا روانه جبهه جنگ می‌شوند تا کمک و امدادی باشند یا پرستار و پزشک نظامیان و رزمنده‌ها.

جنگ‌ها همه مثل همند، در همه آنها کودکانی هستند که در حمله به مناطق مسکونی جان خود را از دست می‌دهند یا بازمانده پدر جنگجویی می‌شوند و بار غیبت پدر در زندگی را تا همه عمر حمل می‌کنند.

جنگ‌ها همه مثل همند، همه آنها بار غم به دل می‌ریزند و پر از افسوس از دست دادن هستند. چه دوستی‌ها و چه عشق‌هایی که طعم تلخ جدایی و از دست دادن را کشیدند و دیگر هیچ وقت مثل روز اول نشدند.

جنگ‌ها همه مثل همند، پر از ایثار، از خودگذشتگی، صبر و چشم انتظاری. جنگ‌ها همه مثل همند، چون مساله اصلی آنها «انسان» است، انسان با همه وجوه شخصیتی‌اش و چون مساله اصلی جنگ‌ها، انسان است هر جنگی به تعداد نظامیان اعم از فرمانده و سرباز و رزمنده داوطلب (اجباری یا خودخواسته)، پرستاران و پزشکان و… می‌تواند منبع سوژه برای خلق اثر هنری، خصوصا هنر نمایشی باشد چرا که انسان‌ها در هنر نمایشی می‌توانند به همه حس‌های موجود جان دهند. پس اگر هر روز یک فیلم یا سریالی راجع‌به جنگی در یک گوشه دنیا ساخته شود، یعنی اینکه هنوز پازل روایت آن جنگ در زبان تصویر کامل نشده است. هر روز یک روایت از یک جنگ می‌تواند موضوع ساخت اثری باشد، مثل جنگ جهانی دوم که هنوز هم سوژه ساخت اثری نمایشی می‌شود و از منظر هر کشور یا فرمانده یا… که ساخته می‌شود، جذابیت دارد چون هنوز روایتی ناگفته از جنگ است که به تصویر کشیده می‌شود. شاید به همین دلیل است که سریال «مراکش: عشق در دوران جنگ» می‌تواند برای مخاطب ایرانی که احتمال زیاد شناختی از اتفاقات آن ندارد، جذاب باشد.

«مراکش: عشق در دوران جنگ» سریال اسپانیایی درباره جنگ ریف (شهری در شمال آفریقا) است که بین سال‌های ١٩٢١ تا ١٩٢۶ بین اسپانیا و همسایه یا مستعمره شمالی‌اش در شهر ملیلیه درگرفت. جنگ ریف سلسله نزاع‌های مسلحانه‌ای است که قبیله‌ «بربر» در شمال آفریقا به سرکردگی عبدالکریم الخطابی با اسپانیا و بعد با فرانسه داشت. شورشیان آفریقایی بسیاری از نظامیان اسپانیایی را کشتند و شرایط سختی را برای این کشور ایجاد کردند.

اما سریال با صحنه جشنی شروع می‌شود که ملکه، ویکتوریا اوژنی از یک سرپرستار با سابقه به نام دوشس می‌خواهد که با گروهش برای پرستاری سربازان زخمی به منطقه جنگی بروند. پرستارانی که به قول دوشس، خون را در کتاب‌ها دیده بودند و هنوز مهر مدرک پرستاری‌شان خشک نشده بود و یکی از آنها، جولیا، که تازه درصدد حضور در کلاس‌های پرستاری بود نیز خودخواسته و بدون هماهنگی با دوسش با گروه همراه می‌شود. از کشتی که پا به خشکی می‌گذراند، صدای انفجارهاست که نفس‌شان را بند می‌آورد و… و این یعنی جنگ از منظر پرستاران و در بیمارستان نظامی روایت می‌شود.

تا الان چهار قسمت از این سریال پخش شده، به نظر می‌رسد جولیا باید شخصیت محوری سریال باشد که کسانی را در جنگ دارد، اما می‌توانیم منتظر روایت داستان جنگ از منظر هر کدام از پرستارها یا شخصیت‌هایی باشیم که در ادامه با آنها آشنا می‌شویم. اگر هم چنین نشود، همین که جنگ بین بربرهای آفریقای شمالی و اسپانیایی‌ها حتی اگر فقط از منظر جولیا، یک پرستار روایت شود، برای مخاطب ایرانی تازگی دارد. حتی اگر داستان واقعی این جنگ را نداند یا حتی تا به حال اسم چنین جنگی به گوش‌مان نخورده باشد، ولی در واقع رخ داده و فیلمنامه هر چقدر حاصل تخیل نویسندگان (تیم نویسندگان) باشد، بر اساس واقعیت شکل گرفته است. چون داستان یک جنگ نمی‌تواند حاصل تخیل محض باشد. روایت است لئو تولستوی، نویسنده شهیر روس وقتی می‌خواست «جنگ و صلح» را بنویسد بر تپه‌هایی که جنگ در آن رخ داده بود قدم می‌زد و راجع به جنگ مطالعه می‌کرد تا حس لازم برای نوشتن یکی از برترین رمان‌های جهان را به دست بیاورد. پس حتما جنگی رخ داده و فیلمنامه بر اساس روایت تاریخی آن جنگ شکل گرفته است.

این‌که این سریال می‌تواند برای مخاطب ایرانی جذاب باشد، فراتر از جذابیت‌های فرمی سریال است. مثلا طراحی لباس یکی از نقاط قوت سریال است. گرچه بیشتر نقش‌ها، نظامیان یا پرستاران هستند که یونیفورم به تن دارند، طراحی لباس همان صحنه‌های اولیه سریال نشان می‌دهد که کاملا منطبق بر زمان وقوع داستان یعنی دهه ٢٠ سده بیستم طراحی شده است. یا بازی‌ها اصولا جذاب و گیراست، خصوصا دوشس، جولیا، پیلار و ماگدالنا که این آخری که انگار دختری گیج و سطحی است، نمک شخصیت‌ها بین پیلار غم‌زده و جولیای جدی عاشق است و دوسش که نمونه یک بانوی باتجربه، جدی و کوشاست که نه فقط مسئولیت اداره بیمارستان تازه‌تاسیس را دارد، بلکه با جدیت اما مادرانه از همه حمایت می‌کند و حواسش به همه چیز و همه کس هست. جذابیت سریال «مراکش: عشق در دوران جنگ» برای مخاطب ایرانی می‌تواند شناخت بخشی از تاریخ یک کشور و یک جنگ باشد؛ شناختی که شاید در منابع مکتوب، در دسترس نباشد یا اگر باشد، خواندن آن زمان طولانی می‌طلبد. اما دیدن آن وقایع در قالب یک اثر نمایشی، حظ وافر خواهد بود، خصوصا که چاشنی عشق و وجه دراماتیک آن پررنگ است، پرستارها همه عشقی دارند و زندگی شخصی-عاطفی آنها نقش پررنگی در خرده روایت‌های موضوع اصلی سریال، جنگ بین بربرها و اسپانیایی‌ها دارد . پس می‌توان یک سریال درباره یک جنگ دید ولی از لحظه‌ها و احساسی دراماتیک سرشار شد، شاید چون به قول مرتضی سرهنگی (نویسنده)، روایت جنگ در زمان صلح علیرغم ظاهر پر از خشونتش، روایت «امید» است؛ شاید چون همه جنگ‌ها مثل همند. همه پر از ایثار، ازخودگذشتگی، صبر و انتظار است. شاید چون «انسان» با همه وجوه شخصیتی‌اش موضوع اصلی جنگ‌هاست.

منبع: مجله نماوا

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها