احمدزیدآبادی دریادداشتی نوشت :من هم شاید مانند بسیاری از پدرها، در مدتی که سریال شهرزاد تولید و توزیع میشد؛ به اتفاق همسر و فرزندانم به تماشای آن نشستم. از این جهت باید از تمامی دست اندرکاران سریال تشکر کرد که در این وضعیت از هم گسیخته، وسیلهای برای سرگرمی و تفریح دستهجمعی خانوادهها و امکان گفتگو بین آنان را فراهم کردند.
🔺با این همه، به نظرم سریال شهرزاد از فرصت اقبالِ عمومی برای آگاهی بخشی و تأثیرگذاری اجتماعی به خوبی استفاده نکرد و در روند کار خود در مجموع به بیراهه رفت.
🔺فیلم با داستان و صحنهپردازیهای جذابی از دورهای نوستالژیک در تاریخ سیاسی معاصر ایران آغاز شد و در واقع همین آغاز، کلید موفقیت آن بود. در حقیقت انتظار میرفت که جنبههای تراژیک سیاسی و اجتماعی آن دوره از تاریخ ایران، درونمایۀ اصلی فیلم باشد؛ اما در ادامه نه فقط این جنبهها به حاشیه رفت، بلکه با به میان کشیدن ماجرای ربودن “جناب دکتر مصدق” در حین تبعیدش به احمدآباد، به کمدی تبدیل شد.
🔺در واقع، به تدریج نزاع خونین گَنگهای مخوف و روابط عاطفی و عاشقانۀ بینِ فردی آنان، به تم اصلی فیلم تبدیل شد و بازیهای درخشان بسیاری از بازیگران و برخی دیالوگهای جذاب بین آنان، به نجات سریال از فرو افتادن به داستانی غیرواقعی، بیش از حد اغراقآمیز و بیرحمانه کمکی نکرد.
🔺به نظرم سکانس معرفی شیرین به عنوان وارث خانوادۀ بزرگآقا مزخرفترین بخش سریال و صحنۀ گریۀ مادر و خواهران بینوای اکرم در وداع با نوزاد او، بیرحمانهترین صحنۀ آن بود. گویا در سریال شهرزاد، طبقۀ محروم جز بیاعتنایی و یا تبلور عقدههای روانیشان سهم دیگری از فیلم نداشتند.
🔺با این همه، باز هم به مجموعۀ افرادی که برای ساخت سریال شهرزاد زحمت کشیدند “خسته نباشید” میگویم چرا که میدانم در کشور ما این نوع کارها تا چه اندازه پرزحمت و بیاجر و همراه با تحمل فشار و ناراحتی است. طبعاً انتقاد از ایرادهای اساسی کار به معنای نادیده گرفتن تلاش و زحمت دست اندرکاران مجموعه نیست.