شکستی زیبا از ادبیات!/ نگاهی به فیلم «شازده احتجاب»

سینماسینما،  یزدان سلحشور

«شازده احتجاب (جمشید مشایخی)، آخرین بازمانده خاندان قاجار، به سل موروثی مبتلاست. مراد (حسین کسبیان)، پیشکار سابق شازده، و همسرش هر از گاه نزد شازده می‌روند و مراد خبر مرگ افراد خانواده و خویشانش را به او می‌دهد. شبی شازده مراد را در کوچه می‌بیند و وقتی درمی‌یابد که او فقط برای گرفتن پول نیامده، گمان می‌کند خبر مرگ خودش را آورده است. شازده، در آخرین شب زندگی خود، خاطرات خانوادگی را مرور می‌کند، و آن‌چه را که اجداد خون‌ریز او و خودش بر سر رعایا و نزدیکانشان آورده‌اند، از نظر می‌گذراند: ماجرای کشته شدن مادربزرگ (پروین سلیمانی) به دست جد بزرگ (ولی شیراندامی)، به گلوله بستن تعدادی از رعایا که به دادخواهی برخاسته‌اند، و زجرکش کردن همسرش فخرالنسا (نوری کسرایی). وقتی شب به پایان می‌رسد، مراد، سوار بر صندلی چرخ‌دار، به کمک همسرش، حسنی، نزد شازده احتجاب می‌رود و خبر مرگ خود شازده را به او می‌دهد.»

داستان بلند و مشهور هوشنگ گلشیری هم کم‌وبیش همین است. البته با زوایای روایات مختلف که فرم داستان را به شکل غیرمنتظره‌ای، عجیب اما خوشایند کرده‌اند و البته فرم، متاثر است از «پدرو پارامو»ی خوان رولفو که ترجمه احمد گلشیری ا‌ست، برادر هوشنگ گلشیری! از این‌ها که بگذریم، «شازده احتجاب» را می‌توان مشهورترین «نمود داستان مدرن» بعد از «بوف کور» صادق هدایت بنامیم؛ شهرتی چنان گسترده که هوشنگ گلشیری هرگز نتوانست از زیر سایه سنگینش درآید و تا آخر عمر به نام «خالق شازده احتجاب» شناخته شد و از این امر، خشمگین هم بود! [چون این اثر نخستین اثر مهمش بود، نه آخرین اثرش!]

وقتی این اثر منتشر شد، خیلی‌ها دنبال فیلم کردنش بودند؛ زمانه، زمانه‌ «موج نوی سینمای ایران» بود و طبیعتا بدل شدن اثر به فیلمی موج نویی، برای گلشیری جوان می‌توانست اعتباری مضاعف کسب کند، اما گلشیری وسواس به خرج داد و کار را سپرد به فیلم‌سازی جوان‌تر از خود، که با همین فیلم، آینده‌ کارنامه سینمایی‌اش را ساخت؛ بهمن فرمان‌آرا. او هم هرگز نتوانست از زیر سایه سنگین این نخستین اثر مهمش، درآید![پیش از آن فیلمی ساخته بود به نام «خانه قمرخانم».] فرمان‌آرا ساخت «شازده احتجاب» را در ۳۱ سالگی آغاز کرد؛ همان سنی که گلشیری نوشتن این داستان را آغاز کرده بود! فیلم از آثار مهم موج نوی ایران است، اما در قیاس با خودِ اثر، به همان اندازه مشهور نیست.

«فرمان‌آرا» اقتباس نسبتا وفادارانه‌ای از رمان پیچیده، ذهنی و پلی‌فونیک آقای گلشیری کرده است. «شازده احتجاب» رمانی بسیار پیچیده و ذهنی ا‌ست که به شیوه جریان سیال ذهن نوشته شده و تبدیل آن به سینما کار ساده‌ای نبود. چون سینما و ادبیات دو مقوله متفاوت‌اند… رویکرد فرمان‌آرا به عکس کاملا متفاوت است نسبت به رویکرد گلشیری به عکس. استفاده‌ای که گلشیری از عکس در رمان می‌کند، خیلی سینمایی‌تر و قوی‌تر از فرما‌ن‌آراست. گلشیری عکس‌ها را طوری استفاده می‌کند که بین شازده و پیرامونش تعاملی به وجود آید. عکس‌ها جان می‌گیرند و زنده می‌شوند. فرمان‌آرا این‌گونه عمل نکرده، شاید تکنیک آن زمان اجازه نداده عکس‌ها را جان ببخشد. به‌ جایش روی عکس‌ها زوم کرده که بسیار از نظر من آزاردهنده است، یا دیزالوهایی که روی عکس‌ها کرده، شکل مستندی به کار داده که فکر کنم با نگاه گلشیری متفاوت است.»[پرویز جاهد]

گلشیری در داستان، مکان قجری‌اش، معماری قجری‌اش، اتمسفر قجری‌اش، یک‌جورهایی انگار قجری نیست! نه به این دلیل که ما همه این قضایای قجری را بعدها در فیلم‌های علی حاتمی با «بازتعریف» خاص او می‌شناسیم، نه! به این خاطر که انگار ما داریم همه این‌ها را به شکل صفوی‌اش می‌بینیم، اما با اسم قجری! حتی نثر و زبان گلشیری هم در این داستان، شباهتی به «نثر بازسازی‌شده قجری علی حاتمی» ندارد. [که گرچه بازسازی‌شده است، اما اسکلت و بنیان و حال‌وهوایش، همان نثر قجری‌ای ا‌ست که از آثار ادبی و دیوانی آن دوران می‌شناسیم.] داستان گلشیری آن‌قدر عینی و تصویری ا‌ست که موقع خواندن، همه چیز را «می‌بینید»! مکان‌ها، لباس‌ها، معماری و… وقتی فیلم فرمان‌آرا را می‌بینید، شوکه می‌شوید! نه! این، آن نیست! چراکه فرمان‌آرا به رغم آن‌که «فضا و حال‌وهوای قجری‌اش» با آثار علی حاتمی متفاوت است[شدیدا هم متفاوت است]، اما ما باور می‌کنیم که متعلق به همان دوران قاجار است[مهم این است که باور می‌کنیم] و این، تصورات ما از داستان را به هم می‌ریزد، حتی اگر تفاوت «زبان»، «شیوه روایت» یا «تجمیع یا تجزیه وقایع» چنین نکند، که می‌کند!

«هم فیلم «شازده احتجاب» و هم کتاب «شازده احتجاب» انقلابی بودند در فرم. برای سال ۱۳۵۲ فیلم «شازده احتجاب» فیلمی بسیار موفق از لحاظ تاریخ تصویری ماست. آن نگاه نوستالژیک علی حاتمی که در واقع بازسازی تاریخ بود، اصلا در این فیلم نیست. این‌جا تخریب تاریخ است.»[حمید دباشی]

فرمان‌آرا یکی از موفق‌ترین آثار موج نوی سینمای ایران را خلق کرده و هم‌چنین این فیلم، الگوی خوبی بوده و هست برای فیلم کردن آثار داستانی مدرن در سینمای ایران و خودِ گلشیری هم بالای سرِ فیلمنامه بوده و جمعش کرده.[گرچه به گمان من، سینمایی کردن فیلمنامه، کار فرمان‌آرا بوده.] با این همه، فیلم از داستان شکست خورده! چرا؟ چون خواسته «دوباره‌سازی داستان» باشد، نه «برگردان زیباشناختی داستان به زبان سینما»[و این البته متفاوت است با این‌که بگوییم فیلم فرمان‌آرا، سینما هست یا نیست؟ مسلما سینماست، اما کارگردان، بنا را بر «بزرگداشت اثر» گذاشته، نه استفاده از داستان، برای رسیدن به «اثری مستقل»]؛ آیا از این شکست گریزی نبوده؟ پاسخ تقریبا «نه» است! اصلا سینما نباید سراغ آثار داستانی بزرگ برود. آثار داستانی متوسط اغلب نتایج درخشان می‌دهند، اما آثار بزرگ ادبی هم مخاطب فیلم را به هم ‌می‌ریزند هم سینماگر را.


منبع: ماهنامه هنروتجربه

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 114314 و در روز پنجشنبه ۷ شهریور ۱۳۹۸ ساعت 12:09:14
2024 copyright.