۱۴تیرماه مصادف با سالروز درگذشت عباس کیارستمی است. کسی که بسیاری سینمای او را ناشی از تلفیق با ادبیات میدانند. عباس بهارلو منتقدی است که کتابهای زیادی درحوزه سینما دارد و به خصوص درباره سینمای کیارستمی کتابهایی منتشر کرده است. به همین مناسبت خبرگزاری کتاب گفت وگویی با او انجام داده که در ادامه میخوانید.
بسیاری معتقدند خاستگاه عباس کیارستمی از کانون پرورش فکری کودکان بوده، شما چهقدر به این موضوع باور دارید؟ کیارستمی و سینمای او چه میزان میتواند از کتابهای آن دوره و جو کانون تأثیر پذیرفته باشد؟
در این موضوع تردیدی نیست که کیارستمی پروردۀ «کانون» و فضای فیلمسازی آن سالها است. چنانکه میدانیم و من هم در کتابم دربارۀ کیارستمی (که توسط «نشر قطره» منتشر شده) گفتهام فیروز شیروانلو، که مسئولیت داشت «امور سینمایی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» را فعال کند، یکی از نخستین مخاطبان فیلمهای تبلیغاتی کیارستمی بود، و در اواخر دهۀ ۱۳۴۰ از کیارستمی برای همکاری دعوت کرد. کیارستمی در مدت هشت نه ماه تنها کارمند قسمت سینمایی «کانون» بود و بهتدریج افراد دیگری به جمع دو نفری او و شیروانلو پیوستند؛ مثل آراپیک باغداساریان، فرشید مثقالی، بهرام بیضایی و محمدرضا اصلانی. نخستین فیلم «کانون» را کیارستمی در سال ۱۳۴۹ ساخت، که موضوعش بیارتباط به اساسنامه و برنامهریزیهای «کانون» نبود. فیلمهای دیگری هم که کیارستمی در «کانون» ساخت در همان حال و هوای فیلم اولش بودند. مضمون اغلب این فیلمها با کتابهایی که «کانون» برای کودکان و نوجوانان منتشر میکرد بیارتباط نبود.
نقش قصه و داستان در سینمای کیارستمی چیست؟ آیا میتوان گفت سینمای او قصهگو نیست؟
کیارستمی در اغلب فیلمهایش ـ به شیوه خود ـ اعتنایش را به سینمای قصهپرداز نشان داده است، چه در فیلمهای اولیهاش مثل «نان و کوچه»، «مسافر»، «تجربه» و مهمتر از همۀ اینها «گزارش»، و چه در فیلمهای بعدیاش «خانۀ دوست کجاست؟»، «زندگی و دیگر هیچ»، «طعم گیلاس»، «کپی برابر اصل» و «مثل یک عاشق». البته او در فیلمهایی که در اواخر عمرش ساخت (مثل « ABCآفریقا»، «جادهها»، «پنج» و «۲۴ فریم») اعتنای کمتری به قصهگویی نشان داده است. راست این است که در چهارپنج سالِ آغاز قرن بیستویکم رواج فنآوری دیجیتال فرصتی برای کیارستمی فراهم کرد که پارهای از ایدههایش را بدون حضور عوامل فنی گسترده ثبت و ضبط کند. تعدد فیلمهایی که در این سالها ساخته گویای آن هستند که او بیش از سایر فیلمسازان همسن و سال خود از گسترش و رواج این فنآوری مشعوف بود. درواقع تجربههای بعد از «ABC آفریقا» و بهویژه «ده» کیارستمی را به این نتیجه رساند که دنیا برای او از زاویۀ دوربین دیجیتال دیدنیتر و جذابتر شده است؛ زیرا با این دوربین ذهناش سیالتر از گذشته عمل میکرد. آشکار است که کیارستمی در فیلم های «پنج» و «۲۴ فریم» میلی به قصهگویی و کارگردانی ندارد و دستبالا قاببندیهای او در هر فصل چیزی شبیه به انتخاب زاویه برای گرفتن یک عکس است. بهعبارت دیگر، به جای آن که قاب ثابتِ عکس او را به تصویر متحرک بیشتر علاقهمند کند، تصویر متحرک است که او را به انتخاب قاب ثابت ترغیب میکرد. طبعاً کیارستمی انتظار نداشت که مجموعۀ عکسهای ثابت او در هر فصل از «پنج» یا «۲۴ فریم» معناهای بیشوکم یکسانی داشته باشند؛ اما انتظار داشت که مخاطبان با دیدن سوژههای متحرک در قابهای ثابت او در واقعیتی که مورد نظر او است سیر کنند.
کیارستمی پس از انتشار گزیده شعرهای سعدی با انتقادات زیادی مواجه شد نظر شما راجع به این موضوع چیست؟
کیارستمی هنرمندانی پُرشور، سرزنده و تجربهگرا بود، اهل ذوقورزی و آزمایشگری بود و انتشار گزیدۀ اشعار شاعران ایرانی را هم بایستی در امتداد همین ذوقورزیها ارزیابی کرد. مهمتر از همۀ اینها او هنرمندی پُرمدعا نبود. انتشار گزیدۀ شاعران نامآور ایرانی را از سوی او بایستی خوانش یا انتخاب کیارستمی از شعرهای شاعران قدیم دانست. قدر مسلم این است که او سعدیشناس یا حافظشناس نبود، و ادعایی هم در این خصوص نداشت، و مسلماٌ کتابهای گزیدۀ اشعارش در ردیف آثار تحقیقی (مثلاً آنطور که دیوان سعدی به تصحیح غلامحسین یوسفی یا محمدعلی فروغی اهمیت دارد) قرار نمیگیرند.
به نظر شما شاعرانگی و ادبیات چه تاثیری بر سینمای کیارستمی گذاشته است؟
تعلق خاطر کیارستمی در فیلمهای «خانۀ دوست کجاست؟» و «باد ما را خواهد برد» به سپهری و فروغ و خیام آشکار است؛ آنجا که سپهری میگوید: «خانۀ دوست کجاست/ در فلق بود که سوار پرسید»، یا عنوان فیلم «باد ما را خواهد برد» از شعری به همین نام از مجموعه «تولدی دیگر» وام گرفته شده است. لایه ظاهری و بیرونی پارهای از فیلمهای او مثل «زندگی و دیگر هیچ…»، «طعم گیلاس…» و «باد ما را خواهد برد » مسئله مرگ است؛ اما لایه پنهانی و درونی این فیلمها بر شور و حرارت زندگی دلالت دارد. این شور و حرارت زندگی از نوع خیامی است؛ بهویژه در حرفهایی که «دکتر» (در فیلم «باد ما را خواهد برد») خطاب به بهزاد، موقعی که او بر ترک موتورش سوار است، میزند: «روزی که گذشته است از او یاد مکن/ فردا که نیامده است، فریاد مکن/ بر نامده و گذشته بنیاد منه/ حالی خوشباش و عمر بر باد مکن.» و فصل اختتامیه فیلم، صحنهای که بهزاد استخوان شخصِ مُردهای را در آب روان میاندازد، اگر چه بر تداوم حیات و زندگی تأکید دارد، این رباعیخیام را نیز واگویی میکند: «این یک دو سه روز نوبت عمر بگذشت/ چون آب به جویبار و چون باد به دشت.»
آیا کتابشناسی کاملی دربارۀ کیارستمی وجود دارد یا خیر؟
تا آنجا که من دیدهام دستکم دو کتابشناسی مفصل و بیشوکم دقیق از کتابهایی که دربارۀ کیارستمی در ایران و جهان منتشر شده تهیه شده که در ویژهنامههایی که فصلنامۀ «سینما حقیقت» و ماهنامۀ «فیلم» دربارۀ کیارستمی منتشر کردهاند درج شده است.