تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۲/۲۷ - ۱۵:۰۵ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 112596

عبدالله گیویان با بیان اینکه کار کردن با تلویزیون در سال‌های ابتدایی انقلاب مانند در دست گرفتن مار کبری یا عقرب جرار بود، گفت: درگیری بین چپ و راست بر سر مدیریت سازمان صداوسیما یک واقعیت جدی بود اما باید بدانیم رسانه‌ای که هوادار یک جریان سیاسی باشد، ملی نبوده و نباید از بودجه عمومی استفاده کند.

به گزارش سینماسینما، از زمان شکل‌گیری تکنولوژی‌های مدرن ارتباطی، بشر وارد عصری شد که دیگر دوردست‌های تصویر و خیال، بسیار نزدیک‌تر از تصورش، به زندگی شخصی و عمومی وی گام نهادند و سبک زندگی را دستخوش تغییرات خود کرده بود. جادوی تلگراف که پیام‌های مکتوب را با سرعت‌تر از هر پست و چاپاری به مقصد می‌رساند، شگفت‌آفرینی‌های تکنولوژی صوت از طریق رادیو و گرامافون و سرانجام پدیدار شدن تلویزیون و اینترنت، باعث شد که انسان عصر مدرن، به سوژه و البته محور پیام‌های ارتباطاتی بدل شود.

به همین دلیل بازخوانی تاریخ تاثیرگذاری این ابزارهای رسانه‌ای دوران مدرنیته، هرکدام از جهتی، خالی از لطف نیست. تاریخ جعبه جادوی رنگارنگ اما در گستره‌ای جهانی قابل مرور و بازبینی است، با این حال، مرور تجربه شکل‌گیری این پدیده جادویی و دربرگیرنده صدا و تصویر در ایران، حکایت جذاب دیگری است که در روز جهانی ارتباطات، شایستگی بررسی بیشتری دارد. بر همین اساس با عبدالله گیویان (استاد دانشگاه و کارشناس تلویزیون) به گفت و گو پرداختیم که در ادامه آمده است.

تلویزیون دقیقا چه سالی و بر اساس چه نیازی به وجود می‌آید؟

بعد از کودتای ۲۸ مرداد و برگشتن شاه، تاسیس تلویزیون به عنوان دستمزد به ثابت‌پاسال داده می‌شود. در واقع ثابت‌پاسال وقتی شاه ایتالیا بود، چک سفیدی را به او می‌دهد. بعد از کودتای ۲۸ مرداد و برگشتن مجدد شاه به ایران، شاه در پاداش آن چک سفید به ثابت‌پاسال اجازه تاسیس تلویزیون خصوصی را می‌دهد. بنابراین تلویزیون در ایران بر خلاف بقیه کشورهای خاورمیانه به شکل طبیعی خودش یعنی در بخش خصوصی شکل می‌گیرد.

به نوعی تلویزیون برای اولین بار در ایران چندی بعد از کودتای ۲۸ مرداد تاسیس می‌شود. (اولین فرستنده تلویزیونی ایران در ۱۳۳۵ ابتدا در آبادان و سپس در تهران تأسیس می‌شود.) بعد از این اتفاق که فواید داشتن یک تلویزیون فعال برای رژیم شاه مشخص می‌شود، این رژیم تلاش می‌کند تا با تلفیق تلویزیون‌های موجود،‌ رادیو تلویزیون ملی را تاسیس کند.

البته قصه رادیو جدا بوده و از زمان رضا شاه در ایران موجود بوده است ولی این دو بعدها با یکدیگر تلفیق شده و در سال ۴۹ تشکیل سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران را می‌دهد. در واقع این سازمان قرار بوده که منافع و اهداف فرهنگی رژیم شاه را تامین کند و به اصطلاح در خدمت مدرن کردن ایران قرار بگیرد.

تلویزیون خصوصی که ثابت‌پاسال آن را اداره می‌کرد، شامل چه برنامه‌هایی بود که دولت وقت را ترغیب به تاسیس رادیو و تلویزیون ملی در ایران کرد؟

گرچه ساعت پخش این تلویزیون مثل خیلی از کشورهای دیگر جهان محدود بود، اما بخش عمده‌ای از فیلم‌های سینمایی که در واقع با اسپانسرینگ شرکت وستینگ‌هاوس و جنرال الکتریک تهیه شده بود را همراه با دوبله پخش می‌کردند. همچنین برنامه‌های شو و خبر هم داشتند و علاوه بر این‌ها برنامه‌ها و انیمیشن‌هایی برای کودکان ساخته می‌شد. به نوعی باید گفت که برنامه‌سازی به طور کامل اتفاق می‌افتاد.

در دوره تاسیس تلویزیون ملی که سال ۱۳۴۹ است تا سال ۵۷ که انقلاب اسلامی ایران رخ می‌دهد، ما شاهد چه تحولاتی در تلویزیون هستیم؟ چه برنامه‌هایی از آن سال‌ها را به خاطر دارید؟

سریال‌های عامه‌پسند، پوشش‌های خبری و رپورتاژ آگهی‌های مربوط به بخش‌های مختلف دولت، برنامه‌های کودک که به نوعی انیمیشن‌های آمریکایی بود که دوبله و پخش می‌شد از جمله برنامه‌های آن سال‌ها به شمار می‌آید. در کنار این موارد ما در ایران تلویزیون دیگری هم داشتیم، که تلویزیون آمریکایی‌ها بود و برنامه‌هایی به زبان انگلیسی پخش می‌کرد.

شبکه دو که بعدا می‌بینید یک شبکه فعال فرهنگی می‌شود، شبکه‌ای بود که مستقیما آقای رضا قطبی خودش به آن نظر داشت و تعیین‌کننده اهداف فرهنگی بود که نظام پهلوی دنبال می‌کرد. به عنوان مثال یکی از برنامه‌هایی که بعد از ظهرها پخش می‌شد، آموزش رقص باله بوده که بخش نظرسنجی سازمان صداوسیما درباره بینندگان آن آمار کمتر از نیم درصد را گزارش می‌دهد و به نظر می‌آید که اگر پخش آن متوقف شود بهتر است. با این وجود اما مدیریت سازمان اعلام می‌کند که این برنامه باید پخش شود، اگرچه تعداد مخاطبان آن اندک است. بنابراین به نظر می‌رسد که تلویزیون در آن زمان به نوعی رسالت و ماموریت قائل بوده تا صرف راضی کردن مخاطب.

ریاست تلویزیون ملی ایران برعهده رضا قطبی بود و تمام برنامه‌ها به نوعی جهت‌دار بودند. تا جایی که بنده به خاطر دارم ما در آن زمان دو کانال داشتیم که این دو کانال بعد از انقلاب نیز به کار خود ادامه دادند.

درباره تحول تلویزیون از سال ۴۹ تا ۵۷ نیز باید بگویم، آن چیز که بدیهی است، این موضوع بوده که در طول زمان تکنیک‌ها و تکنولوژی‌های مربوط به برنامه‌سازی در ایران به شدت رشد می‌کند. مثلا رفتن تلویزیون به سمت سریال‌های عامه‌پسندی که همپای سینمای عامه‌پسند در ایران تلاش می‌کند تا مردم را پای تلویزیون بنشاند و از این طریق حداقل سرگرمی برای آنها ایجاد کند. این اتفاق خیلی بزرگی بود. یعنی فهمیدن اینکه بخش بنیادین کار تلویزیون فرهنگ‌سازی از طریق سرگرمی است. از نظر من این مهمترین تحول این دوره در کنار رشد تکنیکی و تکنولوژیکی تلویزیون است.

در دوره بین ۵۰ تا ۵۷ تلویزیون واقعا کارکرد ابزار قدرت بودن و دستگاه قدرت بودن را ایفا می‌کند. یکی از اسطوره‌هایی که در زمان شاه مطرح شده بود، ارتجاع سیاه و بعد مارکسیست‌های اسلامی بودند. آنها با تحلیل سازمان مجاهدین خلق این را درست دریافته بودند که این افراد اظهارات و حرفی بین اسلام و مارکسیست را مطرح می‌کردند و آن را به همه انقلابیون تعمیم می‌دادند. بنابراین اسطوره مارکسیست‌های اسلامی ابزاری بود برای اینکه شاه سرکوب‌های خودش را گسترش دهد. یکی از چیزهایی که در این راستا از تلویزیون پخش شد، بخش‌هایی از محاکمه خسرو گل‌سرخی بود که با اذعان به مارکسیست بودن از امام علی(ع) و امام حسین(ع) حرف می‌زد. این به معنای این بود که حال ببینید که ما مارکسیستی هم داریم که اسلامی هم حرف می‌زند. بنابراین تلویزیون کاملا ابزاری بود در مسیر راه‌انداختن آرا و آرمان‌های سیاسی.

از سال ۵۷ تا سال ۶۰ احتمالا تلویزیون با تغییراتی در برنامه‌های مذهبی باید در راستای سیاست‌های قبلی خودش عمل کرده باشد. چه تصویری از آن دوره به خاطر دارید؟

به شکل بدیهی در فاصله بین ۵۷ تا ۶۰ که شما اشاره کردید، که به نوعی سال‌های اول انقلاب به شمار می‌آید، کار کردن با تلویزیون مانند در دست گرفتن یک عقرب جرار یا مار کبری بود. در واقع اتفاق اصلی در صورت و نمایش تلویزیون اتفاق می‌افتد. به همین خاطر خط اصلی درگیری در جنبه‌های صوری، فکری، ظاهری است. بنابراین حجاب، نمایش زنان و نمایش فیلم‌های خارجی از مسائل اصلی تلویزیون در آن زمان می‌شود. همچنین همپای این موضوع، شکل‌گیری گرایش‌های ضد امپریالیستی و ضد آمریکایی و اینکه ما وابسته به جهان غرب و سرمایه‌داری برای تامین سریال‌ها و فیلم‌های مورد نیاز خود نباشیم، مسئله مهم می‌شود.

البته باید گفت که قبل از این، چنین مسائلی نبود و تقریبا یک نگاه ساده‌انگارانه‌ای راجع به ماهیت این تکنولوژی در بین انقلابیون بود. با این تصور که تکنولوژی امری خنثی و خودش واجد ایدئولوژی نیست و به راحتی می‌شود برای مقاصد خوب آن را به کار برد، انقلابیون به سراغ تلویزیون رفتند اما قاعدتا یکی دو مسئله جدی داشتند. یکی مسئله داخلی سازمان بود که به نوعی همه نیروهای آن انقلابی یا هم جهت با جهت‌گیری اسلامی انقلاب نبودند و مسئله دوم اینکه شما این تلویزیون را دارید، اما قرار است در آن چه چیز نمایش دهید. سخنرانی نمایش دادن همان کاری است که در رادیو انجام می‌شد و به نوعی در تلویزیون هم انجام گرفت و هیچ موضوع خاصی در آن نبود، الی اینکه به نظر آمد تقریبا تکنولوژی تلویزیون به عنوان آن عقرب و مار جرار، باید رام شود. به نظر من این سال‌های اولیه بعد از انقلاب تا دهه ۷۰ خیلی طول کشید تا حرف رام شدن یا رام کردن این اژدهای عجیب و غریب که قدرتش خوشایند بود و زهر و آسیبش عجیب ترس‌آور، مطرح شود.

در دوره ۵۷ تا ۶۰ سرپرست‌هایی که برای اداره تلویزیون انتخاب شدند، چطور عمل کردند و چه سیاست‌گذاری‌هایی را به قول شما برای رام کردن این مار کبری انجام دادند؟

مشخصا باید دید که آن سرپرست‌ها به چه دلیل عوض شدند. یکی از دلایل عوض شدن آنها قاعدتا این بود که حداقل از نظر مسئولان عالی رتبه کشور موفق نبودند چراکه اگر موفق بودند به این سرعت عوض نمی‌شدند. علاوه براین یادمان باشد که در همان ابتدا درگیری بین چپ و راست بر سر مدیریت سازمان صداوسیما یک واقعیت جدی بود. اینکه چه کسی مسئول و سرپرست این سازمان باشد که سیاست‌گذاری‌ها را انجام دهد.

اولین سرپرست سازمان صداوسیما آقای قطب‌زاده بود و بعد تا سال ۶۰ آقای موسوی خوئینی‌ها سرپرستی را برعهده می‌گیرد. بعد از آن اولین رئیس سازمان صداوسیما محمد هاشمی می‌شود. البته در یک دوره کوتاهی که شورای سرپرستی صداوسیما با محمد هاشمی درگیر شده و او را از ریاست سازمان عزل می‌کند و حسن روحانی را به سمت ریاست سازمان انتخاب می‌کند که آن زمان خیلی جدی با این موضوع برخورد شده و آقای موسوی نسبت به این موضوع اعتراض جدی می‌کند و می‌گوید که شما در حال تحمیل یک جریان راست به تلویزیون هستید. سپس ماجرا به امام کشیده می‌شود و امام این نظر را تایید کرده و محمد هاشمی به سر کار خود برمی‌گردد.

دوران ریاست محمد هاشمی در سازمان صداوسیما دورانی مهم در تلویزیون به شمار می‌آید. در این دوره که از سال ۶۰ تا سال ۷۳ را شامل می‌شود، ما شاهد مجموعه آثار خاطره‌انگیزی همچون سلطان شبان، هزار دستان و همچنین انیمیشن‌های نوستالژیکی مانند هاج زنبور عسل، آن شرلی و آثاری از این دست هستیم که به نوعی مردم را در شرایطی که کشور با جنگ هم درگیر بوده، پای تلویزیون میخکوب می‌کرده است. سیاست‌گذاری‌های آن دوره تلویزیون به چه صورت بود که در آن دوره سخت موجب همگرایی جامعه شد؟

اتفاقی که در آن دوره افتاد، ادامه رشد تلویزیون به معنای اسلامی بود. به عنوان مثال به خاطر دارم که در مورد سریالی که زمان شاه را نشان می‌داد، خانم‌ها در آن مشکل حجاب داشتند. بر اساس این موضوع غوغایی در جامعه راه افتاد. تعدادی در خطبه‌های نماز جمعه درباره آن صحبت کردند و موضوع به امام کشیده شد. یا مسئله موسیقی که در آن زمان اینکه ما چه موسیقی باید پخش کنیم یا پخش نکنیم و اصلا حکم موسیقی چیست، مهم می‌شود. هنوز عده‌ای تصور این را داشتند که تلویزیون حرام است. این موارد مسائل اصلی در آن روزگار بود و با وجود این، چنین کارهایی که شما به آن اشاره کردید که خاطرات دهه ۶۰ ما را ساخته، این اتفاق‌ها افتاده است. در این دوره درگیری شدیدی برای عزل محمد هاشمی مطرح بود و اگر حمایت امام از آقای هاشمی نبود قطعا ایشان را عوض کرده بودند. این مشکلات در کشور ما بیشتر به مسائل سیاسی مربوط است.

دوران ریاست علی لاریجانی در صداوسیما که بین سال ۷۳ تا ۸۳ است، دوران تازه‌ای در تلویزیون به شمار می‌آید. شبکه‌های بسیاری در تلویزیون تاسیس می‌شود و رادیو به سمت تخصصی‌تر شدن میل می‌کند. این دوره را چطور ارزیابی می‌کنید؟

دوره آقای لاریجانی دوره‌ای‌ست که تلویزیون از یک نهاد با فاصله نسبی از حاکمیت و داشتن گرایش‌هایی از جانب مردم به یک نهادی که کاملا جذب در حاکمیت بوده و به نوعی جز نهادهای مرکزی حاکمیت است، تبدیل می‌شود.

در واقع تلویزیون در دوره‌ای که آقای لاریجانی مدیریت آن را برعهده می‌گیرد، به یکی از نهادهای اصلی حاکمیت جمهوری اسلامی تبدیل می‌شود. به این معنا که نیروها و بودجه‌هایی در اختیار آن قرار می‌گیرد و اختیاراتی به آن داده می‌شود که اصلا متناسب با یک بنگاه سخن‌پراکنی نیست بلکه متناسب با یک سازمان فرهنگی، سیاسی و ایدئولوژیک بوده که قرار است ماموریت و هدف معینی را دنبال کند. گرچه در ظاهر این هدف و ماموریت، تحول مشهودی بین نظام ارتباطی تلویزیون با بقیه سازمان‌ها اتفاق نمی‌افتد اما تمرکز در برنامه‌ریزی و سیاست‌گذاری به شکل خیلی جدی از این دوره شروع می‌شود.

می‌توان گفت که فاصله عمومی از صداوسیما در دوره علی لاریجانی کم‌کم زیاد شده و ویدیوها در خانه‌های مردم جا بازمی‌کنند. به نوعی در این دوره خط سینما از تلویزیون جدا می‌شود و یک جریان سیاسی نوپا مورد حمله قرار می‌گیرد. سیاست‌های تلویزیون در این دوره را تا چه اندازه رسانه‌ای می‌دانید؟

در آن دوره هم کماکان مدیرانی بودند که ممکن است با مدیریت عالی سازمان هم‌جهت نبوده باشند. به نوعی تنوع سلیقه‌ها کماکان وجود داشت اما تدریجا به سمت یک‌کاسه شدن حرکت کرد. به این معنی که مدیریت‌های ناهمگون حذف شدند و برخوردهای حذفی شدت پیدا کرد و دوستان تازه‌واردی به داخل سازمان می‌آمدند که قرار بود نیروهای عادی سازمان را تشکیل دهند.

در این دوره حجم نیروی انسانی سازمان به شدت گسترده شد، به نحوی که ابتدای دوره آقای لاریجانی جمعیت کل سازمان از مستخدم و بازنشسته چیزی حدود ۱۶ هزار نفر بود که در انتهای دوره آقای کردان (که معاون اداری مالی و شخص بسیار با نفوذ سازمان در آن دوره بود) این آمار به بالای ۴۰ هزار نفر رسید. 

بیشتر این افراد نیروهایی بودند که برای شبکه‌های جدید استخدام می‌شدند. ما در این دوره به اندازه‌ای که سازمان به اصل و منطق حاکمیت نزدیک می‌شود، به همان اندازه تمرکز در آن بیشتر شده و سیاست به معنای جهت‌گیری‌های سیاسی و مقابله با برخی جریان‌ها و تقویت برخی از جریان‌های سیاسی در داخل کشور به شدت انجام می‌شود و سازمان ابایی ندارد از اینکه منتسب به برخی از جریان‌های سیاسی شود، بلکه با انتخاب نیروهای مدیریتی از این جریان‌های سیاسی صراحتا اعلام می‌کند که من متعلق یا هوادار کدام جریان سیاسی هستم.

با این توضیحات می‌توان از این دوره به عنوان دوره‌ای نام برد که به نوعی تلویزیون به سمت سیاسی شدن میل می‌کند؟

بله، کاملا.

از سال ۸۳ تا سال ۹۴ که دوران ریاست عزت‌الله ضرغامی در صداوسیما است، به نوعی کم‌کم از تعداد مخاطبان رسانه ملی کم شده و مردم جذب رسانه‌های دیگری همچون شبکه‌های فارسی‌زبان ماهواره‌ می‌شوند. فکر می‌کنید دلیل این اتفاق چیست؟

یکی از واقعیت‌هایی که نباید در هر تحلیلی نادیده گرفت، تغییر بنیادین سپهر رسانه‌ای در جهان و ایران بود. اگر یک زمانی تلویزیون رقیبی به اسم ویدئو داشت، خیلی نگذشت که شما وسایل ارتباط جمعی و رقیبان دیگری پیدا کردید که اینها به شکل بنیان‌سوزی با مواضع انقلابی ما در تعارض بود و جاذبه‌های بسیار زیادی هم داشت. خب در اینصورت شما هرکسی را در تلویزیون بگذارید، گرفتار همچنین رقیب و رقبایی بود. بنابراین این را مستقیما و تنها معطوف به آقای ضرغامی و مدیریت ایشان نباید گذاشت. اگر قرار است این مسائل را به چیزی مربوط دانیم، باید گفت که به کل سیاست‌های فرهنگی ما مربوط می‌شود که در مواجهه با آنچه که سیستم فرهنگی دیگران و اغیار نام‌گذاری کردیم، چه کردیم؟ ما مبانی و مبادی فرهنگی و جلوه‌های فرهنگی خودمان را نادیده گرفتیم و به سراغ اصرار بعضی الگوهای خاص رفتیم و به این ترتیب مخاطب را از دست دادیم.

در دوره آقای ضرغامی معاونت خبر به معاونت سیاسی تبدیل می‌شود و ما برای اولین بار شاهد مناظره تلویزیونی مسئولان می‌شویم که به صورت زنده از تلویزیون پخش می‌شود. همچنین در این دوره مجددا تعداد شبکه‌های تلویزیون افزایش پیدا می‌کند که به نوعی همین موضوع آسیب جدی را دچار این رسانه می‌کند و منجر به این می‌شود که تلویزیون برای جبران هزینه‌های خود به سمت آنتن فروشی و تبلیغ کالاهای خارجی برود که علیه تولید ملی است. این موارد را قبول ندارید؟

این تحولات اتفاق افتاد. ولی به هر حال در دوره آقای لاریجانی ما با مدیرانی طرف بودیم که بیشتر از گروه بعدی با فرهنگ آشنا بودند و شرایط زمانی آنها هم بیشتر تثبیت یک گرایش سیاسی بود. در عین حال می‌خواستند نماد فرهنگی‌تری هم داشته باشد. به عنوان مثال من خاطرم هست آقای لاریجانی که تلویزیون آمدند، مجموعه‌ای از کارهای موسیقی را به صورت نوار با خودشان آورده بودند و قرار بر این بود که از آنها در برنامه‌های مختلف استفاده شود. اما خیلی سریع از این امر جلوگیری شد. در دوره آقای ضرغامی دیگر تلویزیون کاملا در اختیار قرار گرفته بود و مدیران آن تغییر کرده بودند و به نوعی با مشربی که شخص آقای ضرغامی آن را نمایندگی می‌کرد که عملکردش زمانی که معاون سینمایی ارشاد بود را نشان می‌داد، شما تنزلی در آدم‌ها، سلیقه‌ها، جهت‌گیری‌ها را شاهدید. در کنار اینها اتفاقات دیگری هم افتاد اما این اتفاقات دیگر، خیلی به معنای آن نبود که تلویزیون قرار است حقیقت را برملا کند. تلویزیون قالب‌های مختلف را به کار گرفت، تصورش بر این بود که با این قالب‌ها آن جریان سیاسی که می‌خواهد از آن حمایت کند را پیروز می‌کند. بنابراین اگر مناظره‌ای صورت می‌گیرد، این مناظره به معنای این نیست که حال قرار است اتفاق خاصی از جهت تنویر افکار عمومی مردم اتفاق بیفتد.

یعنی این موضوعات فقط در جهت این است که تلویزیون همچون رسانه‌های دیگر جریان سیاسی نزدیک به خودش را به کرسی قدرت بنشاند؟  

مثل همه رسانه‌ها اما نه مثل رسانه‌هایی که ادعای ملی دارند. رسانه‌ای که قرار است هوادار یک جریان سیاسی باشد، نباید از بودجه عمومی استفاده کند و در عین حال رقیب دیگری هم داشته باشد که از جناح‌های سیاسی دیگر حمایت کند. دراین صورت این کار به یک معنا اشکالی ندارد. اما اگر شما از بودجه عمومی استفاده کنید و پسوند ملی برای خودتان دارید، قاعدتا چنین کاری درست نیست.

از سال ۹۴ تا سال ۹۷ ، آقایان سرافراز و علی‌عسگری ریاست سازمان صداوسیما را برعهده می‌گیرند. در این دوره‌ها شاهد استقبال بیشتر مردم از شبکه‌های ماهواره‌ای و کپی تلویزیون در ساخت برنامه‌های خارجی هستیم. همچنین، اتفاقات حاشیه‌ای در تلویزیون ایجاد می‌شود که مردم هم به آن اعتراض می‌کنند، اما انگار در شرایطی هستیم که رسانه ملی آنچنان به بازخورد مخاطبان کاری نداشته و بر اساس سیاست‌های خود عمل می‌کند. این دوره را چطور ارزیابی می‌کنید؟

مواردی که عنوان کردید در ارزیابی من هم قرار دارد و خارج از این موضوع نیست. دوره‌ای است که تصور بر این است که ما با اصرار بر مواضع گذشته خود و تغییر برخی تکنیک‌ها می‌توانیم به مقابله با رسانه‌های رقیب بپردازیم.

منبع: ایلنا

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها