سعید مروتی در ستون سکانسهای ماندگار روزنامه همشهری نوشت :
میان ملودرامهای زنانهای که داریوش مهرجویی در نیمه اول دهه۷۰ کارگردانی کرد و جملگی آثار قابل توجهی هستند، «لیلا» (۱۳۷۵) از «بانو» (۱۳۷۰)، «سارا» (۱۳۷۱) و حتی «پری» (۱۳۷۳) که زمان اکران طرفداران پرشوری داشت، بیشتر مورد توجه قرار گرفته و در گذر زمان همچنان جایگاه خود را به عنوان فیلمی محبوب حفظ کرده است. مهرجویی در بهترین دوران فیلمسازیاش و در اوج خلاقیت و توانایی، از قصه احساساتی مهناز انصاریان، ملودرامی مدرن ساخت؛ ملودرامی که وزن، اعتبار و جایگاهش را از انتخابهای درست و دقیقش در کارگردانی و پرداخت میگیرد؛ از انتخاب متناسب زوج لیلا حاتمی و علی مصفا که برای اولینبار کنار یکدیگر قرار میگیرند تا ذوق و سلیقه بصری فیلمساز در چیدمان نماها و رسیدن به نوعی از بیانگری هنرمندانه در قصهگویی و پردازش کاراکترها که میتواند از دل قصهای سنتی و روابطی خالهزنکی به پیچیدگیهای زندگی مدرن طبقه متوسط برسد. مهرجویی با یک مقدمه کوتاه و بهره گرفتن از تکگویی لیلا، خیلی زود سراغ اصل مطلب میرود. آشنایی لیلا (لیلا حاتمی) و رضا (علی مصفا) را ساده و گذرا برگزار میکند و بلافاصله از زبان لیلا، به ازدواجش با رضا و این نکته که او باردار نمیشود، میرسیم. در همان ابتدای فیلم متوجه بحران میان زوج جوان میشویم و وقتی کمی به عقب برمیگردیم چگونگی ماجرا و تأثیرش بر زندگی لیلا و رضا را مشاهده میکنیم. در حالی که برخی شخصیتهای فرعی خیلی خوب از کار درنیامدهاند و تعدادی هم حضوری محو و بیتأثیر در فیلم دارند، مهرجویی بیش از هرچیز از تواناییاش در خلق درخشان کاراکترهای زن معاصر ایران بهره میگیرد؛ کاری که در دهه ۷۰ آن را بهتر از هر کارگردان دیگری انجام میداد.
لیلا، فیلم ذوق و سلیقه و احساس است؛ مربوط به دورانی که هنوز مهرجویی به میزانسن، شخصیتپردازی و قصهگویی اهمیت میداد. در فیلم لیلا مهرجویی آنقدر فیلمساز درخشانی است که میتواند از دل ایدهای متحجرانه (اینکه لیلا برای همسرش به خواستگاری میرود تا بتواند صاحب فرزند شود) به ملودرامی روشنفکرانه برسد.
سکانس برگزیده: داستان را همه میدانیم. لیلا خودش تمام کارها را انجام داده. با تمام بیمنطقی و عجیب و غریببودن رفتارش، مثل حاضرکردن و رسیدن به سر و وضع شوهرش رضا برای رفتن به خواستگاری و کوتاهآمدن مداوم برابر دخالتهای مادر رضا.
لیلا رضایت میدهد تا شوهرش ازدواج کند و حتی جزئیات عروسی را هم کنترل و مدیریت میکند. همه اینها را هم با غمی فراوان که خواندنش از چهره اندوهگینش کار سختی نیست، انجام میدهد. با نهایت عشق و علاقهای که به رضا دارد و با تمام رنجی که میبرد و همه اینها را لیلا حاتمی با بازی درخشانش به بهترین شکل متجلی کرده است.
همه کارها انجام شده و رسیدهایم به سکانس عروسی؛ به نمایی از ماه که زیر ابر پنهان مانده؛ نمایی درشت از لیلا که خیره به آسمان است. قطع به نمایی از خیابان و ایستادن ماشین عروس و بعد نمایی متوسط از لیلا. مهرجویی با تقطیع هنرمندانه نماها ما را به لحظه اوج نزدیک میکند. لیلا خودش را در تاریکی در اتاق حبس کرده. رضا با عروسش (شقایق فراهانی) وارد خانه میشود. اینسرت مهرجویی از برخورد تزئینات پایین لباس عروس با پلهها و صدای اعصابخردکنی که حاصل این برخورد است، ترجمانی است سینمایی از حال و اعصاب لیلا. همین اینسرت هوشمندانه کفایت میکند که بپذیریم لیلا چرا و چگونه بعد از این همه فداکاری حالا کمآورده و دیگر نمیتواند این وضعیت را تحمل کند. لیلا چادر به سر میکند (گویی به سنت پناه میآورد) و از خانه بیرون میزند. لیلای گریان و آشفته همه مسیر تا خانه مادر را پیاده طی میکند. میدانیم که چیزی در درونش شکسته و دیگر نمیتواند لیلای سابق شود.