سینماسینما، آزاده کفاشی
«قصر شیرین» قصه تلخ یک خانواده است که به هر دلیلی نشده که خانواده باقی بمانند و حالا بهانه ای پیدا کرده اند که در یک سفر جاده ای کنار هم قرار بگیرند و پیوندهایی را جستوجو کنند که لابد زمانی وجود داشته که خانواده ای تشکیل شده. جلال و شیرین و بچه هایشان در این سفر با هماند، حتی اگر شیرین بهظاهر دیگر کنارشان نباشد. آن ها ناخواسته در این سفر پیوندها و علایقی را پیدا می کنند که در دو سه سال گذشته وجود داشته، ولی به دلیل لجبازی، دل خوری یا هر چیز دیگری دیده نشده است. جستوجویی برای یافتن علت تلخی و بداخلاقی جلال و بریدنش از خانواده اش. «قصر شیرین» در این جستوجو تماشاگر را با خود همراه می کند و او را در صندلی عقب کنار بچه ها می نشاند تا با شیرینزبانی های دخترک کامش از بدقلقی های جلال هم تلخ نشود و همانقدر به او اطلاعات می دهد که لازم می داند و نه بیشتر و نه به آن اندازه که حتی همه سوالاتش را جواب دهد. انگار که «قصر شیرین» بیشتر از اینکه اطلاعات دادن برایش مهم باشد، ایجاد سوال برایش اهمیت داشته و شاید از آن هم مهم تر همراه شدن تماشاگر با شخصیت هایش بوده. که البته هر چقدر که در اولی موفق بوده، حداقل در نزدیک شدن به شخصیت جلال موفقیتی به دست نیاورده است. جلال از شیرین به دلیل ماجراهایی که در گذشته پیش آمده، دلگیر است و به همین دلیل خانواده اش را ترک کرده. زمین خورده و شیرین را به خاطر آن مقصر می داند. ولی فاصله گرفتنش از بچه ها و نخواستن آن ها اولین سوالی است که مطرح می شود و تا پایان فیلم هم به قوت خود باقی می ماند.
«قصر شیرین» به داستان کوتاهی می ماند که قصه ساده ای دارد و تمام تلاشش را می کند که در چهارچوب همین قصه باقی بماند. اطلاعات اضافی نمی دهد و داستانک و خردهروایت نمی سازد تا فیلم را شلوغ کند. سعی می کند هر چه پیش می آید، روال طبیعی و منطقی خودش را داشته باشد. حتی تحولی هم که در جلال رخ می دهد، در حد و اندازه های خود داستان است. جلال در سفر با بچه هایش و با حسی که در خود نسبت به شیرین و بچه ها پیدا می کند، فقط کمی نرم خوتر می شود. حتی فیلم نمی خواهد تصمیمی درباره ماندن جلال با بچه هایش یا زندگی جدید او یا چیز دیگری بگیرد. پایان «قصر شیرین» هم مثل خود قصه ساده است. ساده و بیادعا.
منبع: ماهنامه هنروتجربه