علیرضا لبش در طنز بی قانون نوشت:به گزارش سینماسینما، خانم بازیگری فرمودهاند با رفتن زنان به ورزشگاه مخالفند چون از نشستن در کنار مردان در ورزشگاه منقلب میشوند و احساس ناامنی میکنند. همین خانم البته عکسهایی از حضور در ورزشگاههای خارجی دارند که معلوم است واقعا منقلب شدهاند. این انقلاب درونی از تمام وجنات و سکناتشان پیداست. اما احساس ناامنی اصلا در چهرهشان دیده نمیشود. البته نشستن در کنار مردان هموطن ایشان را دچار ناامنی میکند نه مردان غیرهموطن.
من هم واقعا از حضور در جاهایی احساس ناامنی میکنم و منقلب میشوم. خواستم چند نمونه از این جاها را ذکر کنم و بگویم چرا به آن مکانها نمیروم.
من از رفتن به سینما و دیدن فیلمهایی که بازیگران مکش مرگ ما در آنها به نقش آفرینی اشتغال دارند، احساس ناامنی میکنم و منقلب میشوم. یک بار آنقدر منقلب شدم که یکی گفت: داداش جنسش خوب نبوده، عوضش کن اینقدر منقلب نشی.
من از رفتن به کتابفروشیهایی که کتابهای بازیگران سینما را در ویترینشان میگذارند منقلب میشوم. یک بار آنقدر در کتابفروشی احساس ناامنی کردم که پشت یک قفسه کتاب پنهان شدم. کتابفروش موقع تعطیل کردن مغازه مرا پیدا کرد و گفت: اینجا چه کار میکنی؟
گفتم: احساس ناامنی میکنم.
گفت: پس من چی بگم که اینجا کار میکنم؟!
من از بودن در مکانهایی که در آنجا موسیقیهایی شبیه «شوخیه مگه بذاری بری، نمونی» پخش میکنند، منقلب میشوم. یک بار آنقدر منقلب شدم که یکی گفت: داداش توهم ممد خردادیان زدی. بیا پایین با هم بریم.
من از بودن در فضای اینستاگرام و تلگرام احساس ناامنی شدید میکنم. از دیدن لایکها و کامنتهایی که زیر بعضی مطالب و عکسهای سلبریتیها گذاشته میشود، منقلب میشوم و میخواهم سرم را به دیوار فضای مجازی بکوبم. یکی در اینستاگرام نوشته بود: من نمیدانم مشکل شما منورالفکرها با حضور شاد مردم در فضای مجازی چیست؟ ولی میدانم که به فالوئرهای ما حسادت میکنید.
من از رفتن به گالریهایی که به جای آثار هنری، هنرمند خودش را به نمایش گذاشته، منقلب میشوم. همه افرادی هم که در گالری حضور دارند، منقلب میشوند و میپرسند: اثر چند؟ هنرمند میگوید: کار هنری را نمیتوان قیمت گذاشت. حاضران در گالری میگویند: کار هنری را ول کن. لباسهایت را از کجا خریدهای و چند؟
من از حضور در شب شعرها و جلسات داستانخوانی هم منقلب میشوم و از اینکه این همه شاعر و نویسنده در مملکت وجود دارند، احساس ناامنی میکنم.
بعضی شبها خواب میبینم که دور و برم پر از هنرمند، بازیگر، شاعر و فوتبالیست است و همه میخواهند مرا منقلب کنند و از ترس با گلوی خشکیده از خواب میپرم.
ما همه آدمهای منقلب با احساس ناامنی بالا شدهایم. فقط بعضیها به زبان میآورند و بعضیها پنهانش میکنند.
منبع: علیرضا لبش، طنز بی قانون