وقتی پایت را به قلب بازار تهران در میدان ارگ میگذاری، انگار تاریخ با تو حرف میزند. از شمسالعماره در کاخ جهانی گلستان گرفته تا سردر تاریخی ژاندارمری. از شلوغی بازار قدیم تهران در سبزه میدان تا سکوتی که ساختمان قدیمی و صمیمی رادیو تهران را فرا گرفته است. ساختمانی که در ۵۰ سال گذشته میزبان گویندگان و بازیگران ایران زمین بوده، اکنون به حیاتش ادامه میدهد. هر چند سال ۹۴ ساختمان رادیو تهران از میدان ارگ به ساختمان شهدای رادیو جامجم منتقل شد اما هنوز حیات دارد.
به گزارش سینماسینما، این طور که منابع تاریخی نوشتهاند، استودیو کوچک رادیو تهران در سال ۱۳۲۷ احداث شده است. از سال ۱۳۱۹ تا ۱۳۲۷، برنامههای رادیو در استودیوی اولیه در عمارت کلاه فرنگی (قصر قاجار) اجرا و پخش میشد. فاصله ۹ کیلومتری فرستنده از شهر و وجود تنها یک خودرو برای رفت و آمد اعضای ارکستر و گویندگان، باعث شده در ضلع غربی میدان توپخانه در جوار اداره راهنمایی و رانندگی، محلی در نظر گرفته شود. آن زمان در میدان ارگ، استودیوی کوچکی ساخته شده که اخبار ساعت ۱۸ پخش میشد؛ البته افتتاح رسمی این محل ۳ سال بعد یعنی در ۲۰سالگی رادیو در سال ۱۳۳۹ انجام شده است.
یک روز تابستانی به رادیو ارگ رفتیم. یکی از قدیمیترین شبکههای رادیویی با ۷۵ سال سابقه تا با حمید منوچهریدیدار کنیم. این گوینده رادیو از سال ۴۰ در رادیو ارگ حضور دارد و به گفتهی خودش رادیو خانهی اولش است. بسیاری از بچههای دههی۶۰ وی را با صدا پیشگی در کارتون گاراگاه گجت به یاد دارند.
منوچهری خود را متعلق به رادیو و میدان ارگ تهران میداند. عشق به کار هم از دیگر مولفههای مهم شخصیتی حمید منوچهری است که دربارهاش میگوید: اگر عشق نبود، هرگز در این کار نمیماندم. این عشق همیشه دوطرفه بوده که یکطرفش مربوط به مردم عزیز کشورم است. وقتی شما این عشق دوطرفه را حس کنید، دیگر نمیتوانید بیتفاوت باشید.
آنچه در این گزارش میخوانید، گفتوگوی با این گوینده قدینی و پیشکسوت است.
ارگ همهی عشق من است/ اینجا عوض نشده است
حمید منوچهری یکی از گویندگان باسابقه رادیو و دوبلاژ است که در حوزه تئاتر، سینما و تلویزیون نیز آثاری را در کارنامه دارد اما بیشتر به عنوان گوینده شناخته میشود. او درباره ارگ میگوید: همه عشق من این جاست و اینجا بود. از زمانی که ما در اینجا بودیم و تا الان، اینجا خانه اولم است. یک زمانی سال ۷۱ محسن خان مهاجرانی که معاونت صداوسیما را داشتند، گفتند یک سری به تلویزیون برویم، یک روزی از من سوال کردند و من گفتم من از سال ۵۲ از دوبله اینجا بودم، در این هوا بودم، در تلویزیون غریبم. اما اینجا که میآیم انگار خانهام است و با تلویزیون فرق میکند. رادیو مقولهای دیگری است. اینجا عوض نشده است، البته میخواستند عوض کنند اما نتوانستند. یکی از عزیزان میخواست اینجا را بفروشد اما اینجا را حداقل به عنوان موزه باید استفاده کرد. عزیزی که زمانی معاون مالی ما بود، او اینجا را معامله و حتی قولنامه کرده بود و ما بعدها فهمیدیم و تعدادی دوستان را گسیل کردیم که این اتفاق نیفتد. اینجا برای من نزدیک ۴۰ سال خاطره بوده است. اینجا اتاق نشیمن هنرمندان در این سالها بوده، اینجا نشیمن مسعود تاج بخش بوده است. همه آن گذشتهها را وقتی وارد میشوم و میبینم، خاطرهها برایم زنده میشود. تلویزیون این شکلی نیست. به تلویزیون علاقه داشتم. اما اینجا چیز دیگری است.
مهران مدیری، فرهاد اصلانی، علی عمرانی و… هنرمندانی که اول به رادیو آمدند
او از همان بخش ابتدایی گفتوگوی خود از هنرمندان مطرحی یاد میکند که پیش از این در رادیو با آنها کار کرده است، و میگوید: بسیاری از جوانان نازنین در رادیو آمدند که حالا کار تصویر میکنند، از جمله مهران مدیری، فرهاد اصلانی، علی عمرانی و…
او میگوید: علی عمرانی عزیزم، مهران مدیری بسیار عزیزم، علی تاج میر، امیر جوشقانی و حتی هر دو پسرم که جفتشان هم از خوبان رادیو و هم دوبلاژ هستند. درباره دو پسرهایم مخالف بودم که به این حرفه وارد شوند، چون همیشه به آنها میگفتم که این کار، کار بسیار بیرحمی است. از نظر خانه و خانواده. به این دلیل بیرحم است که اگر شما موفق شوید، گرفتاری خواهید داشت. به هر حال کار ما کاری است جمعی که متأسفانه برای کار جمعی هنوز ساخته نشدهایم. به جوانان هم گفتهام صحبت سر این است که اگر احیانا از من خود دربیایید و ما شوید توپ شما را داغون نمیکند. اما وقتی که من هستید تک تک شما را نابود میکنند. ولی متأسفانه همه ما من هستیم و سپس یکسری گرفتاریها برای هم ایجاد میکنیم. مثلا چه سنخیتی صدای بنده و کار بنده که ۶۰ سال در این عرصه فعالیت کردهام با تو که دو روز است سرکار آمدهای و موفق شدهای چیست؟ این است که مهران مدیری عزیز وقتی از رادیو رفت بسیار موفق شد. چون رادیو احیانا حتی برای او سکوی پرتاب هم نبوده بلکه خودش با آن فکرهایی که در مورد تئاتر تلویزیون داشت، از رادیو رفت چون اصلا یک ایده نویی را به تلویزیون آورد. این عزیزان سالها پیش کارشان را از رادیو شروع کردند اما الان هر کدام وزنههایی برای خود هستند.
منوچهری خودت شو!
وقتی از این پیشکسوت رادیو می پرسیم چه گونه به میدان ارگ آمدید و ماندگار شدید؟ میگوید: در واقع پیشنهاد کار از سوی استادم زندهیاد هوشنگ کاظمی برادر بزرگ سرکار خانم ژاله کاظمی بزرگترین گوینده این مملکت، دعوت شدم و تنها ۱۷ سال داشتم و رادیو ارتش رفتم. ایشان از من استفاده کردند و بعد هم در حوزه دوبله استفاده کردند و همزمان با رادیو ارتش یک برنامه یک ساعته در دل شبکه ایران داشتم. من با آن کار نمایش رادیو ارتش و هرازگاهی دوبله در خدمت هوشنگ کاظمی عزیز که خدایش رحمت کند بودم. بعد از آن علاقهمند به تئاتر هم شدم و عزیزان الفبای کار تئاتر را هم یاد دادند. آن موقع تئاتر، تئاترهای لالهزار بود. اما برای آمدن به رادیو و رادیو ایران مقوله زیادی داشتم. ۲۱ ساله بودم که به پیشنهاد استاد زندهیاد نصرتالله خان محتشم در آن زمان ایشان رئیس نمایشهای رادیو و رئیس نمایشهای وزارت کشور بودند، به رادیو آمدم. او باسوادترین بازیگر آن زمان بود؛ در آن زمان دو تا لیسانس داشتد و بارها هم از او برای فرمانداری و استانداری دعوت شده بود اما قبول نمیکرد و میگفت کار من چیز دیگری است.
دیالوگهای نصرالله خان محتشم
منوچهری ادامه میدهد: زنده یاد نصرتالله خان محشم در سال ۱۳۴۰ فیلمی از جان وین به نام فاتح در ایران پخش میشد و استاد به جای جان وین در فیلم صحبت میکرد. جان وین هم نقش چنگیزخان مغول را بازی میکرد و یک صحنه بسیار زیبایی داشت. این اثر یک سکانسی داشت که برادرش علیه چنگیز کارهایی کرد، اما چنگیز او را گرفته بود و اسیرش کرده بود. در آن سکانس جناب نصرتالله خان محتشم جملهای داشتند که من آن جمله را دوست داشتم و خیلی تمرین میکردم. در استودیو باز بود و من هم مثل او دیالوگهایش را تکرار میکردم. او به سمت من آمد و گفت؛ منوچهری اگر احیانا ۴۰ سال دیگر مثل محتشم حصبت کنی میگویند مثل این مرتیکه صحبت میکرد! منوچهری خودت شو! من هم گفتم چشم. ایشان تأکید داشتند که تقلید نکنیم چیزی که سالهاست من هم به دیگران میگویم.
وقتی که منوچهری نصرتالله محتشم را روسفید کرد
این پیشکسوت رادیو سپس دربارهی نحوهی دعوتش به رادیو توضرح میدهد: نصرتالله خان محتشم سه روز بعد، من را به رادیو دعوت کرد که بیایم و برای اجرای نمایش امتحان بدهم. من چهار سال بود این کار را میکردم اما برای امتحان پشت استودیو که ایستاده بودم، بدنم میلرزید و سراپا خیس عرق بودم که استاد محتشم وقتی قیافه ملتهب من را دید گفت، چیه منوچهری؟ تو هم رادیو کار کردی، هم دوبله و هم تئاتر و گفت که تو صددرصد موفقی برو. من داخل رفتم دو تا متن به من دادند و خواندم. خودم نمیدانم که چه کردم اما وقتی بیرون آمدم استاد زنده یاد محتشم گفت متشکرم و رو سفیدم کردی! این جمله را گفتند و بعد از دو ماه یا سه ماه، ۶ قسمت داستان شب را برای من آوردند که بخوانم و من در این شش قسمت فقط یک جمله داشتم که این جمله را برای اینکه پیدا کنم چهار بار شش قسمت را خواندم. آن جمله این بود: خاقان بن خاقان بن خاقان وارد میشوند… بعد از چهار سال این کاره بودن! ولی حالا متأسفانه کمتر از این صحبتها است. ولی خب به هر حال اگر آن تلمذی که در خدمت این بزرگواران از جمله جناب محتشم، جناب سارنگ، اکبر مشگین، حمیدخان قنبری، اکبر مشگین و همه این بزرگان داشتیم، چیزهایی از این عزیزان یاد گرفتیم که ۶۰ سال ما را در رادیو و این کار ماندگار کرد و الان این سعادت را داریم در خدمت شما باشیم.
منوچهری سپس با اشاره به بزرگانی که در رادیو بودند، میگوید: همه این اسامی که یاد کردم بزرگان رادیو بودند. از هر نظر بزرگتر بودند اما سعی کردیم کم کم از آنها چیزهایی را یاد بگیریم و الگوی ما شدند و الان هم پیاده میکنیم که قبول و درست بوده است.
رادیو قبلا رادیو بود
او میگوید: رادیو قبلا رادیو بود، الان هم رادیوست اما به هر حال دنیا خیلی کوچک شده، دنیای مجازی خیلی کارها انجام میشود. یعنی الان میتوان نمایش گرفت و در فضای مجازی گذاشت. اگر احیانا کسی علاقهمند به رادیو باشد، خیلی راهها برای فراگیری دارد. غیر از دانشگاههای مختلف. چون به هر حال این مراکز آکادمیک زیباست اما هنرپیشه تحویل نمیدهد. چرا که هنرپیشه باید خاک صحنه را بخورد. احیانا در استودیو پیش هنرمندان بزرگ باشد و یک چیزهایی را یاد بگیرد. آن چیزهایی را که در مراکز آکادمیک به این عزیزان گفته میشود، فقط از روی کاغذ است و با واقعیت خیلی فرق دارد. ولی به هر حال میآیند و از میان هزاران نفری که میآیند چند نفرشان با استعدادند.
منوچهری ادامه میدهد: مهران مدیری، علی عمرانی و فرهاد اصلانی از جمله هنرمندانی بودند که با استعداد بودند. مهران مدیری سالها طول کشید تا مهران مدیری شد. به هر حال این عزیزان شانسی به اینجا نرسیدهاند. کارشان را بلد بودهاند و نشان دادهاند. مهران مدیری وقتی مهران مدیری شد، یک بار همدیگر را در پارکینگ جام جم دیدیم. من خودم را به او نشان ندادم. آمدم دیدم که جلوی در پارکینگ جام جم ایستاده و منتظر من است. فکرش را نمیکردم چون به جایی رسیده است که خیلی چیزها را میتوانست احیانا ندید بگیرد و از کنارش بگذرد.به او گفتم فکر میکردم احیانا برخورد درستی از تو نبینم و جلو نیامدم و الان از تو معذرت میخواهم. این نکنته مهم است که ما در این کار باشیم، اما درست باشیم.
زندگی ما همه خاطره بوده است
منوچهری سپس می گوید: صحبت سر این است که تمامی زندگی ما خاطره است و درباره همین هم جمله بسیار زیبایی را علی عمرانی عزیز به من گفت و آن اینکه عجب به سرعت میگذرد، گفتم هنوز سنت به سن من نرسیده که بدانی زود میگذرد. گفت؛ نه زمان ما زودتر از زمان شما میگذرد، گفتم چرا؟ گفت به خاطر اینکه زندگی گذشته شما همه خاطره بوده است و ما خاطره نداریم، زندگی نداریم که خاطره داشته باشیم. بنابراین زندگی ما همه خاطره بوده است. با بزرگانی چون توران مهرزاد، ثریا، وحید نصیر، ۵۰ سال با هم زندگی کردیم خب زندگی زیبایی داشتیم و خب الان وقتی نیست و چرا ندارند دوستان چون زندگی ندارند. خاطره خوب است که ادامه داشته باشد. این است که به هر حال امیدوارم برای آیندگان چون تمام فکر و ذکر و دعایی که در طول زندگیام میکنم برای جوانان است. متأسفانه جوانان ما کمتر زندگی میکنند.
او با اشاره به تجربه کار با جوانانی که تازه وارد عرصه رادیو شدهاند میگوید: من هیچ فرقی بین این جوانان و بچههای خودم نمیبینم. آنهایی که احیانا کار بلدند و میتوانند ارائه دهند، من با کمال میل در خدمتشان هستم. به شرط اینکه برای همین کار آمده باشند نه کسانی که بگویند من کار پیدا نکردم و به این کار آمدم. وقتی تو کار پیدا نکردی اما به این کار آمدی هرگز این کاره نمیشوی. من به جوانترها میگویم باید مطالعه کنید. میگویند از همین فضای مجازی هم میشود این کار را کرد. در حالی که باید کتاب بخوانی کتاب را ورق بزنی. من هر شب ۴۰، ۵۰ صفحه کتاب نخوانم خوابم نمیبرد.
وضعیت نمایشهای رادیویی
منوچهری درباره وضعیت نمایشهای رادیویی نیز میگوید: همه چیز به مدیریت برمیگردد، آقای مدیر با علم بر اینکه تحصیل کرده این رشته هم هست، فقط مدیر است. در گذشته ما عزیزانی را داشتیم که متن را میخواندند، اول قبول میکردند بعد سردبیر و بزرگی بود که آن را تایید می کرد و پس از طی مراحل، آن متن را میپذیرفتند و بعد زمانی که وقت ضبط میشد بازبینی میشد که آیا به درد پخش میخورد یا نه. ولی الان این طور نیست. یک چیزهایی اگر بد است، بد است، اگر نیست پس چرا نباید بگوییم. امیدوارم آقای شاهآبادی که معاون صدا شدند، کارهایی انجام دهند. چون حیف است، ما هنوز هم که هنوز است خیلی شنونده ثابت داریم.
این پیشکسوت رادیو گفت: منوچهر والیزاده یکی از شنوندگان رادیوست. اگر رادیو کنار گوشش نباشد اصلا خوابش نمیبرد. این دستگاه روشن است تا خوابش ببرد. وقتی هم که بلند میشود، با صدای رادیو بیدار میشود. والیزاده چه زمانی که رادیو به این شکل نیامده بود و چه زمان حالا ، یک سری برنامهها را میشنود، رادیو نمایش را میشنود و ایرادات را هم میگوید. خیلیها را داریم که عشقشان رادیو است. اگر این عشق را از آنها بگیریم حیف است. در دوبله هم همین طور. وقتی ما فیلم نداریم همین است.
وضعیت دوبله
منوچهری دربارهی وضعیت دوبله نیز میگوید: میگویند دوبله در دهه ۴۰ بهترین زمان دوبله بوده است. چرا بهترین بود. به دلیل اینکه بهترین فیلمها آن موقع میآمد و گویندگان نازنین هم دوبله میکردند. الان شما کدام فیلم را میبینید که خوب باشد. من نزدیک به ۶۰ قسمت سوانح هوایی را دوبله کردم، بسیار فیلم خوبی بود. شبکه چهار را که معمولا همه نمیبینند، آن را پخش میکند. متاسفانه بسیاری از فیلمها دزدی است و دوبله میشود.
او دربارهی سختی کار هنری میگوید: کسی که کار هنری میکند از فیلترهای بسیاری رد میشود که هنرمند شود. ناصرخان ملک مطیعی که خدایش رحمت کند، ۳۰ سال نگذاشتند که کار کند، استقبال از او چگونه بود؟ شما این هنرپیشه را برای چه ممنوعالچهره کردید.
کارآگاه گجت بسیار سروصدا کرد
منوچهری از خاطرات کارتون «کارآگاه گجت» نیز برایمان میگوید و یادآور میشود: همه کارها سخت است اما من از نظر خودم معمولا چه در رادیو و چه دوبله. انیمیشن کار نکرده بودم. با زنده یاد اصغر افضلی کار کردم و گجت بسیار سروصدا کرد. اما قبل از آن من میگفتم که بلد نیستم انیمیشن بگویم. هنوز با من برخورد میکنند، از گجت میپرسند.
تجربهی کارگردانی در «صبح جمعه با شما»
منوچهری پیش از این تجربهی کارگردانی در «صبح جمعه با شما» را داشته و بعد از مدتها از ساخت آن صرف نظر کرده است. او در این باره میگوید: من کار طنز نکردم ولی یکی از افتخارات من این است که از سال ۶۰ تا ۶۶ برنامه صبح جمعه با شما را کارگردانی کردم؛ با ۸۶ درصد شنونده. برای من نامه آمده بود هنوز هم آن نامه را دارم که در آن عنوان شده بود، برنامه صبح جمعه صرفا برای کارشکنی دولت و تضعیف دولت پخش میشود. به مجتبی کدخدایی عزیز گفتم که از توی این برنامه بوی خون میآید، نمیخواهم و این شد که بعد از ۶ سال بیرون آمدم. میگفتند انتقاد نباید کرد، در حالی که کار طنز یعنی انتقاد، وقتی در کار طنز انتقاد نباشد به درد نمیخورد. شما این طنز را میگویید، حال یکی دوست دارد بخندد و یکی دوست دارد گریه کند. ولی به هر جهت درد جامعه را باید گفت، کمبود جامعه را باید گفت. من وقتی قبول کردم این کار را کنم دعوا داشتم اما به هر حال کارگردانی کردم. چون معمولا کارهایی که خودم انجام میدهم امکان ندارد در آن صحبت کنم. صحبت سر این است که من به هر حال پولش را میگیرم چرا وقتی یک عزیز گوینده دیگر بیاید و گویندگی کند و پولش را بگیرد. الان تمامی کسانی که کار دوبله میکنند رل اول را خودشان میگویند. یعنی هم پول مدیر دوبلاژی میگیرند و هم گویندگی رل. چرا گوینده دعوت نمیکنید؟
باید نفسهای جدید به رادیو بیاورند
او ادامه میدهد: بعد از «صبح جمعه با شما»، «عصر جمعه» را کار کردم همان انتقادات را در عصر جمعه داشتم. صبح جمعه را آقای محسن فرید کار کرد. ایشان مبتکر داستان شب بود و «یک شب از هزار و یک شب» را در رادیو نیروهوایی ایشان درست میکرد و کارگردانی میکرد. من هم در خدمتش بودم و در صبح جمعه با شما من دعوت کردم. بعد از آن که خارج رفت فرهنگ مهرپرور کار را به دست گرفت و بعد آقای منوچهر نوذری و سعید توکل و احمد شیشهگران عزیز آمدند. من خیلی وقت است این برنامه را گوش نکرده بودم، یک نفر به من نگفت من شنیدم و بشنو، گوش نکردم. حتی شنونده داشت ولی به هر جهت آن صبح جمعهای که در اینجا و در اوج جنگ میگرفتم وقتی آن میزان شنونده را داشت، فرق میکند. منتهی به هر حال باید نفسهای جدید به رادیو بیاورند. اگر احیانا این برنامه ادامه دارد باید دید بازدهی آن چیست؟ چه میدهند؟ چیزی که به مردم میدهند چیست. همه تکرار است، تکرار صحیح هم نیست. من حقیر اگر این کار را کردم حداقل چهار بار پیش جناب حمید قنبری رفتم. گفتم استاد این کار برای شماست به اشتباه به نام من خورده که الان کارگردانی میکنم. به من گفت پهلوون برنامههایت را شنیدم. خوب هم هست، فکر میکنی خوب نیست. بزرگانی مثل حسین امیرفضلی، عزتالله خان مقبلی، بهمنیار، زندهیاد مهین دیهیم، همه و همه باعث افتخارم بود که با آنها کار کردم. سعی میکردیم مخاطب را کمی راضی کنیم. باید بازیگران جدید بیاورند. فقط آرزوی موفقیت همه را دارم. آرزوی من ماندگاری رادیوست. رادیو درست بماند و شنونده خودش را داشته باشد.نزدیک به ۷۸ سال از عمر رادیو میگذرد. با وجود این همه فضای مجازی رادیو جای خودش را دارد.
صلابت صدای غزتالله خان مقبلی
منوچهری صلابت صدای عزتالله خان مقبلی را دوست دارد و میگوید: من منهای اساتیدم زیباترین صدایی که دوست داشتم عزتالله خان مقبلی بود با همه توانمندیهایش.خدایش رحمت کند. امیدواریم بتوانیم راهش را ادامه بدهیم، چون الان ۹۰ درصد عزیزان تقلید میکنند و این مفت نمیارزد.
کلام آخر و آرزو برای ماندگاری رادیو مخاطبانش
حمید منوچهری در پایان میگوید: آرزو میکنم رادیو باب دل مردم باشد. مردم با رادیو قهر نکنند. مجموعههای رادیویی کار خوب کنند. ما در این میدان ارگ کارهای بسیاری کردیم و همین الان هم بهترین درامهای دنیا را میتوانیم در همین رادیو ضبط کنیم. نویسندگان خوب هم کم نداریم. چیزی را نمیتوانم بگویم همه کارهای رادیویی را خوب میبینم. مگر اینکه خلافش ثابت شود. خیلی از آدمهای بزرگ هستند که میشود روی آنها کار کرد اما دیگر از ما گذشته و صحبت سر جوانهاست که باید بیایند. امیدوارم رادیو عاشقانه سرپا باشد و شنوندگاناش را داشته باشد و جوانهایی بیایند که عاشق کار رادیو باشند.
منبع: ایسنا