«مسخره‌باز»؛ نه مسخره‌بازی!/ نگاهی به فیلم «مسخره‌باز»

سینماسینما، سحر عصرآزاد

«مسخره‌باز» را باید یک پیشنهاد جدید به سینمای تک ژانری ایران و البته مخاطب عادت داده‌شده به سینمای رئال دانست که به شیوه‌ای ظریف و هوشمندانه از مسیر ارزش‌گذاری به اصالت سینما، قصد این تغییر ذائقه را دارد.

همایون غنی‌زاده به عنوان کارگردانی خوش‌قریحه و شناخته‌شده در عرصه تئاتر که حضوری قابل قبول از خود در فیلم «اژدها وارد می‌شود» مانی حقیقی ثبت کرد، اولین گام خود را در عرصه فیلم‌سازی با وام‌داری به پیشینه و تجربیات گذشته‌اش یعنی تئاتر برداشته است.

او این ویژگی مهم را دارد که واجد درکی درست از مدیومی است که قصد ورود به آن را دارد و موفق شده اثری خلق کند که در عین وام‌داری به تئاتر، به جهت محدودیت در لوکیشن واحد با کاراکترهای محدود و دیالوگ‌های کدگذاری شده و موجز، از قدرت و زبان تصویر با تکیه بر تخیل‌پردازی از جنس ذات سینما، که ویژگی منحصربه‌فرد هنر هفتم است، به شکلی هنرمندانه بهره ببرد.

فیلم با مدد گرفتن از جریان سیال ذهن قهرمان اصلی قصه، یعنی دانش، که در یک مغازه سلمانی (نه آرایشگاه!) مشغول به کار است، مهم‌ترین کد را در عشق او به جهان سینما و بازیگری می‌کارد؛ کدی که با تکیه بر مکان و زمان نامشخص که  فقط به واسطه فیلم‌ها می‌تواند نشانی دهه ۳۰ و ۴۰ میلادی را بدهد، با ادای دین به تاریخ سینما و فیلم‌های خاطره‌انگیز همراه است؛ از «بربادرفته» تا «کازابلانکا»، «پاپیون» و…

همین کد کارکردی باعث شده فیلم در عین وام‌داری به جهان سورئال و فراواقع‌گرایانه که جریان سیال ذهن قهرمان محوری را به عنوان یک فرم ساختاری پی می‌گیرد، در این جهان فانتزی بدون منطق حرکت نکند. چراکه کیفیت ذهن خیال‌پرداز دانش که راوی فیلم است، به درام این امکان را می‌دهد تا به فراخور نوسانات روحی این کاراکتر، همراه با ذهن شناور او به جهان فانتزی و خیال‌پردازانه‌ای پناه ببرد که به واسطه عشق به سینما وام‌گرفته از فیلم‌های برجسته و مشهوری است که دانش آرزوی نقش‌آفرینی در آن‌ها را دارد. حتی عشق دانش نیز برگرفته از این علاقه و کشش به یک بازیگر مشهور سینما در همان دوره است؛ زنی به نام هما که در رویاها و خیالات او تبدیل به زوج و همراه فانتزی‌هایش می‌شود.

ذکر این ویژگی از آن‌جا جلوه هوشمندانه‌تری پیدا می‌کند که در بخش اعظم قصه‌ها و فیلم‌هایی که از فانتزی و سورئال برای پیشبرد درام خود بهره می‌برند، بی‌نظمی، اغتشاش و بی‌منطقی حرف اول را می‌زند. درحالی‌که با تامل در نمونه‌های موفق جهانی هم نیاز به یک منطق درونی در همان جهان فانتزی و غیرواقعی لازم و ضروری به نظر می‌آید.

پس درک این نیاز برآمده از درک یک آسیب در فیلم‌های این‌چنینی است که منجر به خلق اثری سروشکل‌دار با یک منطق درونی برای بهره بردن از فانتزی ذهن قهرمان برای رسیدن به روایتی تصویری و سینمایی از دل‌مشغولی‌های یک جوان عشق سینما شده است.

فیلم در عین دنبال کردن یک خط روایی که روزمرگی‌های دانش را در سلمانی کاظم خان در کنار همکارش پی می‌گیرد، به یک زبان تصویری برای ترسیم دل‌زدگی دانش در مواجهه با رفتارهای تکرارشونده روزانه و پناه بردن او به جهان تخیل و سینما می‌رسد.

روزمرگی‌هایی که با ورود کاراکترهای فرعی به‌تدریج خط و ربطی معماگونه و پلیسی پیدا می‌کند. در واقع با یافتن زنجیره زنانی با موهای تراشیده به‌تدریج تور قصه این خط فرعی پهن می‌شود و به شکلی ظریف و هوشمندانه بسط می‌یابد. درنهایت نیز با خط اصلی یعنی عشق دانش به بازیگری تلفیق شده و با متهم شدن دانش و همکار سلمانی‌اش، تبدیل به مانع اصلی او برای رسیدن به نیاز دراماتیک و عشقش به سینما می‌شود.

به این ترتیب، با قصه‌ای سروکار داریم که با عریض شدن خط و ربطی جدید پیدا کرده و به جای درجا زدن در سویه سورئال و ادای دین صرف به سینما، رنگ‌وبویی معماگون و پلیسی پیدا می‌کند. هم‌چنین این رنگ‌آمیزی زمینه‌ای ایجاد می‌کند تا تخیل‌پردازی‌های دانش به واسطه مانعی که بر سر راه رسیدن او به عشقش ایجاد شده (و نمی‌تواند در تست بازیگری حضور پیدا کند)، شدت بگیرد و او با پناه بردن به کمد دیواری سلمانی، خود را به جهان سورئال فیلم‌های خاطره‌انگیز سینما بسپارد و جنون او به بازیگری نمودی تصویری به زبان سینما پیدا کند.

این‌جاست که باید درک درست غنی‌زاده از مدیومی را که گام به آن نهاده، مورد توجه قرار داد و تلفیق هوشمندانه او با نسبتی دقیق از تئاتر و سینما را که مکمل یکدیگر شده‌اند و در نهایت ارج نهادن به تاریخ سینما به واسطه ذهن سیال قهرمان را هنرمندانه دانست.

به همین دلیل فیلم با این‌که در یک لوکیشن واحد و با حضور کاراکترهای ثابت و چند کاراکتر گذری محدود می‌شود، اما مخاطب را خسته و دل‌زده نمی‌کند، چراکه از ظرفیت‌های موجود به واسطه منطق ذهنی که از ابتدا برای قهرمان قصه خود انتخاب کرده، بهره برده و امکان پناه بردن به جهان فانتزی و سورئال و مهم‌تر از آن بازسازی فیلم‌های ماندگار تاریخ سینما را ایجاد کرده است.

به این ترتیب، می‌توان «مسخره‌باز» را در حکم پیشنهادی جدید به سینمای تک ژانری ایران و به‌خصوص مخاطب عادت داده‌شده به فیلم‌های رئال و اجتماعی دانست؛ فیلمی که در عین وام‌داری به ریشه‌های عمیق تئاتری سازنده‌اش، واجد نگاهی کاربردی به مدیوم سینما و تلاش برای بهره بردن از ظرفیت‌های تصویر برای روایت قصه‌ای سورئال است. فیلمی که البته سخت است بدون توجه به رفتار دافعه‌برانگیز سازنده‌اش در مراسم اختتامیه سی‌وهفتمین جشنواره فیلم فجر آن را ارزیابی کرد. واقعیت این است که از زمان تصمیم برای نگارش این مطلب، مرتب با این پرسش مواجه بودم که باید صرفا به ماهیت فیلم «مسخره‌باز» بپردازم، یا اثر را از ورای رفتارشناسی سازنده‌اش ارزیابی کنم؟ که بی‌راه هم نیست، زیرا هر دو حاصل یک جهان‌بینی هستند.

حاصل این جدال درونی به پیروزی فیلم «مسخره‌باز» منجر شد، نه بازی سازنده‌اش! پس این مطلب تلاشی است برای ارزیابی کیفی خود اثر ورای رفتارشناسی سازنده‌اش، نه لزوما پیشینه و سابقه خوش او در عرصه هنر. چراکه اگر قرار بود این دو کفه را در مواجهه با یکدیگر قرار دهم، چه بسا بخش مهمی از امتیازات اثر زیر سایه این رفتار غیرحرفه‌ای رنگ می‌باخت که با دل‌مشغولی‌های من با اثر منافات داشت.

منبع: ماهنامه هنروتجربه

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 127821 و در روز پنجشنبه ۵ دی ۱۳۹۸ ساعت 12:40:47
2024 copyright.