اول حرفهای سبوکی را بخوانید: «محمد بهشتی در چرایی بایکوت سرب به نفع «بایسیکلران» گفت اگر روزی اتفاقی در این مملکت بیفتد مخملباف تفنگ به دست میگیرد و به جنگ میرود، اما کیمیایی این کار را نمیکند!». فیلم های سرب و بایسیکلران محصول سال۶۷ هستند؛ زمانی که موشکباران تهران اوج گرفته بود و خیلیها پایتخت را ترک کرده بودند. در همان روزها کیمیایی در تهران سرب را کارگردانی میکرد. مخملباف سوگلی مدیران سینمایی وقت هم که مستحضر به پشتیبانی مقامات بالای سیاسی هم بود با فراغ بال ۲فیلم «عروسی خوبان» و بایسیکلران را ساخت. آخرین فیلمهایی که مخملباف در راستای منافع ایدئولوژیک رسمی ساخت و البته موضع انتقادی رادیکال و عدالتخواهانهای هم در هر دو فیلم (به خصوص عروسی خوبان) به چشم میخورد. فیلمهایی که تند و تیز و انقلابی بودند و موضع انتقادیشان نهتنها تحمل میشد که سازندهشان در محافل رسمی ارج میدید و مورد تحسین هم قرار میگرفت. علتش همان چیزی بود که سیدمحمد بهشتی -مدیرعامل وقت بنیاد فارابی- در همان سالها در مصاحبهای به صراحت بیانش کرد؛ اینکه مخملباف برادریاش را ثابت کرده است. به هر حال برادر محسن در آن سالها ارج و قربی داشت و مهمترین نماینده فیلمسازان مسلمان و متعهد محسوب میشد که از قضا، هم میان تماشاگران به محبوبیت و اعتبار رسیده بود و هم منتقدان فیلمهایش را تحویل میگرفتند. این همان مخملبافی بود که در مصاحبه معروفش با مجله سروش همه فیلمسازان نسل اول، از بیضایی و حاتمی گرفته تا کیمیایی را از دم تیغ میگذراند. همان مخملبافی که بعد از تماشای «اجارهنشینها»ی مهرجویی به محمد بهشتی نامه مینوشت و قدرتمندترین مدیر سینمایی پس از انقلاب را اینگونه به باد انتقاد میگرفت: «… حاجی واشنگتن را که گردن نگرفتید، اجارهنشینها به گردن چه کسی است؟ اگر فیلم را ندیدهاید ببینید. اگر دیدهاید یکبار دیگر ببینید. شما را به همان حضرت ابالفضل(ع) تکلیف کسی چون من با شما چیست؟ ارجگذاریتان به جنگ را باور کنم یا اغماضتان را درمورد امثال اجارهنشینها!
امیدوارم که همچنان ما را متحجر ندانید که مثلا به هنر تبلیغاتی و سفارشی معتقدیم یا با انتقاد مخالفیم. اما انتقاد در چارچوب انقلاب و اسلام یا هجو اصل اسلام و انقلاب؟ توهین میشود اگر بگویم فیلم دیدن بلد نیستید. میتوانید بنشینید با هم اجارهنشینها را ببینیم. منباب ثواب گفتم، گناه که نکردهام؟! در واقع قضیه این است که ۲ساعت پیش که فیلم را دیدم حاضر بودم به خودم نارنجک ببندم و مهرجویی را بغل کنم و با هم به آن دنیا برویم، اما یک ربع پیش که با قرآن استخاره کردم خوب آمد که به شما بگویم و نه به کس دیگر. ادای وظیفه کردم؛ ثواب یا گناه: آخرت خودتان را به دنیای دیگران نفروشید».
متن کامل نامه مخملباف و پاسخ بسیار فروتنانه و متواضعانه سیدمحمد بهشتی را میتوانید در کتاب تاریخ سینمای ایران (جمال امید، انتشارات روزنه کار، صفحه۵۴۷) بخوانید. مخملباف احتمالا تنها سینماگری بود که در آن سالها میتوانست با این لحن و این ادبیات با بهشتی حرف بزند، چون در آن سالها هیچ فیلمسازی به اندازه او خودی محسوب نمیشد. در نقطه مقابل هم کیمیایی و رفقای فیلمسازش ایستاده بودند. جالب اینکه میان سینماگران بهجا مانده از دهه۵۰، کیمیایی با اینکه کارنامه قبل از انقلابش از همه موجهتر بود بیشتر زیر فشار قرار میگرفت. شاید باورش برای نسل امروز دشوار باشد ولی کارگردانی که در اوج اختناق پهلوی «گوزنها» را ساخته و با مشاهده اولین ترکهای دیوار حکومت «سفر سنگ» را جلوی دوربین برده، در دهه۶۰ از سوی مخملباف و دوستانش، فیلمساز طاغوتی نامیده میشد. در دهه۶۰ بهشتی و همفکرانش به مخملباف و امثالش تا توانستند باج دادند و به کیمیایی و همنسلانش بیاعتنایی کردند. در بهمن سال۶۷ کیمیایی با فیلم سرب و مخملباف با عروسی خوبان و بایسیکلران در هفتمین جشنواره فجر حاضر بودند. آن سالها مخملباف شخصا در ۵ رشته نامزد دریافت سیمرغ میشود و ۳جایزه را میبرد. بهترین کارگردان، فیلمنامهنویس و طراح صحنه برای بایسیکلران. سهم سرب هم سیمرغ فیلمبرداری برای محمود کلاری و جایزه چهرهپردازی برای جلال معیریان و یک دیپلم افتخار برای فریماه فرجامی بود. مثل هر اثر دیگری از کیمیایی، سرب هیچ سهمی در جوایز اصلی (فیلم، کارگردانی و فیلمنامه) نداشت و همه اینها برای برادر محسن بود. بیش از ۳۰ سال از آن دوران گذشته و خیلی چیزها تغییر کرده. برادر محسن که قرار بود اگر اتفاقی برای مملکت افتاد اسلحه به دست بگیرد و از نظام دفاع کند سالهاست در خارج از کشور بهسر میبرد و اپوزیسیونشده. فیلمساز متهم به طاغوتی بودن اما با همه بیمهریها هنوز و همچنان در این خانه میسوزد.
سالها گذشته و جایگاه آدمها عوض شده ولی داستان خودی و غیر خودی همچنان پابرجا مانده؛ داستانی که از دهه۶۰ شروع شد. اینکه سیدمحمدبهشتی و فخرالدین انوار خدمات فراوانی در دوران مدیریتشان داشتهاند غیرقابل انکار است، اینکه مخالفان آنها اغلب از اردوگاه راست آمدهاند و با اغراض سیاسی پنبه مدیریت فرهنگی دهه۶۰ را زدهاند هم نکته واضحی است. میشود با خشم به گذشته نگاه نکرد ولی میتوان انتظار انصاف هم داشت. دست کم در این حد که گذشته را به میل خودمان بزک نکنیم و تن به قضاوت تاریخ بدهیم. اینکه هر چه زمان گذشته بر اعتبار و ارزش فیلم سرب افزوده شده و بایسیکلران امروز بیشتر از ۳۰ سال پیش ایدئولوژیک و شعارزده بهنظر میرسد قضاوت تاریخ است. داستان برادر محسن و فیلمساز طاغوتی هم مضحکه تاریخ است.