سینماسینما، منوچهر دینپرست
فیلم «قهوه» با درونمایهای انتقادی و ملتهب ساخته شده است. نقطه عطف فیلم را میتوان رویکردی اجتماعی دانست، اما کارگردان سعی کرده با سهگانهای بههمپیوسته بازتابهای اخلاقی، انسانی و فرهنگی را در هر سه فیلم با خط مشترک قهوه مرتبط کند. فیلم «قهوه» به کارگردانی کریستیانو بورتونه سه مضمون و سه روایت را در مکانهای متفاوتی از لندن و چین و اسپانیا روایت میکند. او بر این باور است که این سه مکان نسبتی جدی با سه رایحه و خصوصیت قهوه، یعنی تلخ، ترش و معطر، دارد؛ ارتباطی از این دست که کارگردان سعی کرده داستانها را در دل همدیگر قرار دهد تا مخاطب مضمون و هدف اصلی را فراموش نکند. گویی کارگردان به دنبال ساخت با چنین شیوهای میخواهد نگاهی انتقادی و بهظاهر معترضانه به نابرابریها و نابهسامانیها داشته باشد؛ از حاشیهنشینان و جوانان لاابالی بلژیک، تا پسری که از فقر و نداری دست به سرقت میزند. اهمیت فیلم «قهوه» را باید در همین نکته دانست. ما با دیدن فیلم «قهوه» با تصویری کژ و کور، یا مبهم روبهرو نیستیم، بلکه کارگردان با تصویری شفاف و بدون ابهام سعی کرده یافتهها و دانستههای خود را در اختیار مخاطب قرار دهد. اما یافتهها و دانستههای او در گسترهای قرار گرفته که ماهیت فیلم را دگرگون کرده و گویی ما با بیزینس معنایی فیلم روبهرو میشویم؛ به عبارتی، نوعی بلاتکلیفی که خودش اذعان میکند. شاید به دلیل همین بلاتکلیفی است که معنای فیلم به ورطه بیزینسی افتاده که تجارتی پرسود با قهوه را میتوان خط ربطی برای توجه به برخی از مسائل و چالشهای اجتماعی و بعضا فرهنگی برشمرد. همانطور که کریستیانو بورتونه گفته است: ««قهوه» فیلمی است در مورد بلاتکلیفی که در این دوران گیجکننده تجربه میکنیم. دنیایی که با آن مواجه هستیم، دستخوش تغییرات بزرگی است و چالشهایی که درباره آنها به ما هشدار داده شده است، در حال حاضر با شدت هرچه تمامتر در حال اتفاق افتادن هستند. در این فیلم، این مشکلات از طریق سرنوشتهایی که سه شخصیت را در مکانهای مختلف یک جهان کوچکتر به هم پیوند میدهند، بیان میشوند. حامد در بلژیک، رنزو در ایتالیا و فای در چین در حین مبارزه با مشکلات شخصی خود، نمایشگر یک درگیری جهانی نیز هستند. ارزش زندگی همیشه برای ما مهمترین مسئله است. هر یک از ما میخواهیم آیندهای برای خود، عزیزان و فرزندانمان بسازیم. جوانان باید کسانی باشند پر از امید و تمایل به تغییر. اما در جامعه امروز، جوانان اولین کسانی هستند که از این رویا محروم میشوند. این همان چیزی است که رنزو، جوانی که به قهوه علاقه دارد، با دخالت در یک اقدام جنایتکارانه در تلاش برای یافتن امنیت بیشتر حال که نامزدش باردار شده است، تجربه میکند.»
مشکلات و نابهسامانیهایی که کارگردان به آن اذعان دارد، اگرچه مبتلابه دنیای امروز ما و شاید تبعات دنیای مدرن باشد، اما بیش از هر چیزی باید گفته او را در گیجکنندگی جهان امروزمان بدانیم. ما در دنیایی زیست میکنیم که مترسکی از بیمعنایی ما را به سوی باورهایی تهی در فضایی مجازی رهنمون میسازد. ما دچار همان وضعیتی هستیم که میخواستند اصلاحات بنیادین برایمان به ارمغان بیاورند، اما درنهایت برهوتی از بلاهت را به ما نشان دادند. جوانی که دست به سرقت میزند، همان کسی است که میخواهد خود را رها کند. او اگرچه تمناهایی در سر دارد، اما به جد پذیرفته که ژست تو خالی گرفتن از سر استیصال است، نه موقعیتهای ویژهای که برایش فراهم شده و او از آن بیبهره است. همین درماندگی و استیصال را کارگردان درباره شخصیتهای فیلم بهخوبی نشان میدهد و درباره آن میگوید: «حامد قربانی تعصب و درگیری میان فرهنگهاست که در اروپا رو به رشد است. سرقت یک قهوهجوش ساده او را به یک مارپیچ ناخودآگاه از خشم و تمایل به جدایی از جامعه هدایت میکند. آدمربایان او نیز که از فرومایگی خود به تنگ آمدهاند، درنهایت حس انساندوستی را کنار میگذارند. داستان فای نیز به نوعی به بلژیک مرتبط است. او یک مدیر جوان چینی است که مجبور است بازسازی شعبه بلژیک خود را به منظور سر و سامان دادن یک کارخانه در ایالت یوننان کنار بگذارد. چین دیگر کشور فانوسهای قرمز و جذاب نیست، بلکه سرزمینی لوکس و ثروتمند است. برای فای انتخاب سختی است؛ پذیرفتن ناهنجاری، یا انجام کار درست با وجود خطر از دست دادن رفاه خود. فای که در این دوراهی گیر کرده است، درنهایت به ریشههای فراموششده خود میرسد. موضوعی بسیار حساس در سالهای اخیر در چین؛ کشوری که در آن میلیونها خانواده از حومه شهر، به دنبال زندگی بهتر به شهرهای بزرگ منتقل شدهاند.
کریستیانو بورتونه عنصر ارتباطدهنده این شخصیتها را قهوه عنوان میکند: «تصمیم گرفتم این سه سرنوشت را از طریق عنصر قهوه که یک محصول بهظاهر رایج، اما در واقع بسیار نمادین و مرتبط با لحظات مهم تمدن ماست، به هم مرتبط سازم؛ محصولی که فرهنگهای مختلف را به هم متصل میکند. پس از روغن، قهوه دومین محصولی است که سریع رشد میکند و امروزه در بسیاری از کشورها از جمله کشورهای شرق دور، به نماد مدرنیته تبدیل شده است. اما مهمتر از همه، قهوه محصولی است که مانند دیگر محصولات در گذشته قادر به تحریک احساسات به روی صفحه نمایش است.»
با توصیفاتی که کارگردان ارائه کرده، میتوانیم همانطور که در ابتدای یادداشت به آن اشاره شد، به جد تاکید کنیم که فضای فیلم ملتهب و هدفمند است. فیلم را میتوان در چنین التهابی خوانش کرد تا درونمایه آن را بهخوبی درک کنیم. به تعبیر نیچه، فیلسوف آلمانی، اگر از ارتفاع درست بنگریم، همه چیزها سرانجام به هم میرسند؛ اندیشههای فیلسوف، کار هنرمند و اعمال نیک. گویی کارگردان بهخوبی این سه را یافته و با سه داستان سه مضمون فلسفی و هنری و اخلاقی را در بطن خود قرار داده تا ما با ریتم فیلم بهآهستگی حرکت کنیم. فیلم «قهوه» را میتوان دید و لذت برد، اما نباید فراموش کنیم که تیر رهاشده کارگردان در سیاهی شب به هدف واقعی خورده است؛ همان تباهی به همان تلخی قهوه.
منبع: ماهنامه هنروتجربه