سینماسینما، محمدرضا مقدسیان:
«آشغالهای دوستداشتنی» یک چالش فرمی و محتوایی برای امیریوسفی بوده که درنهایت منجر به سربلندی او شده است. سربلندیای که میتوانست با یک لغزش و کاستی کمینه در کارگردانی و تصویری کردن فیلمنامه به یک شکست تمامعیار بدل شود. «آشغالهای دوستداشتنی» بیش از آنکه از منظر محتوا اثری مهم تلقی شود، درحوزه کارگردانی و تکنیک یک دستاورد تازه برای امیریوسفی و سینمای ایران است. این بدان معنا نیست که فیلمِ بهتازگی اکرانشده امیریوسفی از منظر محتوایی بیاهمیت است، بلکه به این معناست که دستاورد او برای تصویری کردن حرفهایی که سعی در بیان آنها داشته، نکته بااهمیتتری است. امیریوسفی با انتخاب روایتگری بر مبنای ذهنیات، خاطرات و تخیلات شخصیت اصلی و مثالی فیلمش یعنی منیر خانم (شیرین یزدانبخش) چالش مهمی را در «آشغالهای دوستداشتنی» پشت سر گذاشته و با دستمایه قرار دادن گفتوگوی شخصیت اصلی فیلم با قاب عکسها و قاب عکسها با هم تمام دشواریهای دکوپاژ و هماهنگی میان نماهای تک و نماهای چند نفره را بهخوبی پس پشت گذاشته، بیآنکه کارکرد جلوههای ویژه در فیلم از کلیت اثر بیرون بزند و بیآنکه بازیگران فیلم راکورد بازی و سوی نگاهشان را به جز در مواردی نادر از دست بدهند. شیوه دکوپاژ و کارگردانی این سکانسها در فیلم شاید بهترین گزینه بوده برای همنشینی معنادار با محتوا و فیلمنامه که البته امیریوسفی بهدرستی از پس این چالش برآمده است.
از منظر محتوایی و بر مبنای کدهایی که در فیلمنامه قابل ردگیری است، خانه منیر، خود منیر و همه عکسها و وابستگان منیر را میتوان به مثابه نمایندهای از تاریخ این سرزمین انگاشت و تکرار تاریخ و شکستنهای مکرر درِ خانه منیر و بیبهره بودنش از خلوت خصوصی و آزادی را به کلیت تاریخ ۱۰۰ سال اخیر ایران مرتبط دانست. اما آیا این نگاهی بدبینانه است؟ از نظر این قلم خیر. امیریوسفی با دستمایه قرار دادن رخدادهای اطراف انتخابات ریاستجمهوری در سال ۸۸ تلاش کرده زندگی منیر (به عنوان یک شخصیت نمادین) را بهانهای کند تا به رخدادهای تاریخی از دهههای اولیه قرن حاضر شمسی تا همین روزهایی که در آن زندگی میکنیم، بپردازد. امیریوسفی رخدادهای سال ۸۸ را نه لزوما مشابه رخدادهای سالهای پیشین زندگی منیر، ولی از یک وجه متناسب با آن میداند. در واقع وجه اشتراک تمام این موقعیتها این بوده که منیر حتی قبل از تولد بیآنکه مایل باشد، درگیر رخدادها و تغییر و تحولهای سیاسی و اجتماعی حاکم بر سرزمین ایران بوده و در این میان بهاجبار برای دور ماندن از هر نوع آسیبی تلاش کرده بیش از پیش به دنیای درونی ذهن خودش پناه ببرد؛ چه که آنجا تنها جایی است که او میتواند بیدردسر و به دور از جنجال زندگی کند.
برای منیر نه قانون کشف حجاب، نه ماجرای بگیر و ببندهای زمان رضاخان و بعدتر کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ و نه دستگیریهای روزهای منتهی به انقلاب و نه حتی درگیری مجاهدین و منافقین با سران حزب جمهوری و رخدادهای سال ۶۷ و رخدادهای سیاسی بعدی تا سال ۸۸ در درجه اول اهمیت نیست. مهمترین چیز که در میان این همه شلوغی و موافقت و مخالفت و بگیر و ببند برای منیر اهمیت دارد، روابط عاطفی میان اعضای خانواده، زندگی کردن و زنده ماندن است. مهمترین خواسته منیر این است که بتواند برای یک بار هم که شده، با نترسیدن و امنیت خاطر زندگی کند. با همین رویکرد هم هست که او و قاب عکسهایش به تمام آنچه او را آرام میکند، تبدیل شدهاند. برای منیر حفظ کلیت این خانواده سمبولیک کنار هم از هر امر دیگری بااهمیتتر است.
اما برای امیریوسفی چه چیز اهمیت دارد؟ به نظر میرسد امیریوسفی هم دنبال کنار هم ماندن، تحمل کردن و گفتوگو کردن میان رگههای فکری مختلف در خانه (کشور) است تا مبادا رخدادهای ناخوشایند قبلی تاریخ ایران تکرار شود، اما همزمان زیاد هم امیدوارانه به ماجرا نگاه نمیکند و درنهایت تنها جایی که امکان کنار هم نگه داشتن نگاههای چپ و راست، تندرو و معتدل، معترض و حاکم و… را دارد، یعنی دنیای ذهنی منیر خانم را هم امن نمیبیند و همه داشتههای دوستداشتنی تاریخی مام میهن (منیر خانم) را دورریختنی و غیر قابل نگهداری میبیند؛ چه که رجوع کردن به آنها خطرآفرین است و تنها بخشهایی از تاریخ تاب ماندن و آسیب ندیدن دارند که همسو با رویکرد حاکم باشند، وگرنه محکوم به دور ریخته شدن و فنا هستند. امیریوسفی خودش منتقد برخی رویکردهای نهچندان مطلوب تاریخی هم هست و همه رفتارهای چپ و راست را تایید نمیکند، اما درنهایت جانب کنار هم بودن را میگیرد به جای حذف کردن، هرچند که خیلی هم امیدوار به موفقیت این رویکرد نیست.
امیریوسفی درآثار پیشینش هم نشان داده که سرِ پرسودایی دارد و حرکت کردن روی نوار باریک خط قرمزها و طرح مباحث (به درست یا به غلط) حساسیتبرانگیز دغدغه جدی او در حوزه نوشتاری و البته فیلمسازی است، اما همین امیریوسفی در فضاسازی و کارگردانی اثرش هم همواره نوآور بوده وجرئتمند. «آشغالهای دوستداشتنی» به طرز جالبی کهنه نشده و هنوز فیلم تازهای است، به یک دلیل واضح که البته خود فیلم هم بر مبنای آن ساخته شده است، و آن تکرار تاریخ و جریان داشتن یک سیکل تکراری و قطعیناپذیراست که تنها نقطه عزیمتی که فیلمساز برایش قائل است، حرکت به سمت فراموشی و دور انداختن همه آشغالهای دوستداشتنی فیلمساز و مخاطب است. همه تلاشهای امیریوسفی اما در شش سال اخیر هم برای فراموش نشدن فیلمش بود، به عنوان یک آشغال دوستداشتنی و البته که موفق بود و حالا مخاطب همدلانه به تماشای اثرش نشسته است
منبع: ماهنامه هنروتجربه