سینماسینما، ابراهیم عمران
قابل توجه کسانی که فیلم را ندیدهاند، این نوشته حاوی بخشهایی از داستان است و خطر اسپویل وجود دارد
از فیلمنامه اقتباسی «زیبا صدایم کن» انتظار همین بود که تماشا کردیم. چفت و بست فیلم کارشده و روابط هم، علت و معلولش مشخص. حتی اگر کتاب را هم نخوانده باشیم؛ مشخص است که فرهاد حسن زاده در آن کتاب که سال نودو چهار منتشر شد؛ چه روایت سر راستی ارائه میدهد. به حتم تیم نویسندگان دستی بر روی کتاب کشیده اند و بر اساس منطق روایی سینما؛ آن را بازنویسی کردند. بار فیلم یک تنه بر روی خسرو پدر زیباست. بیماری روانی که امین حیایی؛ حیات دیگری بدان داد. گویی تولدی تازه برای این بازیگر کاربلد که فرزند زمانه بازیگری است. خسرویی که «امین سینمای ایران» بار امانت بازیگری آن را بر دوش میکشد؛ آنچنان رئال و قابل لمس در آمده که در برخی پلانها؛ این بیمار بودنش جای پرسش فراوان است. قصه دلدادگی به زنش نیز از آن عاشقانه های ناگفته و غیر ملموس سینمای ماست.
دل ِ دلداگی خسرو به مادر زیبا بیان خاصی دارد از نگاه پدر. پدری که بنا بر گواه فیلم آنچنان هم بیماری بر روح و سابقه ذهنی اش اثر نمیگذارد. حواس جمعی اش به آینده زیبا اندیشیدنش (نگاهداری جعبه جواهر همسرش درخاک گلدان) به آسایش فکری و در لحظه زیستن از انگاره های فکری خسرو در این فیلم است. به راستی بیمار روانی که حیایی آن را باورپذیر درآورده با هدایت صدر عاملی چه از زندگی اش میخواست؟ عاشقانه هایی که در ساعت های بیرون بودن از آسایشگاه روانی با زیبا دارد؛ آیا همان تمناهای بر دل مانده خویشتن با زنش نباید معنا یابد؟
نبود مرز بین واقعیت و خیال در افکار پریشان خسرو و اینکه زنش را دوست میداشت نیز در همه رفنارهایش مشهود و هویداست. زیبا نیز از پدر، پدری به آن صورت نمیخواهد. ساعاتی با او بودن را غنیمت میداند. خرده پیرنگ های فیلم نیز جان بیشتری به پیرنگ و اقتباس اصلی کار میدهد. صدرعاملی برای تک تک سکانس های مرتبط با ارتباط علت و معلولی خسرو با زیبا برنامه دارد. از پیدا کردن خانه تا گشتن در خیابان های ناآرام شهرکه نقبی به مسائل مرتبط زندگی اجتماعی این روزهای جامعه شهری میزند. این واکاوی بی ادا و اصول هیچ گل درشت نمینماید.
سکانس گرفتن دختران بی حجاب و آن حرکت پرشور امین حیایی که یاد آور فیلم های گذشته و چالاکی اش بود نیز در این نگره میگنجد. به راستی چه تصویری از این گویاتر میتوان در مدیوم سینما در رابطه با این آزگار اجتماعی به تصویر در آید. این گوشه چشم داشتن کارگردان و تیم نویسنده به چالش اجتماعی این سالها نشان از هوشمندی آنان ذیل درام اصلی اثر دارد. شاید روان مردم را اینجا نشانه میرود. روانی که بسان روان خسروی فیلم آسیب پذیر شده است. و یا سکانس پرمعنای دیدن و اجاره کردن خانه دربند با آن لوکیشن جاندار که نشان از خانه رویایی مانده در ذهن خسرو دارد (نظم و انضباطی که خسرو بر آن تاکید داشت در زندگی گذشته) با پله هایی که یادآور سختی و بالا رفتن تدریجی زندگی در همه ابعادش است؛ با بازی هر چند کوتاه ولی موثر بازیگرش (پریماه قوی قلب) و آن آرامشی که خسرو بدان نیاز داشت را نشانه میرفت گویای معانی مستتری است که باید لایه های زیرین آن را بیشتر دید. و آن تک دیالوگی که صاحب خانه فیلم خود را آهو معرفی میکند؛ نیز نمای دیگری از برخی روابط مرسوم افراد جامعه پیرامون خسرو است. همه اینها آمد تا بار دیگر ثابت شود اقتباس اگر در مسیری درستی انجام شود؛ به قوام فیلمنامه کمک درخوری خواهد کرد.
فرجام این فیلم نیز با نگریستن از بالای شهر به افق دوردستی است که خسرو در زندگی نداشته اش آرزویش را داشت. خسرو نمادی است از نپذیرفتن روان بعضا مشکل دار که اگر در مسیر درستی هدایت میشد، شاید سالها حسرت دیدار و بودن با زیبا را نمیداشت. مگر برادرش خلیل کم از او داشت در روان پریشی موضعی و موقت؟!! هر چند تحلیل روانکاوانه فیلم بماند برای اکران عمومی اش که به حتم از کارهای درخشان بازیگری امین حیایی خواهد بود. خسرویی که از تیک های عصبی اش، حرکت لرزان دستانش، افکار پریشانش و حتی سوار شدن بر روی موتور، نشان از آن داشت که برای همه این پلانها کار کرده و دیده و شنیده. مگر میتوان آن گریه دوست داشتنی اش بر روی موتور را فراموش کرد و یا بر ترک نشستن و راندن موتور توسط زیبا را. آری اگر تا اینجای جشنواره بر صدر نشست کار صدرعاملی از بازی بی نقص امین حیایی بود و بس…