آرش فهیم در روزنامه کیهان نوشت:
پخش یک برنامه تلویزیونی برای نقد و آسیب شناسی سینمای ایران، یکی از نیازهایی بود که به برنامه «هفت» منجر شد. برنامه ای که ابتدا قرار بود «نود سینمایی» باشد، و این نوید را به علاقه مندان سینما میداد که شاهد برنامهای آسیب شناختی و موثر باشند، اما …
وجود افت و خیز و نقاط ضعف، در کنار نقاط قوت برای برنامه های تلویزیونی امری طبیعی و عادی است، اما اتفاقاتی که طی هر سه فصل این برنامه با سه مجری متفاوت رخ داد، فراتر از مشکلات غیر قابل انتظار و ناگهانی بود. این مشکلات، بهطور سلسله وار و پی در پی رخ داده و به ساختار، رویکردها و نحوه اجرای این برنامه مربوط میشود.
سری اول «هفت» با اجرای فریدون جیرانی، گاهی روندی معکوس با هدف برنامه مییافت. یعنی در برخی از قسمتها و میزگردها، این فیلمسازان بودند که مردم را هدف توهین و تحقیر قرار میدادند. به عنوان مثال، در یکی از قسمتهای این برنامه کارگردان یک فیلم «بسیار بد» و دارای افکار نخ نما و عقب مانده، با اعتماد به نفسی مثال زدنی، ایرانیها را یک مشت عقدهای معرفی کرد!
سری دوم «هفت» با اجرای محمود گبرلو نیز به رغم تلاش برای رفع برخی از نقاط ضعف و اضافه کردن نقاط قوت، اما باز هم برنامهای محافظهکار و فاقد شجاعت لازم بود. در این دوره، برنامه هفت سعی داشت تا همه را راضی کند، با همه مهربان و مودب باشد و طوری جلو برود که به کسی بر نخورد! این درحالی است که رسالت اصلی این برنامه، دفاع از سینمای نجیب ایران بوده است. برای دفاع از سینمای ایران، چارهای جز مبارزه با جریانهای فاسدکننده و تبهکار حاکم و غالب شده بر سینمای کشور نیست. اما هفتِ گبرلو جسارت ورود به عرصه آسیب شناسی را نداشت. اوج ضعف و سستی این دوره از برنامه، فراهم کردن صحبت یکطرفه کارگردان فیلم «قصه ها» بود که تیر خلاص را به ادامه کار این برنامه وارد کرد. برای خیلی از مخاطبهای برنامه «هفت» این سوال پیش آمد که چرا یک کارگردان، به رغم ساخت فیلم ضعیف و پر اشکال اما از عدم نقد و رانت تریبون یک طرفه این برنامه برخوردار شد؟ این درحالی است که حداقل انتظاری که از برنامه «هفت» میرود این است که نقاط تیره و تار سینما را برملا و منکوب کند.
سری سوم برنامه هفت با اجرای بهروز افخمی و بازگشت دوباره منتقد صریح و رک این برنامه یعنی مسعود فراستی و با تغییرات ساختاری، اما بهطور کلی، تفاوت مبنایی و اصولی با دو سری قبلی این برنامه ندارد. انتخاب راهبرد تقابل با شبه روشنفکری و زدن زیرآب گفتمانهای روشنفکرنمایانه غالب و حاکم بر سینمای کشور، سوگیری درست و قابل انتظاری است. با توجه به اینکه جریان شبه روشنفکری، طی سالهای اخیر، از بیشترین رانت و امکانات و حمایتهای دولتی برخوردار بوده اما حداقل دستاورد و تولید مثبت را برای فرهنگ کشور داشته، بهطور طبیعی هم برنامهای که هدفش نجات سینمای ایران باشد، باید نوک پیکان حملات خود را به طرف همین جریان بگرداند.
اما سیر آنچه در این برنامه تلویزیونی در سه فصل مختلف و با سه مجری متفاوت رخ داده گویای آن است که برنامه «هفت» از اصل و اساس دچار مشکلاتی است که مانع از جریان سازی مثبت آن در سینمای کشورمان شده است. مشکل اساسی برنامه «هفت» بیهویتی است. مجری و منتقد محترم این برنامه، تحقیر و نقد روشنفکری را در دستور کار خود قرار دادهاند بدون اینکه بگویند ورای روشنفکری چه چیزی است. حرفهای ضد و نقیض و نامشخص بودن اینکه مجری چه میخواهد و سینمای مطلوب او چه چیزی است، راه را بر پیش روی این برنامه بسته است. گفتن این حرف از سوی آقای مجری که «حماقت، لازمه پهلوانی است» گویای وضع کلی این برنامه است.
در عین اجرای شُل و سرد برنامه، مجری اصرار فراوانی بر دیده شدن دارد. گاهی بدون هیچ لزومی، دوربین روی چهره او متمرکز میشود. گاهی بدون هیچ مناسبتی، میدود وسط حرف دیگران و مدتی طولانی به سخنوری میپردازد. آنچه آشکار است اینکه مجری، تلاش دارد که تا جای ممکن خودش را نشان دهد. گفت وگوهای طولانی و خشک و ملال آور برنامه نیز مزید بر علت شده است. کوتاه شدن مصاحبهها میتواند به ضرباهنگ برنامه کمک کند.
برنامه هفت فاقد بار محتوایی و تخصصی لازم است. مخاطب این برنامه با تماشای آن به نکته یا یافته تازه و مهمی دست نمی یابد. مباحث انجام شده در این برنامه بسیار سطحی و غیرعلمی هستند. همین که مجری برنامه «هفت» فیلم «شیار ۱۴۳» را در ژانر وحشت قرار میدهد، نشاندهنده عمق فاجعه است.
برنامه هفت حتی با سینمای روز جهان نیز فاصله دارد. چرا که سینمای امروز جهان از مسائل صرفاً تکنیکی و فرمی عبور کرده و آرایشی کاملاً ایدئولوژیک به خودش گرفته است. محدود دانستن فیلم به تکنیک و بیاهمیت شمردن مباحث ایدئولوژیک و محتوایی، یک رویکرد کهنه و ابتر است. همان طور که نمی توان یک فیلم را بدون توجه به ساختار و فرم آن ارزیابی کرد، نمی توان محتوا و گرایش ایدئولوژیک آن را نیز نادیده گرفت. به هر حال یک فیلم، مانند هر اثر هنری دیگری دارای محتواست و مخاطبِ خود را هدف انتقال یا تزریق نوعی جهان بینی یا تفکر قرار می دهد. یکی از وظایف یک منتقد فیلم این است که با شکافتن و تحلیل ساختار اثر سینمایی در نهایت به انکشاف محتوا و ایدئولوژی یک فیلم نیز بپردازد، اما شیوه نقد فیلم در برنامه هفت ناقص است. چون به ارزیابی تکنیکی فیلمها محدود می شود و نگاهی بی تفاوت به محتوای آثار دارد. به هر حال به نظر می رسد این برنامه تا زمانی که چرایی خود را تعیین نکند، نمی تواند چگونگی نمایش خود را ارتقا ببخشد. مشکل مبنایی سینمای ایران، سرگردانی و بیهویتی است. برنامهای که خودش بیهویت است، نمیتواند سینمای کشور را نجات دهد.