به نظر می رسد برخی تصویرها، چندان با منطق درونی بصری متن همساز نیستند.
سینماسینما ـ مهرزاد دانش، منتقد:
چه نکته هایی در «فروشنده» هست (یا نیست) که دگرگونی در آن ها می توانست اثر را در نیل به عمقی بیشتر سوق دهد؟ این پرسش ناظر به آن است که «فروشنده» اثری بسیار قابل بحث و قابل تأمل در درون مایه و ساختار است، ولی پتانسیل هایی رهاشده نیز دارد که اگر به فعلیت می رسید، موقعیت اثر را افزون بر آن چه در حال حاضر هست، می کرد؛ فیلمِ ممتازی که در نیل به مراحل کمال، کاستی هایی دارد. درواقع به عنوان یک دوست دار فیلم، حسرت بود و نبودهایی را می خورم که اگر رقم می خوردند، فضایی نزدیک به آثار متعالی تر فرهادی، همچون «درباره الی…» و «جدایی نادر از سیمین» شکل می گرفتند؛ گو این که در حال حاضر نیز، فیلم بضاعت هایی فراوان دارد که برشماری چند کاستی، به معنای نادیده انگاری شان نیست.
۱ـ شخصیت رعنا، به رغم بازی بسیار خوب ترانه علیدوستی، تا حد زیادی تخت است. در الگوهای معطوف به شخصیت پردازی، یکی از مهم ترین عناصر، پرورش عنصر طرز برخورد و تحول شخصیت است. آن چه از رعنا در طول فیلم دیده می شود، چیست؟ گریز از ساختمان در حال تخریب، توصیه به همکار تئاتری اش برای دل جویی از همکار دل آزرده، خوشامد از منزل جدید و کمی بدخلقی بابت حضور اثاث مستاجر قبلی، نظافت خانه و سفارش خرید، وقوع شب حادثه، طی کردن مراحل شوک (سکوت، ترس از تنهایی و تاریکی و محیط حمام، شرمساری از نگاه و گفتار اطرافیان، فراموشی دیالوگ تئاتر)، مشاجره با همسر بر سر جدی نبودنش در تغییر دادن محیط، و سرانجام تهدید همسر در صورت انتقام گیری از مرد مهاجم. این روند، نشانه ای جدی از یک مسیر پویای شخصیتی ندارد. یک جور انفعال تحمیل شده بر او سنگینی می کند که امکان اظهار وجود جدی را از او سلب کرده است. سکوت و افسردگی او بعد از شب حادثه، زمانی معنای دراماتیک تر به خود می گرفت که در آغاز و روند داستان، نمودی پویا و کنش مند از او به نمایش گذاشته می شد و در واقع به موازات عماد که مسیری متضاد با رویه اولیه اش را دارد طی می کند، او نیز به فضایی متعارض با حالات اولیه اش وارد می شد. پتانسیل های این تعارض، با توجه به بزنگاه های موقعیتی مانند حضور غایب مستاجر قبلی، وجود وانت در پارکینگ، استحمام در منزل قبلی و…می توانست ضربات دراماتیک قوی تری را به پیکره ماجرا وارد سازد؛ منتها به دلیل رفتار در حاشیه رعنا در نیمه اول فیلم، رعنای نیمه دوم نیز شمایلی کم رمق به خود گرفته است. شاید از همین رو است که وقتی عماد نیتش را از حبس مرد مهاجم به او می گوید، جمله اش مبنی بر تقبیح انتقام جویی عماد، چندان در چهارچوب شخصیت پردازی و موقعیت سازی نمی گنجد و از متن بیرون می زند؛ چرا که تاکنون وجهه ای از این دست از او ندیده بودیم و صرفا اعتراضاتش مربوط به کم اهمیتی عماد در ترک منزل و استقرار در جایی جدید بود. پرداختن بیشتر به شخصیت رعنا، می توانست عمق التهاب درام را از وضعیتی که هست بالاتر ببرد؛ نکته ای که اکنون ترانه علیدوستی، با ظرافتی فراوان، تلاش کرده است خلأ فیلمنامه را از این بابت پر کند و عملا بهترین بازی اثر را ارائه دهد.
۲ـ دوربین در سکانس اول، تخریب را در معنای بصری اش نمود می بخشد. این برداشت بلند پرتحرک، صرفا یک روکم کنی تکنیکی نیست؛ بلکه با درون مایه متن هم خوانی زیادی دارد. ولی ای کاش این ایده، صرفا در مقطع آغازگر اثر باقی نمی ماند و به اقتضای موقعیت های بعدی، مخصوصا فصل پایانی که التهابی افزون بر سایر قسمت های درام دارد، می توانست حتی به حکم قرینه مندی بصری وموقعیتی، مجددا مورد استفاده قرار گیرد. حتی گاه به نظر می رسد برخی تصویرها، چندان با منطق درونی بصری متن هم ساز نیستند. نمونه بارزش، زمانی است که رعنا به حمام می رود و دوربین بر در نیمه باز خانه، مکثی موکد دارد و آن را در زاویه دید تماشاگر به شکل مشخص تر قرار می دهد. چنین تصویرسازی ای، در منطق رئال فرهادی که همراه و هم گام با آدم های قصه حرکت می کرد، معنایی خارج از قاعده دارد. این تاکید، فضا را تبدیل به یک جور موقعیت تریلر جنایی یا روانی و یا حتی متافیزیکی کرده است که با خویشتن داری فیلم و فیلم ساز از ورود به این جور حوزه ها، سازی ناکوک را تداعی می سازد.
۳ـ این که مرد فروشنده رنجور است و قرص قلب می خورد، نزد برخی منتقدان از این جهت مورد پرسش قرار گرفته است که چگونه چنین موجود مفلوکی توانسته در شب حادثه به رعنا لطمه زند و حتی برخی را واداشته با لودگی قلم، از این موضوع بنویسند. نگارنده پاسخ این موضوع را در جایی دیگر داده است و نیازی به تکرار نمی بیند، اما از زاویه دیگری می توان این مفلوک بودن مرد فروشنده را مورد مداقه قرار داد؛ زاویه ای که به ایده درون مایه اثر در شمایل سازی نهایی از عماد معطوف است. فرض کنیم به جای این مرد مفلوک و رنجور، جوانی قدرتمند قرار داشت و اصلا شب حادثه، همین جوان پرقدرت و توانمند، به حریم رعنا و عماد تعرض کرده بود. آیا موضع و دغدغه اخلاقی/انسانی فیلم ساز در بزنگاه پایانی اثر، باز هم همین می شد که الان می بینیم؟ تا چه حدی فرتوتی و رنجوری مرد مزاحم در نوع نگاه فیلم به مقوله انتقام و خشونت و استحاله رفتاری به سمت جنایت، نقش داشته است و اگر قرار باشد این نقش را با تعویض شخصیت برداریم، آیا در استنتاج نهایی اثر، فضایی متفاوت پرورش نمی دهد؟ آیا این ویژگی پیرمرد، نوعی قضاوت پیش مدارانه را در نوع حس برانگیختگی مخاطب به او و کنش عماد در برابرش ایجاد نمی کند؟
فیلم «فروشنده» اثری قائم و سرپا است؛ ولی اگر نقص های این چنینی نداشت، عمق دراماتیک و معنایی افزون تری می یافت.
ماهنامه هنر و تجربه