سینماسینما، خسرو دهقان:
- فیلم را دوست ندارم. آن را نه حس میکنم و نه درک میکنم.
- اینجور آوانگاردی را نمیفهمم. این ضد جریان و غیر قصه و مدرنیسم را تاب نمیآورم. این فیلمنسازی و الکنی و ندانمکاری را تحمل نمیکنم.
نمیفهمم از کجاست و حاصل چیست؟
- تصور میکنم که این نوع کار نتیجه نابلدی است و به کوچه علی چپ زدن است. تا کار نو و بدیع و غافلگیرکننده و سنتشکن.
- معتقدم که به جای پله به پله و مرحله به مرحله و طبقه به طبقه بالا و بالا و بالا و بالاتر رفتن، تاب خوردن است و سرسرهبازی است و پاندول است.
- و این ریشه دارد.
- آقای نادری از میانه دهه ۴۰ شمسی شروع کرد. با عکاسی. و بهتدریج و آرام آرام و با شیفتگی و عشق و علاقه و سخت کوشی و مرارت و رنج، وارد سینما شد و جا باز کرد و موفق شد.
چند فیلم ساخت که نگینش «سازدهنی» است. کارنامهای در حد چند سال و کمتر از یک دهه.
و دیگر فیلم نساخت و رفت و… تا انقلاب.
- بعد از انقلاب چند فیلم ساخت. مرحله دوم فیلمسازیاش. من فیلمها را دوست نداشتم و نپسندیدم. راستش تغییر و تحول و تکامل ادعایی (و هر چه اسمش بگذارید) را نفهمیدم.
- متوجه نشدم که چطور آدم از «خداحافظ رفیق» و «تنگنا» و حتی «تنگسیر» میرسد به «آب، باد، خاک».
این دگردیسی را ملتفت نمیشوم.
سر و ته کار برایم جفتوجور نشد که نشد. و نمیشود که نمیشود.
- دوره سوم، فیلمهای در مهاجرت است. آنها را هم ایضا و به طریق اولی…
تا این فیلم «کوه».
- من حدود ۴۰ سالی است که در حیرتم و نمیدانم که چی به چی و کجا به کجا، و این مسیر را نیستم و سر درنمیآورم.
- و اما همچنان پاسدار و شیفته جنبههایی از «خداحافظ رفیق» و صحنههایی از «تنگنا» و سرتاپای «سازدهنی» هستم. چه چیزی از دنیا و کائنات و امیر نادری میخواهیم که در «سازدهنی» نیست.
- «سازدهنی» یعنی امیر نادری و امیر نادری یعنی «سازدهنی» و تمام.
- و جسارت است و میبخشید. یک تار موی «سازدهنی» را به «کوه» نمیدهم.
- کجسلیقگی است؟ شاید.
- همین
ماهنامه هنر و تجربه