سجادی تلاش میکند با «تمرین برای اجرا» مخاطبانش را با بخشی از شاهنامه آشنا کند.
سینماسینما، ایلیا محمدینیا: چند سال پیش، به گمانم در آستانه ۷۰ سالگی استاد شجریان- که این روزها با بیماری سختی مبارزه میکنند و انشاءالله با تندرستی بیرون بیایند- با همراهی هنرجویان کارگاه آواز استاد، جشن تولدی در مجموعه آسمان فرهنگستان هنر برگزار کردیم که جمعی از اهالی موسیقی و سینما و حوزه ارتباطات و… در آن حضور داشتند. در این مراسم استاد درباره اصرارش به توصیه برای آوازخوانی هنرجویان و علاقهمندان حوزه موسیقی اصیل اشاره کرد و گفت (نقل به مضمون): «در روزگار ما مردم کمتر حوصله شعر خواندن و مطالعه دارند. شما با آواز است که میتوانید اشعار حافظ، مولانا، سعدی، عطار و… را به میان مردم ببرید…» ذکر این خاطره از این جهت اهمیت دارد که در روزگاری زندگی میکنیم که اشعار فردوسی بزرگ در میان خوانندگان موسیقی اصیل هم به جز چند نمونه در کارهای شهرام ناظری، همایون شجریان، علیرضا قربانی و… کمتر مورد استفاده قرار میگیرد، که البته دلایل خاص خودش را دارد که در این مقال نمیگنجد. از طرفی حضور پررنگ اشعار فردوسی پیشتر در نقالیها بود که در سالیان دور در کوچه پسکوچههای همین شهر تهران ردپای آن دیده میشد و با مرگ بسیاری از این هنرمندان نقال، این امر نیز منتفی شد. آخرین و بزرگترین این هنرمندان مرشد ترابی بود که سالیان آخر عمرش نقالیهای جانانهاش تنها زینتبخش همایشها و مراسم مرتبط با شاهنامه بود و بس.
حال پس از سالها محمدعلی سجادی با اشراف به این موارد، در قامت کارگردان سینما تلاش میکند با مدیوم سینما بهعنوان یکی از فراگیرترین رسانههای معاصر با فیلم «تمرین برای اجرا» مخاطبانش را با بخشی از کتاب شاهنامه و قصه سیاوش آشنا کند. سجادی برای دغدغههایش نسبت به فراموشی نسل امروز نسبت به آثار ادبی و خاصه شاهنامه سترگ فردوسی دست به تولید فیلم «تمرین برای اجرا» زده است؛ اقدامی ارزشمند و درخور تحسین. اما این همه داستان نیست و باید پذیرفت صرف داشتن نیت خوب لزوما منجر به نتیجه مورد نظر نمیشود. بازخوانی قصه سیاوش، آن هم بر اساس شعر فردوسی، بدون توجه به شرایط و اتمسفری که در آن زندگی میکنیم و بدون توجه به نیاز و نگاه امروز مخاطب اثر، چشم اسفندیار (یا همان پاشنه آشیل) فیلم است. گویی کارگردان مخاطبشناسی نکرده است و شاید هم برایش مهم نبوده. مهم امری بوده که خود را نسبت به آن مسئول میدانسته است. مخاطب امروزی همه چیز را فستفودی میخواهد. چون اینگونه تربیت شده. او روزنامه نمیخواند، اما تیتر روزنامهها و سوتیترها را دنبال میکند. دیگر به دنبال رمانهای چند جلدی نیست. داستانهای کوتاه و مینیمال را دنبال میکند. حال برای این مخاطب «تمرین برای اجرا» فیلمی میشود خستهکننده و بدون عناصر جذاب.
قصه سیاوش در شاهنامه یکی از جذابترین قصههاست که در آن همه عناصرِ یک روایت جذاب را برای مخاطب امروزی میتوان یافت. عناصری چون عشق، مرگ، خیانت، عصیان و… به شکل زیبایی در هم تنیده شده و ساختار کلی داستان سیاوش از بدو تولد تا مرگ را دربر میگیرد. اما زبان فاخر و گاهی دشوار فردوسی در این عصر از حوصله مخاطب خارج است. حال اگر قرار بر آشتی دوباره نسل امروز با ادبیات غنی فارسی باشد، نقل موبهموی شعر نهتنها کمکی به او نمیکند، بلکه موجب گریز و دلزدگی بیشتر مخاطب هم میشود.
سجادی البته در روایت خود تلاش میکند همزمان با حفظ امانتداری در نقل داستان سیاوش از زبان فردوسی، داستانی امروزی از همان مناسبات را به موازات شاهنامه فردوسی به تصویر بکشد. اما نتیجه کار چندان با هدف کارگردان همخوانی ندارد. نگاه کنید به حضور بازیگر نقش سودابه که به پیشنهاد بازیگر نقش افراسیاب و کیکاووس به نمایش اضافه میشود و در طول نمایش دلبسته بازیگر نقش سیاوش میشود (درست همانند قصه سیاوش و سودابه در شاهنامه فردوسی) و این امر باعث ناراحتی بازیگر نقش افراسیاب میشود و کار تا آنجا پیش میرود که کل نمایش خیلی سادهانگارانه برای اجرای صحنهای با مشکل مجوز مواجه میشود. روابط آدمها خارج از نمایش بهدرستی شکل نمیگیرد. نه اینکه سجادی توانایی آن را نداشته باشد، بلکه زمان طولانی فیلم مجالی به کارگردان نمیدهد که بیشتر به روابط آدمهای نمایش بپردازد. مخاطب طی بیش از ۱۴۰ دقیقه چنان مورد بمباران اطلاعاتی قرار میگیرد که داستانِ کمرنگ و البته سطحی معاصر نیز در این هیاهو گم میشود و مخاطب مجالی برای درک صحیح روابط بازیگران فیلم داخل و خارج از نمایش پیدا نمیکند. «تمرین برای اجرا» بهرغم تلاشهای کارگردان اثری تلویزیونی مینماید که بهتر است در قالب یک مینیسریال در معرض دید علاقهمندان قرار گیرد.
ماهنامه هنر و تجربه