آیدا عزتی
فریدون جیرانی در نشست خبری «خفهگی» درستترین جمله را درباره جدیدترین ساختهاش گفت: «خفهگی فیلم خاصی است»
لازم نیست زمان زیادی از فیلم بگذرد تا مخاطب متوجه این «خاص بودن» بشود. فیلمی سیاه و سفید با فضای سرد و بیروح، بازی با نور و سایه، بازیگرانی که با کمترین اکت و خودنمایی جلوی دوربین ظاهر شدهاند و صدای جیغهای «نسیم سازگار» که انگار فقط در سر «هستی مشرقی» و راهروهای تاریک تیمارستانی در ناکجا آباد میپیچد.
جیرانی به گفته خودش هیچوقت به شکل کامل فیلمساز رئالیستی نبوده و بیشتر درامهای روانشناسانهی توأم با جنایت را دنبال میکند. مرور فیلمهای گذشتهاش فارغ از موفقیت یا شکستنشان سند همین حرف است. از فیلم به یادماندنی قرمز تا تجربه شکست خورده سالاد فصل و پارک وی، فیلمهای آب و آتش و شام آخر هم ادامه تجربههای فیلمساز در همین گونه است. در خفهگی نشانههایی از فیلمهایی که مرور کردیم به چشم میآید. از شخصیت سایکو و نامتعادل مردی که به ظاهر عاشق است، زنی که خود را به دیوانگی میزند تا امنیت خود را حفظ کند، فضای وهم آلود و مرموز و البته حضور «مشرقی» که موتیفی تکرار شونده در فیلمها و سریالهای فریدون جیرانی است.
ظاهر شدن الناز شاکردوست روی پرده سینما غافلگیری دیگری را برای مخاطب رقم میزند. دختری با موهایی طلایی و صورتی پر از کک با لباسی بلند و ساده. شاکردوست با این گریم سنگین سعی میکند تصویری جدید از خود به نمایش بگذارد و خودش را به عنوان بازیگری جدی معرفی کند. با کمک جیرانی توانسته تا حدی به این مرحله برسد اما در خفهگی بیشتر از آنکه بازیاش مورد توجه قرار بگیرد، این گریم اوست که شاکردوست را متفاوت از قبل نشان میدهد.
نوید محمدزاده برخلاف آنچه درباره شکل بازی و حضور تکراری او در این فیلم گفتهاست، جنون محمدزاده این بار نه در فریادهای او است و نه در رفتارهای غیرقابل پیشبینیاش. بلکه این بار جنون را در چشمهای او میبینم، در آرامش و رفتار کنترل شدهاش. به همین خاطر هنگام پایانبندی فیلم از آنچه او میکند تعجب نمیکنیم.
صحرا شخصیت اصلی فیلم است اما لکنت فیلمنامه درباره شخصیتپردازی او مخاطب را گیج میکند. او در بخش اول فیلم و هنگامی که در تیمارستان مشغول کار است، کاملا سرسخت و سرد است. فیلم جایی دچار مشکل میشود که میخواهد به او نزدیک شود و وارد خانه هستی میشود. آنجا است که او شکننده و ضعیف است، به دنبال راهی برای پیدا کردن خانه و زندگی مطمئن است. تا جایی که حاضر میشود به دیدار پیرمردی بازاری و پولدار در خانه همسایه خود برود. البته میتوان اینها را مقدمهای برای شکل دادن خیانت هستی به نسیم که به او پناه آورده و اعتماد کرده بود به حساب آورد اما اشکال فیلمنامه یا اجرا مانع از باورپذیری برای مخاطب میشود.
اما خفهگی از آن دست فیلمهایی است که تماشایش روی پرده سینما تجربه جذابی است. به تجربه و سواد فریدون جیرانی اعتماد کرد و دل به روند کند و محزون فیلم داد. با اینکه اکثر فیلم در نماهایی بسته میگذرد اما هنر فیلمبرداری مسعود سلامی و نورپردازی باعث میشود تماشاگر از دیدن نماهای تکراری خسته و دلزده نشود و پیگیر قصه و دیوانگیهای شخصیتهایش بشود. فیلمی که به خاطر فضای حاکم بر آن اقبال ویژهای در گیشه برایش پیشبینی نمیشد، اما توانسته به فروشی نزدیک ۴ میلیارد دست پیدا کند.