نگاهی به دو فیلم «حمال طلا» و «آشفتگی» / در گیر میان دو فضای متفاوت

سینماسینما، شهرام اشرف ابیانه:

حمال طلا / احمق هایی غریب در تقابل با دنیای جدی ای که در آن گیر افتاده اند

فیلم تورج اصلانی چه فیلم خوب و سرخوشی از کار در آمده. ریتم
نیمه اول فیلم کند و کشدار است اما طنز غیر متعارفی در فیلم هست که کم کم در دلت جا باز میکند.
میانه آشفتگی اوضاع ارز و سکه ،داستان دو آدم به آخر خط رسیده و تقلایشان برای بالا کشیدن خود از منجلابی از کثافت که تا گلو در آن فرو رفته اند به بک داستان سینمایی واقعی تبدیل شده با دو شخصیت که از فرط بلاهت یگانه اند.
حمال طلا یک طنز سیاه است با شخصیت پردازی دو تا از بهترین کاراکترهای سینمای ایران.
شخصیت رضا و لویی با آن خصیصه های لورل هاردی گونه شان به دنیای فیلم چنان غنایی داده اند که غافلگیرمان میکنند از این همه سرزندگی در پردازش کاراکترهای داستانی.
باقی آدم های فیلم اما سایه های بی نام و نشان اند. زنی که در موسسه خیریه کار مبکند و ظاهرا معلوم نیست برای چه عاشق اوست و یا صاحب کار عبوس کارگاه طلاسازی از آن جمله اند. به این همه اضافه کنید سه پاره بودن فیلم. معلوم نمیشود ماجرای دزدی طلاها در ابتدا چه ربطی به باقی قصه فیلم دارد؟داستان طلای گمشده میان فضولات انسانی چاه تخلیه شده چرا نیمه کاره رها میشود؟
این ها حمال طلا را از حد و اندازه یک فیلم خوب دور کرده. چیزی که فیلم را سر پا نگه داشته دو شخصیت اصلی فیلمند که میزان حماقت و سادگی و رو دست خوردن مدام شان ،به دنیای فیلم رنگی از شور زندگی داده. چیزی شبیه کمدی کلاسیک هایی لورل و هاردی. احمق هایی غریب در تقابل با دنیای جدی ای که در آن گیر افتاده اند.

 

 

آشفته گی / فریدون جیرانی:

وقتی فیلم میسازی فقط برای دل خودت در باره فیلم ها و موسیقی هایی که دوست داری و قصه ای نداری که به دغدغه هایت رنگ و بوی سینمایی دهد تا مخاطبت را نیز شریک احساسی کنی که از سینما و موسیقی میاید یا هر چه دنیایت را تشکیل میدهد ، نتیجه اش میشود یک آشفته گی کامل در کل و شمایل فیلم و جالب آنکه نامش را هم آشفته گی میگذاری. البته نه به این قصد. چون که درست یا نادرست نامی چون فریدون جیرانی را متخصص درام های روان کاوانه مینامند.
از درام روان کاوانه اما فقط به هم ریخته گی قاب ها که به وضوح از مرد سوم کارول رید وام گرفته شده، و به هم ریختگی خط داستانی نصیب مخاطبت شده.
من اگر جای تو بودم فم فاتال فیلمم را مهاز افشار انتخاب نمیکردم که با موی رنگ شده هیچ شباهتی، تو بگو اندازه ذره ای با فم فاتال های فیلم نوآر تاریخ سینما ندارد که هیچ کاریکاتور آنها هم نیست. بهرام رادان هم در شمایل مرد دو چهره اصلا و ابدا جا نمی افتد.
دوست عزیز فیلمساز. میدانم تجربه ات در فیلمسازی نه فقط از من که از خیلی از هم حرفه ای هایت بالاتر است این را هم اما بپذیر حداقل به عنوان مخاطبت ،که این طریق سر و سامان دادن به یک داستان سینمایی آن هم از نوع روانکاوانه نیست.
سال ها پیش در دوره کودکی در کمیک استریپ آمریکایی به زبان انگلیسی داستان جوانی را مرور کردم که برادر دوقلویش را در رودخانه ای غرق کرده و با نامزد برادر مرده ازدواج میکند. سال ها بعد حین شنا در همان رودخانه جنازه پوسیده برادر مرده او را به قعر رودخانه میکشد و خودش در قالب برادر حالا مرده، وارد زندگی نامزد سابق و زن حال حاضر برادر مرده اش میشود.
سال ها بعد آن کمیک استریپ ، داستان دو برادر دوقلو در فیلم جیرانی از آن غرابت و حس و حال گوتیگ داستان کمیک استریپ گمنام آمریکایی خبری نیست. هر چه هست نوعی جلوه نمایی است در مورد همه آنچه فیلمساز ما را فریدون جیرانی کرد. از توانایی های فیلمساز کار کشته گویا حالا حالا قرا نیست استفاده شود برای سر و شکل دادن به نوعی داستان هابیل و قابیلی که منکوب مان کند. ما را به شگفتی وادارد. به دنیایی دعوت کند پر از عجایب. جهانی که روان پیچیده انسانی نام گرفته و دادن صورت سینمایی به آن به حتم کار هر کسی نیست.

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 106329 و در روز دوشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۷ ساعت 16:10:35
2024 copyright.