سینماسینما، پدرام عبهر:
«آزاد به قید شرط» از هر لحاظ برای ظرف سینما زیادی کوچک است، هم از نظر بصری و هم محتوایی. گاهی مخصوصاً در اوایل فیلم احساس میکنید قسمتی از یک سریال تلویزیونی را به تماشا نشستهاید! دیالوگها، موقعیتها، شعارها، و خیلی از بازیها از یک سریال متوسّط تلویزیونی فراتر نمیروند.
فیلم، داستان کیوان کمالی (امیر جعفری) را روایت میکند که مردِ خوب و زحمتکش و خانوادهدوستی است امّا ده سالِ پیش بهخاطرِ اعتمادِ اشتباه به یک دوست، بیخود و بیجهت درگیرِ ماجرایی میشود که نهایتاً ۲۰ سال حبس برایش به دنبال دارد. و حالا پس از ده سال و گذراندن نیمی از محکومیتش، به قید وثیقهای صد میلیونی (که داماد آیندهاش پرداخت کرده)، آزادی مشروط نصیبش شده. البتّه در این ده سال همسرش از او جدا شده و مجدّداً ازدواج کرده است.
«آزاد به قید شرط» پر از دیالوگهای تکراری است. یعنی اگر این جملاتِ تکراری که بیهیچ دلیل موجّهی مدام بازگو میشوند از فیلم حذف بشوند، زمان فیلم نصف میشود. از تکرارِ خستهی کننده اصطلاح «امانتی» (یه امانتی برات دارم. / باید برم یه امانتی رو بدم. / امانتیشو بهش دادم. / و….) گرفته تا تأکید کلافهکنندهی فیلم بر این جملات که «تو مشروط آزادی. مراقب باش. دنبال دردسر نباش!» یا «من مشروط آزادم. دنبال دردسر نیستم.» به اینها اضافه کنید اینکه همه در این فیلم سرِ هم منّت میگذارند با جملاتی نظیر: «من به خاطر شماها پول قرض کردم، مجبور شدم اون کارو انجام بدم، افتادم زندان!» / «مامان به خاطر آزاد کردن تو با اون ازدواج کرد!» / «من به خاطر آزادی بابای تو صد میلیون دادم!» و…
دومین فیلم حسین شهابی، بعد از فیلم خوب و امیدوارکنندهی «روزِ روشن»، یک عقبگرد کامل است. «آزاد به قید شرط» هیچ نکتهی جدید و خاص و نوآورانهای ندارد، نه در قصّه، نه در پیام قصّه و نه در ساختار فیلم. نقاط ضعف و حشو و زوائد هم بسیار دارد. امّا اگر بخواهیم یک نکتهی مثبت در مورد فیلم پیدا کنیم، از پایان قصّه میتوان یاد کرد. هرچند آن هم چندان غیرقابل پیشبینی و خلاقانه نیست، امّا دستکم مبهم و سردرگم نیست و با منطق قصّه همخوانی دارد.