سینماسینما، شهرام اشرف ابیانه:
«ائو» فیلم فرم است. فیلم میزانسن. درسهایی شاید از سینمای میکلوش یانچو، فیلمساز دهه ۶۰ و ۷۰ مجار در آن ببینیم، اما واقعگرایی حاکم بر فیلم از سینمای ایران میآید. برای همین فضا و فرم دوربین روی دست فیلم آزاردهنده و باسمهای و تقلیدی نیست. محتواست که چنین فرمی را برای اثر خلق کرده. فرم از دل داستان بیرون آمده، برای این است که این اندازه در بافت فیلم تنیده شده.
«ائو» فیلم روایت هم هست. پازلی است که راویان مختلف روایتش میکنند. این شاید دنبال کردن یک شخصیت توسط دوربین را در طول اثر روشن و توجیه کند. در فیلم نماهای باز معرف معمول نداریم. جغرافیای صحنه و قصه، تکه تکه شده و از منظر شخصیتهای اصلی ساخته میشود. دوربین از پشت شانه یک شخصیت دنبالش میکند و همراه شخصیت در فضای کوچک خانه اما بهشدت میزانسنبندیشده حرکت کرده و جولان میدهد تا از دید او داستان را روایت کرده باشد. در اینگونه مواقع قاببندی دوربین، فیلم «پسر شائول» ساخته لاسلو نمش، فیلمی درباره اردوگاه مرگ نازیها در جنگ جهانی دوم، را به یاد میآورد. بقیه آدمهای قصه در این مواقع به صورت اشباح و آدمکهایی در پسزمینه میچرخند. آنچه مهم است، شخصیتی است که قصه را روایت میکند، نه فضای اطراف او، یا آنچه او از آن گذر میکند. انگار درون زندانی باشیم و شخصیتها، نگهبانهای موقتی که در فضای اردوگاه میچرخند.
«ائو» از دل یک مراسم و آیین بیرون میآید. مراسم تشییع جنازهای که بنا به ضرورتی ناخواسته به خواسته دختر خانواده معطل مانده. از میان این بلاتکلیفی است که فرصت سرک کشیدن به تضادها و کشمکشهای آدمهای این خانه میسر میشود. حرکات بیوقفه دوربین هم این آشفتگی را قرار است تصویر کند. لحظات سکون، جایی که دوربین آرام میگیرد، جایی است که حسی انسانی یا حسی فراموششده و به خاطره پیوسته قرار است تصویر شود. مثل داستان عشق ناکام مرد قصه به دختر صاحب عزا و بیتفاوتی دختر؛ اینکه چنین حسی را از مرد هیچگاه نفهمیده و برایش مهم هم نبوده اگر هم میدانسته.
«ائو» میتواند یک فیلم معمایی باشد درباره یک جنایت که در پایان فیلم روشن میشود. این را صحنه پایانی رقم میزند. جایی که دوربین باز ساکن است تا این راز مگو را از زبان دختر و داماد خانه بیان کند. حالا این همه آشفتگی و بیقراری فرمی معنا پیدا میکند. آدمها همه در پی پنهان کردن چیزیاند. چیزی که راز مگوی زندگیشان محسوب میشود. همه مجبور به زندگی با این رازند. وقفه در مراسم عزا فرصتی پیش آورده تا این تم محوری در فیلم بسط پیدا کند.
«ائو» اگر به دل مینشیند، بهخاطر آن است که داستان، فرم بصری فیلم را ساخته و این همه از دل قصه فیلم بیرون آمده. «ائو» یک فیلم داستانگوست. فیلمی که ظاهری تجربی دارد. پیرنگ هزار و یک شب گونهاش ساختار یک قصه پلیسی را تداعی میکند. رفتوآمد آدمهای قصه همه برای حل این معماست. ما بیشتر جذب پیرنگ میشویم تا ساختار فیلم، یا این فرم جذاب و تازهکار است شاید که ما را بر صندلی سینما میخکوب میکند. نمیتوان نظر قاطع داد، چون «ائو» از معدود آثاری است که فرم و محتوا در آن درهم آمیخته.
«ائو» به زبان ترکی تهیه شده. بیگانه بودن زبان برای مخاطب ناآشنا به این زبان تصادفی نیست. انتخاب زبان ترکی هم بیحکمت نیست. هر چند خود یوسفینژاد از آن خطه است و بهحتم خواسته فیلمی به زبان بومی زادگاهش تولید کند. زبان، راه به خصوصیترین لایههای پنهان حسهای آدمهای قصه میبرد. از زبان فرمایشی و رایج خبری نیست. پس فرم ادای دیالوگها هم غیرمعمول و به زندگی عادی نزدیک است. «ائو» اگر ما را میترساند، بهخاطر واقعی درآمدن کابوسی است که این اندازه موثر و گیرا تصویر شده. آدمها اصطلاحات و کنایههای زبان مادری خود را بدون هیچ ادای نمایشی و قراردادی خاصی به زبان میآورند. آنها میتوانند خیلی ساده یکی از خویشان ما باشند، یا خود ما که زندگی خود را میکنیم. زبان بومی فیلم، ما را به دل یک رسم و آیین میبرد. کینهها و خصومتها با این زبان چه روشن جلوه میکنند. حتی مخاطب ناآشنا به زبان ترکی میتواند حس شخصیتها را از نحوه گویش آنها تشخیص دهد.
«ائو» داستان یک خانه است. خانهای که صاحبش مرده و وراث، مراسم ختم به پا نشده، برای هم چنگ و دندان نشان میدهند. «ائو» تلاش میکند ریشه این عداوت را جایی میان خاطرات آدمهای قصه جستوجو کند. در تنها فصل عاشقانه فیلم، جایی که مرد به عشقش به دختر اعتراف میکند، میفهمیم عشق مرد رویایی بیش نبوده. در دنیایی سرد زاده شدهایم گویی. در هم شکستن مرد در دل کوچه پشت خانه از همین روست. تنها جایی که یکی از آدمهای قصه میتواند حسی انسانی را نشان دهد، جایی دور از خانه است. انگار خانه به تسخیر اشباحی ناپیدا درآمده باشد.
نفرینی گویی بر خانه سایه افکنده. این طلسم را فضای سرد میان آدمهای خانه این اندازه باورپذیر کرده. خانه فیلم یوسفینژاد جای امنی برای آرام گرفتن نیست. در آن دروغ و ریا و جنایت حاکم شده. با این همه «ائو» فیلمی بدبینانه نیست، هر چند که مسئله پدرکشی را مطرح کند. فیلم به سیاق فیلمهای فرمایشی روز نقطه امید روشنی نشان نمیدهد. همه تاکیدش روی حسهای گمشده انسانی است. مثل عشق پنهانِ سالها به زبان نیامده مرد به دختر جوان که حال شوهر کرده. نقطه روشن فیلم، حضور زنده هر چند زخمخورده این حسهاست؛ تنها انسانیت نیمهجانی که در این دایره جنایت و فریب هنوز نفس میکشد و به دنیای آدمهای «ائو» رنگی از آدمی و آدمیت داده. «ائو» از این منظر شریفترین و صادقانهترین فیلم ایرانی این سالهاست
ماهنامه هنر و تجربه