سینماسینما، فریبا اشوئی:
بنفشه آفریقایی از روابط میان فردی غیرمتعارف سخن می گوید .رابطه زنی میانسال با همسر سابقش.در نگاه اول شکل این رابطه درعُرف جامعه، محلی از اعراب ندارد.
اما با ورود به داستان شکل رابطه ومتر ومعیارش برمخاطب عیان می شود.پارامتر اول برای فیلم ساز تعریف رابطه بر اساس حس انسان دوستی است.این که پیرمردی در سال های پایان عُمر از سوی فرزندانش رانده شده وبه آسایشگاه می رود ،یکی از نشانه های اجتماعات مُدرن است که هنوز از نگاه جامعه سنتی ایران عملی قبیح تلقی می شود.پس فیلم ساز شائبه رابطه حسی میان شکوه وفریدون ( همسر سابقش) را با ارائه این دلیل مستند از میان برمی دارد.مونا زندی بعد از عصر جمعه وساختار فمنیستی -انتقادی این فیلم با فاصله تقریبا ده سال نگاه پُخته تر وآرام تری نسبت به جهان پیرامونش یافته است.
فیلم قبلی او اگرچه از ساختاری منسجم وحرفه ای برخوردار است اما بیشتر تریبون انتقادی فیلم ساز تلقی می شد ،برای ارائه نظرات تندی از احوالات زنان درآن مقطع زمانی خاص .اما اکنون ودر این فیلم(بنفشه آفریقایی) این نگاه عُمق یافته ، پخته تر شده وجهان شمول شده است.فیلم بنفشه افریقایی متمرکز بر رابطه میان فردی سه انسان میانسال است که از چالش های سخت زندگی عبور کرده ودیدگاه فرامتنی مهم تری به زندگی ، انسانیت ومسائل پیرامونشان یافته اند.
این پیام فیلم ذاتا پیامی بزرگ وفرامرزی است ودر حد وجغرافیای مشخصی نمی گنجد.روایت فیلم روایتی است که می تواند در هر کجای این جهان خاکی اتفاق بیافتد وبازهمچنان همین طور خوب ودلنشین باشد.اندیشه حاکم بر داستان والا است واز رشد وتعالی روح انسان ها سخن می گوید واین تعالی باهیچ متر ومعیار زمینی وعُرفی وقوانین سنتی قابل ارزیابی نیست.
شکوه خود در زندگی شخصی اش شکست ها ، تهمت ها وفراز وفرودهای زیادی راپشت سر گذاشته است.اما فیلم بر وجه مثبت تجاربش تاکید می کند.دیدگاه فیلم مبتنی بر عقیده شکوه درباره زندگی است .این که”من تو این سال ها یاد گرفتم هرچیزی جای خودش رادارد”.این نگاه در تمام فیلم ساری وجاری شده است.این که شکوه احوالات همه مردم شهرش را می داندونسبت به همه خودرا متعهد می داند(از درماندگی همسر سابقش، تاقهر وآشتی های رضا همسر فعلی اش، تا رازهای دختر همسایه ومشکلات قاسم دوست خانوادگی اشان تا…)
حرکت فیلم ساز در طول اثرش تابع یک خط گذاری باشیبی آرام است.شلوغش نمی کند.خطابه نمی خواند.داستان را بایک ریتم ملایم وآرام پیش می برد.ساختاری که براساس انتخاب کاراکترهای اصلی اش(سه میانسال دنیا دیده)ساختار وریتم مناسبی است.چرا که برای این گروه شعف وهیجان وماجراجویی در زندگی فروکش نموده ونگاه آنان به زندگی تنها متوجه اصل زیبایی و عمق معانی نهفته در آن است.مثال واضح آن اشاره داستان در دفعات وبهانه های مختلف از زبان شخصیت ها به گذشته غلط وغلوتشان وعبوراز خطاها وسوء ظن هااست.فیلم ساختاری ساده وبه دور از فرم واستایل خاص دارد واین مهم با متن رئال ومستند آن هم خوانی خوبی پیدا کرده است.
اندازه نماها وانتخاب آن تابع قانون نمای نقطه نظر مخاطب عام است وفیلم ساز ترجیحا در به رُخ کشیدن کاراکترها ومیزانسنش اصرار خاصی نمی کندتاهمه چیزبرای مخاطب واقعی ودست یافتنی باشد.جغرافیای داستان ترجیحا از مناطق شمالی کشور (بدون ذکر نام منطقه)انتخاب شده، چرا که مختصاتی دارد که درآن نشانه های زندگی وحیات وزیبایی های طبیعت قالب است واین درباره فیلمی که درمدح زندگی است، ضروری بنظر می رسد.بازی ها درفیلم ستودنی هستند.بویژه حضور متفاوت واثرگذار رضا بابک که بازی اش اندازه وشیرازه خاصی را طلب می کرد(بازی آرام،زیر پوستی ومبتنی بر احساس) و البته فاطمه معتمد آریا درنقش شکوه که نقش باحضورش مثل همیشه ماندگار واز آن خودش شده است.انتخاب عنوان فیلم وشغل کاراکترها(رنگ آمیزی نخ برای شکوه ونجار برای رضا وبازنشته دولت برای فریدون)از انتخاب های موثر وهوشمندانه فیلم ساز است. بنفشه آفریقایی گلی است که به توجه وآبیاری قانونمندی نیاز دارد.