سینماسینما، منوچهر دین پرست:
فیلم قصر شیرین ساخته رضا میرکریمی فیلمی با درونمایه اخلاقی و توجه به فطرت انسانی است که بخشی از جامعه ایرانی که دچار آشفتگیهای اقتصادی و گرفتاریهای اخلاقی هستند نشان می دهد. قصر شیرین را باید از جمله فیلمهایی با ژانر جاده ای قلمداد کرد که در طی چند روزی که فیلمهای جشنواره فیلم فجر اکران می شود سعی کرده قواعد ژانر را رعایت کند. این فیلم که با ریتمی کند و با التهاب و عصبیت همراه است سعی کرده تا مخاطب را به هسته مرکزی فیلم که همان کنشها و رفتارهای انسانی که میان افراد فیلم شکل گرفته هدایت کند. این فیلم درباره فردی است که همسرش در کما به مرگ مغزی دچار شده و باید فرزندانش را با خود ببرد. او که سالهاست از آنها دور بوده و اکنون با فرد دیگری ازدواج کرده چندان تمایلی ندارد که بچهها را با خود همراه کند. از سوی دیگر خانواده همسرش نیز از رفتار او عاصی هستند. تمامی این داستان در یک نیم روز و در فاصله خانه تا جاده شکل گرفته است. در فیلم قصر شیرین ما شاهد بازی دو کودک خردسال دختر و پسر هستیم که گویی پسر غیرت و رفتارهای مردانگی را به پدر یادآوری می کند و دختر نمادی از پاکی و معصومیتی است که پدر آنها را فراموش کرده است. رفتار جلال(حامد بهداد) و عبوسی و عصبانیت او که در کل فیلم حتی لبخندی تلخ هم به فرزندانش تقدیم نمی کند فضای فیلم را در یک افسردگی عمیق فرو برده است. خوشبختانه این فیلم از ادا و اطوارهای روشنفکری و پند و اندرزهای نصیحت گونه خالی است و همین نکته باعث شده که میرکریمی فیلمی در چارچوبی روایت کند که پیش از این در فیلمهای یه حبه قند و خیلی دور و خیلی نزدیک به تصویر کشیده بود. فیلم که در منطقه یاسوج و در جادههای آن تصویربرداری شده توانسته فصای زرد و پاییزی را به معنای فیلم انتقال دهد تا مخاطب در عمق فضای سرد و یخ زده فیلم فرو رود. چالشها و رفتارهایی که در قصر شیرین روایت می شود اگرچه در برخی از سکانسها کام مخاطب را تلخ می کند اما نباید فراموش کنیم که قصر شیرین در سکانسی که جلال روباهی را زیر کرده و پسر با گریه از او درخواست می کند که به او کمک کند زیبایی اخلاقی فیلم را به مخاطب انتقال می دهد. نباید فراموش کنیم که میرکریمی در این فیلم آشوبی را روایت می کند که تنها باید آنها را در نهاد خانواده سامان داد و جاده و پیچهای تند آن نمادی از این آشفتگی است. و یا وقتی که مخاطب متوجه می شود جلال قلب زنش را که در کماست به قیمت پنجاه میلیون تومان فروخته متوجه شقاوت جلال و عمق بحران مردی که در سراشیبی انسانیت قرار دارد می شود. میرکریمی به درستی از خانوادهای صحبت میکند که تمام اجزایش را خودش ویران کرده و عشق و عرفانی که میتوان جان مایه خانواده باشد از بین رفته است .