نگاهی به فیلم «مات» ساخته صبا کاظمی/ اسم نویسنده و کارگردان را حدس بزنید!

یزدان سلحشور«مات» فیلم خوش‌ریتمی ا‌ست.

سینماسینما، یزدان سلحشور:

قبلا هم نوشته‌ام الان هم می‌نویسم و احتمالا آن موقعی که به سن حالای کرک داگلاس هم برسم، خمیده خمیده و در صد سالگی خواهم نوشت: «نقد نوشتن درباره‌ سینمای ایران سخت است!» و البته اضافه خواهم کرد: «نوشتن درباره کارهای خوب، سخت‌تر از نوشتن درباره کارهای بد است! چون کار بد را می‌توان تکه تکه [آنالیز] کرد، چون خودش تکه تکه است. اما کار خوب ایرانی را نمی‌شود تکه تکه کرد، چون دلمان نمی‌آید! یک موجود واحد است، مثل تولیدات قدیمی صنایع ایران است که همه چیز را جوش می‌دادند! درحالی‌که جنس فرنگی، با پیچ از هم وا می‌شد و بسته می‌شد!» به همه‌ این‌ها اضافه کنم که «سینمای جوشیِ» ایران، سینمایی غریزی[سینمای جوششی]‌ است نه کوششی، یعنی حتی جوش‌هایش هم پیرو قواعد خاصی نیست و اگر حالِ جوشکار خوب باشد، کار، درست در می‌آید. اگر بد باشد، فاجعه در می‌آید! مشکل سینمای ما، مشکل تمام سینماهایی ا‌ست که هنوز بدل به صنعت نشده‌اند و احتمالا هم قرار نیست بشوند! «مات» صبا کاظمی متعلق به چنین سینمایی ا‌ست. فیلمی دیدنی ا‌ست، اما هم‌چنان به سمت نقد، دست تفاهم و دوستی دراز نمی‌کند.

نوشتم: «فیلمی دیدنی»! درست نوشتم و حالا اضافه می‌کنم: «نه در خاطرماندنی!» و باز هم درست نوشتم! مثلِ فیلم «مات» به کرات در سینمای ایران ساخته شده و گاهی هم در جشنواره‌ای یا جشنواره‌هایی مورد توجه قرار گرفته‌اند؛ باز هم دقیقا مثل «مات»! که اولین جایزه «عباس کیارستمی» سائوپائولو را دریافت کرده؛ دست داوران آن جایزه درد نکند، تبریک به صبا کاظمی، اما احتمالا اگر اسم کیارستمی روی این جایزه نبود، زیاد هم برای ما، این جایزه‌ تقریبا یا تحقیقا مهجور، مهم نبود!

فیلمسازی که با بلیتِ فیلمسازی دیگر سوار این هواپیما شده!

نه صبا کاظمی را می‌شناختم نه پیشینه‌اش را می‌دانستم. نسخه‌ای از «مات» هم به دستم رسیده بود که ظاهرا تیتراژ نداشت، یعنی فقط اسم صبا کاظمی را داشت. فیلم که با نمای دوم و بالا رفتن زن از پله‌ها و ورود اولین شخصیت به آپارتمان شروع شد [و هی تمیز کردن آپارتمان طول کشید]، فکر کردم یا تهیه‌کننده‌ این یکی هم کیانوش عیاری‌ است، یا ایده‌ فیلمنامه مال اوست، یا… اما بعد از ورود زوج اول و بعدش زوج دوم، کاملا مطمئن شدم که عبدالرضا کاهانی، یا فیلم را تهیه کرده یا ایده را داده یا فیلمنامه را نوشته! این تصور تا آخر فیلم عوض نشد!

«مات» امضای کاهانی را با خودش دارد، گرچه سعی کرده در استفاده از سکانس-نما و اجرای زنده و بازی مسلط بازیگران و کم‌هزینه درآمدن فیلم به شیوه‌ شهرام مکری عمل کند. با این همه به گمانم امضای کاهانی[در شکل گرفتن کمدی موقعیت، با اضافه شدن زیرگفتارهای سیاسی-اجتماعی و آفریدنِ ریتم و دیالوگ و شخصیت –تقریبا- از هیچ] در فیلم مشخص است. آیا این نکته، عیبی دارد؟ آیا برای فیلم اول، عیبی دارد؟ آیا عیبی دارد که عده‌ای بخواهند شبیه فیلم‌سازانی دیگر فیلم بسازند، اما فیلم‌های دیدنی بسازند؟ آیا این‌که از سال ۱۹۹۰ تا سال ۲۰۰۵، ما بیش از «۵۰ تارانتینو» در کل دنیا داشتیم و نزدیک به ۹۰ درصد تولیدات هالیوود با متر و معیارهای سینمای تارانتینو، فیلمنامه‌شان شکل می‌گرفت و غیر از سینمای چین و ژاپن و روسیه و…، بالیوود هم همین کار را می‌کرد با مقداری «بومی‌سازی!»، عیبی داشت؟

فیلمی فستفودی!

«مات» فیلم خوش‌ریتمی ا‌ست، یعنی خسته‌کننده نیست به رغم این‌که قرار است در یک نما شکل بگیرد[منهای نمای اول و نمای آخر که چنین نیستند و نماهای مستقلی هستند از رانندگی در خیابان-در نمایی نه‌چندان محو و نه‌چندان واضح- و کودک داخل ماشین] و یک امتیاز است برای فیلم‌سازی که کار اولش است و قرار است در سینمایی فیلم بسازد که فرقی نمی‌کند که شما «هنری» بسازید یا «سینمای بدنه»، در هر دو حالت، در ۹۰ درصد موارد، تماشاگر چرتش را در سالن سینما می‌زند تا پولی که برای بلیت داده، هدر نرفته باشد! «مات» از این نظر، چیزی مدیون تماشاگر نیست یعنی قرار نیست صبا کاظمی، بیرون سالن بایستد و پول بلیت را به تماشاگران فیلمش پس بدهد!

«مات» فیلم سریعی ا‌ست، مثل یک غذای سریع، مثل فست‌فود! زود آماده می‌شود، از آن لذت می‌برید، اما خدا نکند که «غول‌ساندویچ» باشد یا «پیتزای تافتونی» و شما یک جعبه‌ مقوایی بگیرید و ببریدش خانه که بعدا گرمش کنید و بخورید! برای صرفِ بعدی جواب نمی‌دهد! البته این مشکل «مات» نیست فقط، کلا سینما یا داستان معمایی یا آثاری که به هر عنوان، جذابیتشان در پنهان ماندن قاتل، ایده، قصه یا خودِ موضوع است، دچار همین مشکل‌اند و «یک‌بارمصرف»‌اند، مگر این‌که «ایده‌های پشتیبان» داشته‌ باشند که «اجرا» شوند نه فقط بدل شوند به استعاره‌های سیاسی-اجتماعی که مثلا این خانه، همان کشور است، با حضور اقوام مختلف در آن و آخرش یک جوری باید با هم کنار بیایند و دو نمای مجزای اول و آخر هم، نشان این باشند که «مهاجرت» هم، نوعی انتخاب است.[این‌ها به ذهن من رسیده و به نظرم به ذهن خیلی‌های دیگر هم رسیده، حتی اگر کاظمی بگوید که چنین منظوری نداشته، اما «متن» که چنین منظوری دارد و مولف هم -که همه می‌دانیم- مرده!] استعاره‌های این‌چنینی «مفهوم» هستند نه «اجرا و چشم‌انداز دراماتیک»، یعنی الصاق می‌شوند به اثر نه این‌که در تار و پود اثر بروند تا مخاطب سعی کند برای رسیدن به «چگونگی بافت» دوباره به اثر برگردد. «مفهوم» برای اطلاع‌رسانی ا‌ست مثل برگه‌ای پشت درِ مطب دکتری مشهور: «دکتر تا دو ماه دیگر در سفر هستند» شما دو ماه تمام پشت در نمی‌ایستید تا ۶۰ روزِ تمام، همین نوشته را بخوانید!

اگر این فیلم کوتاهتر میشد، چه میشد؟

وقتی که فیلم وارد شبکه نمایش خانگی شد، لطفا فیلم را دوباره ببینید و این‌بار، هر دو دقیقه به دو دقیقه، یا پنج دقیقه به پنج دقیقه فیلم را جلو ببرید؛ بزنگاه‌های فیلم هم که مشخص است؛ نه! آن‌ها را رد نکنید! آن‌قدر جلو بروید که بتوانید بگویید فیلمی ۲۵ دقیقه‌ای را دیده‌اید! چه چیزی را از دست داده‌اید؟!

یک نکته‌ دیگر بگویم و خداحافظ! آن‌جایی که شخصیت آخری دارد با موبایلش، سرقت را به کلانتری خبر می‌دهد، دوربین چرا نقش جاسوس را بازی می‌کند؟ چرا دارد خودش را قایم می‌کند؟ اصلا این شخصیتِ پشت دوربین، در فیلمنامه و فیلم چطور تعریف شده؟ این «نظرگاه» اضافی برای چه وارد فیلم شده؟ قرار بوده غیر از کاهانی، ژیگا ورتوف هم در این بازی، «گرگ» باشد؟!

اصلا به من چه؟! یکی فیلمش را ساخته، جمعیتی رفته‌اند آن سرِ دنیا، به جای این‌که در خیابان بزنند و برقصند یا علیه رئیس ‌جمهور سابق‌ این کشور آمریکای جنوبی شعار بدهند، نشسته‌اند از این فیلم زیرنویس‌دار استقبال کرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و کیارستمی هم که خندان بوده در آسمانِ سائوپائولو! من این وسط چه کاره‌ام؟!

ماهنامه هنر و تجربه

 

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 48917 و در روز شنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۵ ساعت 18:20:06
2024 copyright.