سینماسینما، مهناز عظیمی:
ژانر پلیسی را همه ی ما خوب می شناسیم و تا به امروز فیلم های پلیسی زیادی در سینمای ایران و جهان ساخته شده که بیشترشان را دیده ایم و خوب دریافته ایم که فیلم های پلیسی ایرانی با خارجی تفاوتشان از زمین تا آسمان است.
آنچه در ژانر پلیسی سینمای ایران تا به امروز و پیش از تماشای فیلم سعید روستایی دیده بودیم، یک مشت پلیس به غایت فداکار و از خود گذشته و مهربان و دلسوز و قهرمان که همگی دور هم جمع شدند تا جان در بدن دارند در راه امنیت و آرامش مردم و کشورشان خدمت کنند و کلا آنقدر آدم های خوب و متواضع و مهربانی بودند که دل ادم را به هم میزدند و آدم از این اندازه خوب بودن شان کفرش بالا می آمد.
از یک جایی به بعد دیگر فیلم پلیسی که می دیدی احساس می کردی با یک کاریکاتور به شدت مثبت مواجه هستی که زیادی تکراری شده و حس همدلی و همذات پنداری سینمایی ات را دیگر آن طور که باید نمی تواند بر انگیزد.
اما سینمای پلیسی جهان ابعاد کاملا متفاوتی دارد، انها پلیس هایی به شدت نزدیک به آدم های واقعی دارند، پلیس های خطاکار، بددهن ، پلیس هایی که مرتکب اشتباه می شوند و حتی همچون کاراکتر جذاب ویل دورمر در فیلم بی خوابی به اشتباه همکار خودشان را می کشند و تعمدا سکوت می کنند.
این جنس فیلم های پلیسی هر لحظه اش برای مخاطب غافلگیرکننده و جذاب است. هر لحظه یک اتفاق منفاوت و تکان دهنده از قهرمان هایی که می توانند همزمان ضدقهرمان های قصه نیز باشند. کاراکترهایی که فرصت قضاوت و پیشگویی را از تو می گیرند و تو را در دل لجنزار اتفاق های غیر منتظره رها می کنند تا برای خودت دست و پا بزنی و بعضا فرو بروی. و همین لذت دیدن این جنس فیلم ها را صد چندان می کند.
زمانی که سعید روستایی فیلم ابد و یک روز را ساخت و با آن سن کم به عنوان اولین فیلم بلند سینمایی اش، موفق به دریافت جوایز متعدد شد خیلی ها گفتند دیگر نمی تواند موفقیت زودهنگامش را تکرار کند. اما امروز با دیدن فیلم متری شش و نیم به جرات می توان گفت که سعید روستایی فیلمساز خوش آتیه ایست که می تواند سینمای ایران را به جایگاه ویژه ای برساند.
او به زعم نگارنده ، برای اولین بار موفق شده که فیلمی در ژانر پلیسی در ابعاد و استاندارهای جهانی بسازد. او توانسته شخصیت های پلیسی خلق کند که به اشتباه می افتند، پرخاش می کنند برای نجات مشکلات خودشان همدیگر را توی فشار قرار می دهند و حتی بر علیه هم شهادت می دهند.
او توانسته خشونت واقعی نیروی انتظامی را نسبت به مجرمان به زیبایی و در رئالیستی ترین شکل ممکن به تصویر بکشد. خشونتی که نه تنها مخاطب را پس نمی زند بلکه با شخصیت ملموس و واقعی پلیس ارتباط بهتر و حقیقی تری برقرار می کند.
پیمان معادی سرگرد نیروی انتظامی که با تیمش مشغول کشف سرکرده ی باند قاچاق شیشه است در جایی از فیلم انبوهی از معتادین به مواد مخدر را در بازداشتگاهی جمع می کند که از یک جایی به بعد می بینی این بازداشتی ها از شدت ازدهام جمعیت توان نشستن روی زمین را ندارند و با فشار آوردن به یکدیگر همدیگر تلف کنند، همچنین او در بازجویی کردن برای یافتن مضنون اصلی یعنی ناصر خاکباز از هیچ خشونتی ابا ندارد. مخاطبی که عادت دارد در سینما و تلویزیون ایران پلیس دل رحمی را ببیند که با خانم ها با متانت و مدارا حرف می زند اینبار با سرگردی طرف است که موقع بازجویی کردن از نامزد سابق ناصرخاکباز بدترین جملات را به زبان می آورد و یک جایی حتی توهین و بددهنی می کند و برای به حرف کشیدن او از هیچ خشونتی فروگذار نیست ، لحن صحبت او در مقابل مضنونین و متهمانش به قدری تند و صریح است که مخاطب را در جای خودش میخکوب می کند. جدا از متهمان ، او حتی با هم رده گان خودش نیز در اوج خشونت برخورد می کند. او همکار خودش را در جایی به جرم نیت فرار دستبند می زند و در اتاقی محبوس می کند.
اما در جایی دیگر که زندگیش در خطر است شهادت دروغ می دهد تا همکارش در مورد اتهامی که به او خورده در مقابل قاضی شهادت بدهد اما حمید (همکار او) به تلافی بلاهایی که به سرش آورده شهادت مجهول می دهد و او را به دردسر می اندازد.
از طرفی دیگر در این فیلم شما با متهم کله شق و ثروتمندی طرفید که در خیلی جاها هم دردی مخاطب را بر می انگیزد. او جوان خوش چهره و زیرکی ست که خیلی جاها مخاطب دلش می خواهد از دست این پلیس های خشن فرار کند. یا جرم اعدام او تقلیل پیدا کند.
متری شش و نیم فیلمی ست که در آن دزد و پلیس بر طبل برحقی و ناحقی می کوبند. به معنای واقعی کلمه آدم های خاکستری هستند که هر کدام گرفتاری و بدبختی های خودشان را دارند. در فیلم روستایی هم قاچاقچی ها و هم پلیس ها، زندگیشان به مویی بند است، همسرانشان بابت پرونده های متعددشان به آنها اعتماد نمی کنند و ترکشان می کنند، بچه هایشان قربانی دشمنانشان می شوند. در هر عملیاتی هر لحظه با انفجاری جانشان را ممکن است از دست بدهند و حتی با کوچکترین شهادت دروغی در محضر دادگاه مجرم شناخته می شوند و دستبد به دست برای رهایی شان باید به در و دیوار بزنند و از این و آن کمک بخواهند.
اینطور می شود که یک فیلم در ژانر پلیسی در سینمایی ایران تنها با داشتن فیلمسازی با معلومات قوی و شناختی کامل از فضای داستانش می تواند در حد استانداردهای جهانی بالا بکشد و مخاطب را راضی از سالن سینما بیرون ببرد.
جدا از تمام نقاط قوتی که در فیلم وجود دارد شاید تنها نقطه ی ضعف فیلم یک صحنه ی شعاری و توی ذوق زن باشد و آن دیدار خانواده ی ناصر خاکباز در زندان با او است، این صحنه به طرز گل درشتی همدردی فیلمسازش را با ضدقهرمان فیلم به رخ می کشد که با تمام صحنه های فیلم ناهمگون و نامتوازن است. همه ی هنر روستایی در این فیلم خاکستری نشان دادن شخصیت های مثبت و منفی ست و معلق نگه داشتن مخاطب در قضاوت کردن نسبت به آنها است. لذا فیلمسازی که اینقدر خوب مخاطبش را تا به اینجا نگه می دارد ،همدردی با ناصر خاکباز و به رخ کشیدن زندگی سختش به مخاطب اتفاقی بی معنی و ناهمگون است که نباید در فیلم می افتاد.
در پایان از نظر نگارنده این فیلم شایسته ی بسیاری از جوایز جشنواره ی فجر بود و گمان می کنم گرفتن تنها جایزه ی نگاه مخاطبان به این فیلم نشان می دهد که گویا سلیقه ی مخاطبان سینمای این روزهای ما از داوران جشنواره دارد جلوتر می زند.