«پرسه در حوالی من» حکایت پرسه های زنی است در آستانه سی سالگی
سینماسینما، محمد تقیزاده:
«پرسه در حوالی من» اولین ساخته غزاله سلطانی است که پیش از این سابقه فیلمسازی در حوزه مستند و کوتاه را داشته است و مستند او درباره عزتالله انتظامی در سال ۸۸ با نام «و این آسمان آبی» او را بیش از هر چیز نزد مخاطبان سینما شناساند. اما در کنار این فعالیت در زمینه مستند، سلطانی چند فیلم کوتاه همچون «باغ بیبرگی» دارد که در برخی جشنوارههای خارجی ازجمله کن نیز شرکت داده شدهاند.
فیلم «پرسه در حوالی من» آنچنانکه از نامش پیداست، حکایت پرسهها و رفتوآمدهای گاه و بیگاه زنی است که در آستانه ۳۰ سالگی قرار گرفته است. جایگاهی که برایش جایی برای سنجش و ارزشگذاری است. از یک طرف گذشته و خاطرات تلخش را مرور میکند و از طرفی آینده و تنهاییاش را به ذهن میآورد.
غزاله سلطانی با تجربه مستندسازی خود، سعی کرده حالوهوایی رئال به فیلم زنانه غمانگیزش بدهد و تا جایی که امکان دارد، از میزان گریه و اشک فیلمهای اینچنینی بکاهد و زنی از طبقه متوسط ولی محکم و استوار را به تصویر بکشد. زنی که به هر دری میزند تا زندگیاش بهتر شود و به رویایش برسد و در گذر از این سختیها و مشکلات نه کمر خم کند، نه از کسی کمک بگیرد، نه شکایت و گله کند. زندگی را با تمام تلخیها و بیرحمیهایش زندگی کند و از زن بودنش نهراسد.
رویا یکی از مضامین مورد علاقه سلطانی است که در چند فیلم کوتاه و همین فیلم بلند داستانیاش بیش از هرچیز مورد تاکید و تمرکز قرار گرفته است. مهراوه شریفینیا در نقش سایه، بازیگر نقش اصلی فیلم، قهرمان نیست و سودای قهرمانی هم ندارد. زن مطلقه آرامی است که در گوشهای از این شهر بزرگ زندگی میکند، با دوستانش معاشرت و رفتوآمد دارد و در ازای کاری که در یک دفتر مسافرتی دارد، گذران زندگی میکند. زنی که غزاله سلطانی در این فیلم به تصویر کشیده، اگرچه سودای قهرمانی ندارد، ولی از رسیدن به رویایش هم کوتاه نمیآید و با وجود غیرعادی و غیرطبیعی بودن آن، هر کاری میکند تا به آن دست یابد.
سایه از ابتدای داستان رویای داشتن فرزند پسر دارد و با وجود اینکه از همسرش، بهنام، متارکه کرده و ما چیزی از آن رابطه نمیدانیم، به بهزیستی میرود و تقاضای نگهداری فرزند میکند. اما موفق نمیشود و از روش دیگری که یکی از دوستانش به او پیشنهاد میکند، برای مدتی لذت نگهداری و زندگی با یک نوزاد ذکور را تجربه میکند.
فیلم در طول ۷۰ و چند دقیقه گاه دچار لکنت و سکته میشود. برخی از مقدمات و نقشها خیلی ضروری به نظر نمیرسد و شاید با یک تدوین دیگر و کوتاهتر شدن فیلم بسیاری از مشکلات فیلم که تا حدودی آن را کسلکننده کرده است، برطرف میشد. از طرفی فیلمنامه و داستان و شخصیتها، هم دیر راه میافتند و هم کم پرداخت میشوند. برخی کاراکترهای مربوط به دوستان سایه میتوانند حذف یا خلاصه شوند و داستان اصلی، یعنی همان رویای بچه داشتن، زودتر شروع و به نتیجه برسد.
نتیجه و فینال فیلم نیز از دیگر مشکلات اولین فیلم بلند داستانی غزاله سلطانی است و این همه هایوهوی و رفتوآمد برای بچهدار شدن با ملاقاتی که با مادر اصلی نوزاد صورت میگیرد، خیلی زود به اتمام میرسد و گویی تمام جهان هستی شریک شدهاند تا سایه اندکی و تنها اندکی احساس خوشبختی و شادی نکند و به تنها آرزویش در زندگی نرسد و تنها کورسوی امیدی هم که به دست آورده، اینگونه توخالی و آسیبدیده، تلف شود.
مهراوه شریفینیا در نقش سایه و بهناز جعفری در نقش کوتاهی که در نیمه دوم فیلم دارد، اجراهای قابل قبولی داشتند. بهخصوص مهراوه شریفینیا که بار اصلی باورپذیری داستان و نقش را برعهده داشت و توانست با وجود خامی شخصیت سایه، شمایل سمپاتیک و قابل باوری از این زن تنها و غمگین نمایش دهد.
به نظر میرسد فیلمساز شناخت و آگاهی خوبی از این وضعیت سنی و روحی و روانی همجنسانش داشته است و توانسته در دقایقی بهخوبی و با جزئیات دقیق این حالات و رفتارها را به تصویر بکشد. ولی همچنانکه گفته شد، فیلم پتانسیل فیلم بلند را ندارد و شاید در قالب فیلم کوتاه بهتر به نظر میرسید. یا در صورت تمایل فیلمساز به ساخت فیلم بلند، حداقل لازم است شخصیتهای جانبی و پیرنگها موثرتر و بیشتر کار شود و خط اصلی داستان هم با سرعت بیشتر و جزئیات کاملتر به مخاطب معرفی شود.
ماهنامه هنر و تجربه