نگاهی به «همه می دانند»/ غرقه در سودای جهانی شدن

سینماسینما، محمد حمیدی: 

اصغر فرهادی در دومین تجربه فیلمسازی خود در سینمای اروپا در «همه می دانند» باز هم شخصیت های خود را در بستر حوادث و فشارهای روحی قرار داده و زیر این فشارها، عقده ها و دلخوری ها، اسرار مگوی آنها را یک به یک افشا می کند. او در هر دو فیلم «درباره الی» و «همه می دانند» با خلق فضایی شاد و صمیمی در فصل آغازین، مخاطب را به توهم خوشبختی، صداقت و صمیمیت در روابط شخصیت های خود انداخته و سپس با وارد آوردن صاعقه های حوادث بر سر آنان، به مخاطب می فهماند که شادی ها و خنده ها تنها پوشش جذابی هستند بر تنهایی ها، دردها، نفرت ها، رازها، ترس ها و دروغ ها. انسان ها درونمایه های خود را در زیر فشار و تنش بیرون می ریزند و در چنین مواقعی است که شجاعت، ترس، گذشت و تعهد معنا پیدا می کنند. جمله کلیدی فیلم از زبان ویکتوریا همسر پاکو (باربارا لنی) خیلی مختصر و سریع مهم ترین مضمون فیلم را بیان می کند: “وقتی راجع به چیزی صحبت نمی کنیم، به معنی این نیست که آن موضوع دیگر تمام شده”. و حادثه ها عواملی هستند که افراد را مجبور می کنند راجع به چیزهایی که دوست ندارند، صحبت کنند.

“الکل” و “قمار”، دو دام طلایی جوامع مدرن امروزی که هر چند همواره مجاز و مقبول شناخته نمی شوند، ولی در این جوامع در حد بالایی از تسامح با آنها برخورد می شود، هر یک به نوعی در این فیلم حضور زیان بار و مخرب خود را به رخ می کشند. فیلمساز خواسته یا ناخواسته با بیان روابط علت و معلولی خیلی طبیعی و ساده، حضور مخرب این دام ها را به صورت تلویحی و غیرمستقیم به نمایش گذاشته و آنان را چون بومرنگی به تصویر می کشد که دیر یا زود به سوی پرتاب کننده خود باز خواهند گشت و هر چه دیرتر باز گردند، انرژی بیشتری برای ضربه زدن در خود ذخیره خواهند کرد. پدر لائورا که گویا ملاک بزرگی بوده است، سال ها پیش ثروت خانوادگی را در قمار باخته و خانواده خود را به سطح خانواده ای معمولی و فقیر تنزل داده است و فقر اقتصادی، عضوی از این خانواده را به سوی همکاری در یک جنایت برای کسب پول بیشتر می کشاند، آلخاندرو همسر لائورا (ریکاردو دارین) در گذشته الکلی خرابی بوده که هنوز تاوان آن را با بیکاری و ورشکستگی اش می دهد و آنچه که خود از آن به «سیلی محکم خدا» یاد می کند، تاوان دیگری است که همواره در زندگی او حضور خواهد داشت. اعتقاد محکمی که او بعدها به حضور و دخالت خدا در زندگیش پیدا کرده است، محل طعنه و اعتراض و بعضا مناقشه با اطرافیانش است و فیلمساز نقطه پایان و همگرایی مناسبی برای این مناقشه پیدا می کند. زمانی که پاکو (خاویر باردم) می گوید: «شاید خدای تو می خواهد از طریق من ایرنه را نجات دهد» که هم تاکیدی است بر لزوم دخالت و تلاش او برای خروج از بحران و هم باورهای آلخاندرو را رد نمی کند و مقاومت او را برای قبول کمک در هم می شکند.

خط سیر قصه فیلم علیرغم تلاش فیلمنامه نویس برای ارائه یک چارچوب منطقی و باورپذیر، از ضعف های اساسی منطقی رنج برده و تناقضاتی را در ذهن مخاطب بر می انگیزد که جوابی برای آنها نمی توان یافت. در یک جامعه کوچک روستایی با آن حجم از روابط نزدیک و گسترده بین افراد آن، و در شبی که خانواده لائورا (پنه ‌لوپه کروز) مرکز بسیاری از توجهات و مراجعات است، اتفاقی به شدت تکان دهنده و تاثیرگذار برای آنها رخ می دهد و معلوم نیست که این اتفاق چگونه به صورت رازی در میان آنها باقی می ماند و به بیرون درز نمی کند و اگر درز می کند، چگونه است که هیچ مقام رسمی و یا پلیسی از آن مطلع نمی شود و برخلاف گفته پلیس بازنشسته که “آنها (پلیس) در صورت مطلع شدن بدون درخواست خانواده نیز وارد عمل می شوند” هیچ ظهور و نمودی از پلیس در داستان وجود ندارد. فراموش نکنیم داستان مربوط به جامعه کوچک و درهم تنیده ای است که تنها با دیدن رفتار یک کودک خردسال (ایرنه)، در مورد اصل و نسب او تردید می کنند، در حالی که آن کودک به دلیل سکونت در کشوری دیگر احتمالا تنها چند نوبت کوتاه فرصت حضور در این جامعه را داشته است و این تردید (که اگر وجود داشته باشد، قاعدتا در ذهن نسلی است که کودکی پاکو را نیز به خاطر می آورند) در انتقال به نسل های بعدی به قطعیتی تبدیل می شود که حتی در نقشه و برنامه ربایندگان کودک هم ظهور کرده و تاثیر خود را گذاشته است و چگونه است که شایعه این راز تنها به گوش پاکو و لائورا نرسیده است. با این وصف همه از قبل رازی را می دانند که تنها راز بین دو نفر (لائورا و شوهرش) بوده و خبر حادثه ای را نمی دانند که به طور معمول نمی توان آن را به راحتی مخفی نگاه داشت و این تعارضی لاینحل است.

جدا از ضعف های منطقی داستان، نکات زیبایی را در فیلم می توان مشاهده کرد. سکانس پایانی فیلم، میزگرد دو نفره آنا خواهر لائورا (اینما کوئستا) و شوهرش، صحنه ای است که تسلسل و تداوم رازها و حوادث را نشان می دهد، رازی که بین لائورا و شوهرش وجود داشت، منجر به حادثه ای شد و وقوع این حادثه به برملا شدن راز انجامید و سکانس پایانی، لحظه ای ست که راز دیگری متولد می شود و چه بسا حوادثی را در آینده رقم بزند و خود برملا شود. صحنه زیبای دیگر، نمایش یگانگی روح و جسم مادر فرزند را در لحظه ای نشان می دهد که لائورا با شنیدن خبر نیاز فرزندش به دارو، دچار تنگی نفس شده و توان تنفس را در خود نمی یابد. پاک باختگی پاکو و پایبندی به عشقی که داشته و ثمره آن، منجر به تنهایی او می شود و او با آغوش باز و رضایت از آن استقبال می کند، از نقاط قوت فیلم است.

اصغر فرهادی هر چند شهرت و آوازه خود را وامدار این است که زبان گویای روحیات، منش و تفکر واقعی جامعه خود بوده است، تلاش کرده بعد از ساخت فیلم «گذشته» در کشور فرانسه، در دومین تجربه خود در خارج از ایران و در صنعت فیلمسازی اروپا، به وادی جدیدی قدم گذاشته و کاری جهانی با بازیگران و عوامل حرفه ای مشهور اسپانیایی، فراتر از ملیت و خاستگاه خود ارائه دهد و چنان در بحر این سودا غرق شده که هنجارها و نرم های جامعه خاستگاه خود را به کلی به کناری گذاشته و اثری ارائه داده به اقرار خود وی حتی مجوز نمایش و پخش رسمی را در ایران را هیچ گاه دریافت نمی کند و این امر با چند تغییر پوشش و چند متر پارچه بیشتر و یا حذف چند دیالوگ نه چندان مهم هم میسر نمی شد، چرا که فیلم راوی و به نوعی توجیه کننده رابطه ای است که هیچ گاه در فضای فکری رسمی و غیر رسمی ایرانی پذیرفته نیست. اگر در فیلم «درباره الی» آشنایی با مردی دیگر برای بررسی امکان ازدواج، برای الی که نامزد داشت، با وجود قصد وی برای جدا شدن از نامزدش، از سوی فضای فکری غالب فیلم، امری غیرقابل قبول و توجیه اعلام می شود که حتی فیلمساز یک جمله دفاعیه در دهان بانی این دیدار (سپیده با بازی گلشیفته فراهانی) نگذاشته است، در اینجا با بیان مسامحه وار و توجیه کننده رابطه ای سر و کار داریم که نه تنها مردم عامی که اغلب روشنفکران هم از پذیرفتن آن سر باز می زنند. سوال این است که برای جهانی شدن و انجام کاری فراتر از مرزهای فرهنگی ملی، چه لزومی به چنین حدی از هنجارشکنی و عادی نمایی چنین رابطه ای وجود دارد (هر چند آلخاندرو وجود دختر پاکو را سیلی خدا نامیده است، لیکن از لحن حاکم بر فیلم بر می آید که عبارت رحمت الهی مد نظر فیلمساز بوده و بنا بر مصالحی آن عبارت را جایگزین نموده است) همه این ها در حالی ست که اوج درخشش اصغر فرهادی در آثاری نمود یافته که با همین قیودات رسمی و فکری جامعه ایرانی ساخته شده اند، به عبارت دیگر او تاکنون ماهی زیبای این دریاچه بوده است و این دلیلی بر این نیست که بتواند نهنگ چشمگیری در اقیانوس باشد. شاید به همین دلیل است که عده کثیری از منتقدان داخلی و خارجی ارزش هنری این اثر را در حد آثار قبلی وی نمی دانند و در بهترین حالت آن را به بالا رفتن سطح توقع مخاطبین از این فیلمساز نسبت می دهند و شاید در هراس از تحمل انگ تحجر و خشک مغزی، کمتر از دیدگاه ارزش های اجتماعی و انسانی به فیلم نگریسته و فیلم را از زاویه فنی و تخصصی فیلمسازی نگاه کرده اند. سازنده اثر برای تضمین موفقیت فیلمش دست نیاز به سوی مطرح ترین هنرپیشه های اسپانیایی زبان دراز کرده و حتی برای حفظ اصالت و باورپذیری فیلم، کاراکتر آرژانتینی فیلم را هم از ستارگان کشور آرژانتین انتخاب کرده و گویا در این زمینه سعی نموده از پس زمینه آشنایی مخاطب با هنرپیشه ها هم کمک بگیرد. این در حالی است که قبل از این، فیلم او بود که به هنرمندانش اعتبار و شهرت مضاعف می بخشید و حداقل از این جهت باید آن را یک عقبگرد در کارنامه هنری وی دانست.

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 101375 و در روز چهارشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۷ ساعت 15:42:29
2024 copyright.