سینماسینما، رضا حسینی:
«پرسه در حوالی من» با حضور زن جوانی به نام سایه (با بازی مهراوه شریفینیا) در کنار پنجره شروع میشود که سیگارش را خاموش میکند و در ادامه، تنهایی او در شب و خانهاش و اشتغال او به کتابخوانی و تلفن همراه به تصویر درمیآید، و تماشاگر خیلی زود با عنصر غایب در زندگی سایه (با نمایش تماس او با خواهرزادهاش و توجهش به آواز لالایی همسایه برای نوزادش) مواجه میشود. البته این فقدان فرزند و میل به مادرانگی اولیه با اشتیاق همسریابی پی گرفته میشود و در ادامه از طریق وضعیت دوستی به نام مریم که در آستانه ازدواج است و اصرارهای مادر و خانواده میفهمیم که سایه در برهه – و «بحران» – یافتن فرد مناسب برای شروع زندگی مشترک و درنهایت تجربه مادرانگی قرار دارد. از همینجا میتوان بحث را درباره چگونگی فیلم و میزان موفقیتش در جذب مخاطب و حتی انتظار مخاطب خاص و حرفهای سینما آغاز کرد. سوال اول این است که همین دوسه خط داستانی روی کاغذ چقدر جذابیت دارند، یا نوید تجربهای متفاوت را میدهند؟ و با توجه به سیاستهای سینمایی دولت در سالهای اخیر چقدر برآمده از دغدغههای یک فیلمساز به نظر میرسند و نه حاصل رویکردی سفارشپذیر در انتخاب مضامین؟
«پرسه در حوالی من» مصداق خوبی برای تعبیر «کت دوختن برای یک دکمه» است. پس از شروع فیلم، بارها شاهد تاکیدها و اشارههای مثلا غیرمستقیم به ازدواج و حضور شادیآور بچهها در زندگی زن و شوهرها هستیم، تا جایی که برای مخاطب حرفهایتر بهنوعی آزاردهنده و دافعهآمیز هم میشود. وقتی ابتدا مضمون یا مضامینی خاص انتخاب میشوند و سپس تلاش میشود برای آن(ها) داستانسازی شود، نتیجه میتواند به چنین فیلمهایی بینجامد که بهشدت دچار کمبود مصالح داستانی هستند. این موضوع میتواند برآیند دو علت کلی باشد: یکی عدم آشنایی و شناخت همهجانبه فیلمساز و دور بودن او از مضامین و سوژههای برآمده از آن (که در مرحله تحقیق و نگارش فیلمنامه هم برطرف نشده است) و دیگری، بیتجربگی یا کمتجربگی کارگردان و فیلمنامهنویس در بسط و گسترش یک موقعیت داستانی از فیلمنامه تا اجرا، که درنهایت باعث تکرار موقعیتها و تاکیدهای متعدد و غیرضروری و درکل انواع و اقسام مشکلهایی میشود که در ادامه به مواردی از آنها اشاره شده است.
در کنار تاکیدهای چندباره بر ازدواج اطرافیان و نمایش زوجهای جوان و شیرینی بچهها در زندگی، دیالوگهای شعاری و انتقادآمیز نسبت به قوانین خاص سرپرستی فرزند قرار میگیرند که اگرچه در اغلب موارد با چاشنی تمسخر درآمیخته، اما بهخاطر بازی مهراوه شریفینیا تا حدودی قابل توجیه از کار درآمدهاند. این ناخنک زدنها که احتمالا با هدف افزایش سطح دغدغهمندی اجتماعی فیلم در نظر گرفته شدهاند، بیشتر در حد – و با ادبیات – بعضی از گزارشهای شتابزده تلویزیونی هستند. بهعلاوه، شتابزدگی در پرداخت همین دیالوگهای شعاری مشکلهای بیشتری را برای فیلم به همراه آورده است، ازجمله زنی که در بهزیستی کار میکند و به پارتیبازی شوهرش برای تصاحب شغل فعلی خود اعتراف میکند. او از یک سو نمیداند «اُناث» به چه معنی است و از سوی دیگر میگوید که مسئولان مربوطه به همه مراجعهکنندگان از این حرفها میزنند!
در این شرایط طبیعی به نظر میرسد که در سیر داستان، با تغییر مسیرهای ناگهانی و چرخشهای دراماتیک یا حتی تناقضهای عجیب در رفتارهای شخصیت اصلی (و درکل سایر شخصیتهای فرعی، مثل نمونه نامبرده) روبهرو شویم. سایه بهعنوان شخصیت مرکزی داستان همزمان در دو جبهه و کنش متضاد پیش میرود. او از یک سو در تلاش برای یافتن همسر آیندهاش است که علاوه بر پیگیریهای مادرش در شوهریابی که برای او هم پذیرفتنی به نظر میآید(!) خودش هم پایه ثابت دورهمی با دوستان قدیمی است و حتی از جایی به بعد با توجه و رسیدگی بیشتر به خودش سعی میکند مورد توجه مردان دنیای پیرامونش هم قرار گیرد (و در این مورد چقدر بد و ابتدایی است نگارش و اجرای مزاحمتهای خیابانی)، اما از سوی دیگر، سایه در اقدامی عجیب و دور از ذهن میکوشد به هر قیمتی سرپرستی یک فرزند را به دست بیاورد و از اینرو است که بخشی از فیلم به حضور او در بهزیستی اختصاص یافته است، که دستآخر به دنیای قاچاق کودکان و خرید فرزندی شیرخواره هم کشیده میشود.
«پرسه در حوالی من» با تمام این حرفها به فیلمی ۷۵ دقیقهای بدل شده است. یکی از ایدههایی که فیلم در لحظههای بسیار کوتاهی به آن متوسل میشود (که به احتمال فراوان در مرحله تدوین و صداگذاری ایدهاش به میان آمده است)، پناه بردن به دنیای خیال است، که میتوانست راهی مناسب برای گسترش داستان باشد و با یک پرداخت درست، جای خالی مصالح داستانی را پر کند و فیلمی واقعا تجربی را سروشکل دهد.
ماهنامه هنر و تجربه