نگاهی به «پرسه در حوالی من» ساخته غزاله سلطانی/ وسوسه و وسواس مادر شدن!

صائمی«پرسه در حوالی من» را باید روان‌کاوی زنانه سینمایی دانست.

سینماسینما، سیدرضا صائمی:

مهراوه شریفی‌نیا چند سال پیش در یک سریال مناسبتی در ماه رمضان موقعیت مشابه نقشی را که در «پرسه در حوالی من» بازی کرده، در سریال «خداحافظ بچه» ایفا کرد. با این تفاوت که در آن‌جا زن متاهلی بود که بچه‌دار نمی‌شد و به اتفاق همسرش کودکی را از بیمارستان می‌دزدند و ماجراهایی که پس از این رخ می‌دهد. اما در این‌جا او زن مطلقه‌ای است که در آستانه ۳۰ سالگی دچار وسوسه مادر شدن می‌شود و مراحل سختی را طی می‌کند تا موافقت مسئولان بهزیستی را برای قبولی سرپرستی او بر کودک بپذیرند. این‌ها هیچ‌کدام قصه اصلی فیلم نیست و فیلم‌ساز هم چندان دربند تعلیق‌آفرینی برای روایت این صحنه‌ها نبوده، و شاید به همین دلیل نوع روایت و ریتم آن ممکن است در نسبت با التهاب و چالش قصه کند و کش‌دار به نظر برسد، یا مخاطبی را که درگیر صورت بیرونی درام شده، خسته کند. اما در پس این قصه تکراری باید به تجربه‌های درونی و تحولات عاطفی این زن پل زد و فراز و نشیب‌های اصلی را در آن‌جا جست‌وجو کرد؛ جست‌وجویی که می‌تواند ما را به خوانش روان‌شناختی قصه برساند تا رویکردهای اجتماعی قصه. اصلا بحث بر سر مهر مادری و فرزندآوری از حیث جامعه‌شناختی یا تربیتی مدنظر نیست، بلکه در این‌جا بچه همچون ابژه انسانی و احساسی می‌ماند که قرار است سوژه‌گی زن قصه و به‌طبع موقعیت مادرانه او را بازنمایی و صورت‌بندی کند. یک صورت‌بندی روان‌کاوانه تا از طریق آن به تنهایی، دل‌شوره و کشمکش‌های پارادوکسیکال یک زن در تجربه‌های فردی‌اش راه یابد و دنیای درونی او را از طریق یک حس غریزی و میل به مادری، تاویل و تصویر کند. به عبارت بهتر، «پرسه در حوالی من» را باید روان‌کاوی زنانه سینمایی دانست که حتی از عنوان اثر هم می‌توان پی به نیت مولف برد. «حوالی من» در این‌جا تاکیدی است بر این‌که قرار است از طریق نسبت مادر و بچه که اتفاقا نسبت خونی هم با هم ندارند، دنیای پیچده عاطفی زنانه در یک موقعیت شکننده- شکوفنده مورد واکاوی قرار گیرد. مادر شدن اگرچه همواره به‌عنوان یک فضیلت مورد ستایش قرار می‌گیرد، اما یک موقعیت چند سویه است که ظرفیت‌های تاویل‌پذیری متنوعی دارد و می‌توان در بستر آن به بازنمایی بسیاری از واقعیت‌های رفتاری انسان به‌ویژه زن دست زد. بااین‌حال به نظر می‌رسد که غزاله سلطانی از صورت‌بندی این موقعیت جلوتر نمی‌رود و نمی‌تواند ایده روان‌کاوانه خود را به‌خوبی پردازش روان‌شناختی کند و همه چیز در سطح باقی می‌ماند. ما در فیلم با زنی به‌ظاهر افسرده و تنها مواجه هستیم که گویی میل او به مادر شدن نه از طریق طبیعی، که از طریق اجتماعی، تحقق می‌یابد و او قصد دارد از طریق یک موجود بیرونی به‌عنوان ابژه به تجربه مادری به مثابه تحقق سوژه‌گی خود دست بزند. اما مصالح داستانی و روان‌شناختی آن به‌خوبی فراهم نشده، یا دست‌کم به خوبی پردازش نمی‌شود. از این‌رو «پرسه در حوالی من» خود به پرسه‌زنی در حوالی سوژه ختم شده و به عمق آن راه نمی‌یابد. از سوی دیگر می‌توان مادرانگی را هم محور این قصه قرار داد، نه خود مادربودگی را. به این معنا که ما با دو مادر در این فیلم مواجه هستیم؛ یکی شخصیت اصلی فیلم (مهراوه شریفی‌نیا) که به دلیل تجربه مادر شدن به سمت بچه می‌رود و به شکل خودآگاهانه آن را طلب می‌کند و دیگری مادر اصلی این بچه (بهناز جعفری) که به دلیل موقعیت فلاکت‌بار زندگی‌اش، به طرد کودکش دست زده است. درواقع در این‌جا مادرانگی بین دو تجربه خودآگاهانه و غریزی تقسیم شده و مواجهه عاطفی هر کدام از این دو با فرزند به قیاس گذاشته می‌شود تا درنهایت مادربودگی یا مادرانگی به مثابه یک تجربه ناب و اخلاقی نه صرفا غریزی و طبیعی مورد ستایش قرار گیرد و به مثابه یک ارزش، برجسته شود. از سوی دیگر، تقابل خواستن و توانستن نیز مورد خوانشی دراماتیک قرار گرفته تا تاکیدی بر این باشد که مسئولیت مادری بیش از میل به مادری، ارزشمند است. این‌که وسوسه مادر شدن به‌تنهایی کافی نیست و باید وسواس مادر بودن را هم در خوانش این غریزه لحاظ کرد. در «پرسه در حوالی من» البته این تجربه مادرانگی در بازنمایی «من» قهرمان فیلم به چالش گرفته می‌شود تا این فیلم نه صرفا ستایش مادر، که پرسش از شرایط مادرانگی باشد.

ماهنامه هنر و تجربه

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 60969 و در روز سه شنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۶ ساعت 17:04:50
2024 copyright.