سینماسینما، عزیزالله حاجی مشهدی:
اصغر عبداللهی، فیلمنامهنویس نامآشنای سینمای ایران، پس از تجربه نگارش بیش از ۲۵ فیلمنامه سینمایی بهنسبت موفق – از «حریم مهرورزی» (۱۳۶۵) و «جهیزیه برای رباب» (۱۳۶۶) گرفته تا «مهاجران» (۱۳۶۹) و «خانه خلوت» (۱۳۷۰) و «خداحافظی طولانی» (۱۳۹۳)– در نخستین تجربه فیلمسازی خود، در مقام کارگردانی ظاهر میشود که البته به هیچ روی قصد تکرار و تقلید کارهای متعارف و معمول دیگران را ندارد. تلاش او در ارائه کاری متفاوت، چه در نوع روایت و چه در نحوه چینش رخدادهای فیلم، چیزی که جنس فیلم او را به آثار اقتباسی و فیلمنامههای وامگرفته از آثار ادبی و نمایشی بسیار نزدیک میکند، نیازی به اثبات ندارد.
جانمایه داستان او در حالوهوای روحی نویسندگانی چون صادق هدایت و هوشنگ گلشیری و… شکل میگیرد و لحن نمادین داستان، حتی در انتخاب عنوان اصلی فیلم «یک قناری، یک کلاغ» نیز آشکارا خود را به رخ ما میکشد و بهخوبی نشان میدهد که در قفس بودن زن با همه ظرافتها و شکنندگیها و حساسیتهایش، تمثیلی است که با تصویری از در قفس بودن همیشگی قناری به تماشاگر فیلم ارائه داده میشود و شومی و بدشگونی و بدخبری مرد نیز در قالب کلاغ در نگاهمان جان میگیرد! استفاده نمادین از همین تصاویر به گونه نقاشی متحرک و فضای پویانمایی در عنوانبندی آغازین فیلم و فرو افتادن دو پر (یکی سیاه و دیگری رنگی) و آرام گرفتن آنها در کنار هم، تصویری روشن از همجواری پرتناقض و سرشار از تضاد معنادار را به رخ ما میکشد.
داستان زندگی مشترک یک زن و یک مرد – همین نمونه مثالی فیلم اصغر عبداللهی در نخستین فیلم سینماییاش- میتواند در هر زمانی رخ دهد، یا رخ داده باشد. صد البته با اکراه میتوان رضایت داد که رخدادی از این دست در هر مکان یا در هر اقلیم و جغرافیایی، به همین گونه رخ خواهد داد، یا ریشههای اصلی و دلایل بروز چنین رخدادی در هر جا و در همه جای جهان یکی و همگون خواهد بود. وقتی زن (الهه) – با بازی متفاوت هنگامه قاضیانی – زیباترین لباسش را به تن میکند و به مرد میگوید که قصد دارد امشب چشم در چشم مادرش به او خیره شود، خیرهسری کند و بگوید که چرا هیچوقت او را بهعنوان عروس خانواده نپذیرفتهاند و پافشاریهای مرد برای بازداشتن او از چنین کاری بیفایده به نظر میرسد، در یک رویارویی بازیگوشانه، با شلیک ناگهانی و از سر غفلت مرد با تپانچهای کهنه و قدیمی که آذین دیوار اتاق بوده است و در پی آن با معیوب شدن همیشگی یکی از چشمهای زن، تماشاگر فیلم نیز غافلگیر میشود! یک اتفاق به شکل تصادفی مقدر، فضایی تازه را در فیلم رقم میزند که چیزی جز پشیمانی و درماندگی آشکار مرد را دربر ندارد.
بعد از این گرهافکنی بزرگ در داستان فیلم و تعلیقی که ایجاد میشود، عجز و درماندگی مرد برای ما آشکارتر میشود. در فضاسازی فیلم، حالا دیگر سایه سنگین یک ترس نیز در هر گوشه و کناری که مرد را میبینیم، با او همراه میشود و عذابش میدهد. ترس از انتقام زن، برایش فضایی پرتشویش را رقم میزند و درست در لحظهای که الهه (هنگامه قاضیانی) با چمدانهای بسته، یک قدم مانده به هشتی آن خانه قدیمی، پا سست میکند و از رفتن باز میماند، حتی برای تماشاگر فیلم نیز مثل همسر الهه (حبیب رضایی) این باور ایجاد میشود که زن منتظر لحظه مناسبی برای انتقام از شوهر است! از سوی دیگر، بدگمانی او از مرد نیز به اندازهای است که به رئیس عدلیه، نامهای مینویسد و از او میخواهد که: «… در صورت کشته شدن من، همسرم را مظنون به چشم آورید و سراغ تپانچه را از ایشان بخواهید!»
بخش عمدهای از فیلم در فضایی بسته اما پرتنوع و شلوغ در اتاقهای بسته یک خانه قدیمی در بهارستان تهران قدیم میگذرد که چینش انبوه اشیای قدیمی و عتیقهوار- از شمعدانهای رنگی گرفته تا چراغهای نفتی و لالهها و ظرفهای بلور- و صحنههای بازگشت به گذشتهای که مرد را در حال کشیدن نقاشی از زنش نشان میدهد، از یکنواختی و تکراری شدن فضای فیلم که تنها دو بازیگر برای ایفای نقشهای یک زن و یک شوهر، در آن حضور دارند، پیشگیری میکند.
تدوین دقیق فیلم (سعید شاهسواری) نیز به چنین کاری کمک کرده است تا با وجود محدود بودن فضای فیلم و تقریبا چشمپوشی از نماهای خارجی – به جز چند نمای اندکشمار و کوتاه – ضرباهنگ مناسب فیلم از دست نرود و «یک قناری، یک کلاغ» کاری کشدار و کند به نظر نرسد. صد البته نوع بازیهای حسی و گرم و گیرای هر دو بازیگر فیلم، بهویژه هنگامه قاضیانی- که تنها با یک چشم، در بخش عمده فیلم، جلوی دوربین ظاهر میشود- کششهای لازم را در چنین کاری ایجاد کرده است. اما نباید تردید داشت که تماشاگر عادی سینمای ما به چنین فضاسازیهایی آشنایی چندانی ندارد. برای تماشاگری که به ضرباهنگ فیلمهای پرحادثه و ماجراجویانه و پر از تعقیب و گریز عادت دارد، تماشای «یک قناری، یک کلاغ» کار طاقتفرسایی به نظر میرسد. شاید درست به همین دلیل روشن، فیلم در دایره پسند و سلیقه هیئت انتخاب فیلم در جریان برگزاری سیوپنجمین جشنواره فیلم فجر قرار نمیگیرد. حتی میتوان تصور کرد که تماشای چنین اثری که امروز بهسادگی میتواند به دور از شور و التهاب خاص روزهای برگزاری جشنواره، تا حدودی تحملپذیر به نظر رسد، چه بسا در روزهای برگزاری جشنواره در کنار فیلمهای دیگر، کمفروغ میشد و با واکنشهای تند بسیاری از منتقدان کمطاقت نیز روبهرو میگردید! به نظر میرسد انتخاب چنین اثری برای دیده شدن در گروه هنر و تجربه را باید به فال نیک گرفت و این امید را داشت که بسیاری از کسانی که به تماشای فیلمهای به نمایش درآمده در این گروه علاقه نشان میدهند، با نوعی انتخاب آگاهانه و نه از سر تصادف، به تماشای چنین اثری بنشینند. هرچند که برای قضاوت نهایی، میزان اثرگذاری چنین کاری، در عمل پژوهشی انجام نشده است تا به ثبت واکنشهای طبیعی مخاطبان عام در برابر چنین اثری که بیش از هر چیزی به زبان تصویر یعنی به زبان سینما وفاداری نشان داده است، پرداخته شود؛ اثری که برخلاف فضای پرتنش داستان فیلم، از قضا با تلخی نیز به پایان نمیرسد.
در کنار تصاویر زیبا و قاببندیهای مناسب فیلم (کیوان معتمدی)، از موسیقی متن متناسب با فضای فیلم (کار شورا کریمی) نیز نباید گذشت.
«یک قناری، یک کلاغ» بهعنوان نخستین فیلم یک نویسنده فیلمنامه که هنگامه قاضیانی، بازیگر اصلی فیلم، از او بهعنوان مایستر(استاد) در سینمای ایران یاد میکند، میتواند در ذهن مخاطبان خاص سینما بهعنوان اثری تجربی یا نوعی تجربهگرایی متفاوت به یاد بماند. اما نباید تردید داشت که هنوز تماشاگران عام سینمای ما از اصغر عبداللهی فیلمی ندیدهاند تا از او در مقام یک فیلمساز و کارگردان خاطرهای به ذهن بسپارند.
ماهنامه هنر و تجربه